انتخابات اخیر پارلمانی آلمان، تنها یک تغییر سیاسی در این کشور نبود، بلکه پژواکی بود از تحولی بنیادین در نگرش اروپا نسبت به جایگاه خود در نظام جهانی.
فریدریش مرتس، رهبر حزب راست میانه آلمان، با صراحتی کمسابقه اعلام کرد که: «آلمان و اروپا باید گام به گام از آمریکا مستقل شوند.»
این اظهارات، نهتنها بازتاب یک دیدگاه فردی، بلکه نماد یک تغییر رویکرد کلان در سیاست اروپا است؛ تغییری که سالها به تعویق افتاده، اما امروز دیگر امکان نادیده گرفتن آن وجود ندارد.
مرتس به درستی تأکید کرد که: «واشنگتن، بهویژه دونالد ترامپ، نسبت به سرنوشت اروپا بیتفاوت است.»
اما مسئله اساسی این است که این بیتفاوتی فقط به ترامپ محدود نمیشود؛ بلکه یک رویکرد دیرینه در سیاست خارجی امریکا است. تفاوت ترامپ با رؤسای جمهور پیشین این کشور در این است که او آنچه را که دیگران در لفافه میگفتند، رک و بیپرده بیان میکند: «منافع امریکا در اولویت است و اروپا، تنها در صورتی که در خدمت این منافع باشد، مورد توجه قرار خواهد گرفت.»
این موضوع زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که به یاد آوریم، رابرت هابک، معاون صدراعظم آلمان، نیز اعلام کرده که: «امریکا نهتنها اروپا را کنار گذاشته، بلکه فعالانه علیه آن کار میکند.»
این سخنان از زبان مقامات ارشد یک کشور کلیدی مانند آلمان، نشاندهنده تغییر عمیق نگرش در میان رهبران اروپا است.
اکنون زمان آن فرارسیده که کشورهای اروپایی سیاست خارجی خود را کاملن مستقل از امریکا تعریف کنند. واشنگتن بارها ثابت کرده است که متحد قابل اعتمادی نه تنها برای اروپا بلکه برای هیچ کشوری قابل اعتماد نیست. از جنگ اوکراین که اروپا را درگیر بحرانی عمیق کرد، تا حمایت بیقیدوشرط امریکا از جنایات اسرائیل علیه کودکان و زنان بیگناه غزه؛ همواره این اروپا بوده که بهای سیاستهای ماجراجویانه کاخ سفید را پرداخته است.
اروپا باید تصمیم بگیرد که آیا همچنان میخواهد دنبالهروی سیاستهای واشنگتن باشد و درگیر جنگهای خونین و بحرانهای بیپایان شود، یا میخواهد مسیری مستقل را برای امنیت، توسعه و سیاست خارجی خود ترسیم کند؟
پاسخ این پرسش، نهتنها آینده اروپا، بلکه آینده نظم جهانی را نیز تعیین خواهد کرد.