شنبه ۶ جوزا، مرز افغانستان و ایران در ولسوالی کنگ نیمروز و زابل شاهد درگیریهای پراکنده میان نیروهای مرزبانی دو کشور بودند و بر اثر این درگیریها تعدادی از نیروهای دو طرف جان خود را از دست دادند.
این درگیریها در حالی است که در هفتههای گذشته مساله حقابه ایران از رود هیرمند به عنوان یک چالش جدی میان طرفین مطرح گردیده و تنشها در این خصوص، پای مقامات عالی طرفین را به دعوا کشانده بود.
به باور کارشناسان و با توجه به اظهارات مقامات طرفین، درگیریهای اخیر هیچگونه ارتباطی به اختلافات طرفین در خصوص مساله حقابه ندارد، زیرا موضوع حقابه مسالهای است که ریشههای آن به دوران دولتهای پیش از طالبان بازمیگردد و اساسا مشکل آن با درگیری نظامی قابل حل نیست، بلکه یک مساله حقوقی است که از مجاری رسمی، قابل پیگیری میباشد.
اما با این وجود شاید بتوان گفت افزایش تنشها میان دو کشور بر سر مساله آب هیرمند، جو سیاسی میان طرفین را متشنج نموده و در تحریکپذیری نیروهای دو طرف نقش داشته است، اما این مساله هرگز به عنوان دلیل جنگ، قابل طرح نیست.
در این میان اظهارات مقامات طرفین در خصوص چگونگی شروع درگیری در نقاط مری مشترک نیز قابل توجه است زیرا هر دو طرف درگیری به نحوی سعی دارند تا طرف مقابل را آغاز کننده جنگ معرفی نمایند.
در همین خصوص، عبدالنافع تکور؛ سخنگوی وزارت داخله طالبان در توییترش نوشته: «امروز در مربوطات ولایت نیمروز نیروهای سرحدی ایرانی به طرف افغانستان شلیک کردند که با واکنش متقابل مواجه شدند. در جریان نبرد از هردو طرف یک فرد کشته و تعدادی زخمی شدند. موضوع به بزرگان هردو طرف رسیده و اکنون وضعیت تحت کنترل میباشد.»
اما در آن سو مقام های ایرانی، طالبان را آغازکننده درگیری معرفی نموده و خبرگزاریهای رسمی در آن کشور، شلیک نیروهای طالبان به سمت مرزبانان ایرانی را به عنوان سبب درگیری بازتاب میدهند.
به دلیل همین ابهامات موجود در خصوص چگونگی آغاز درگیری میان دو طرف، مقامات دو کشور توافق کردند تا کمیتههای حقیقتیاب به نمایندگی از دو طرف درگیر، در صحنه حضور پیدا نموده و جزییات درگیری و علل وقوع آن را بررسی کنند.
بنابراین تا اتمام کار کمیتههای فنی حقیقتیاب که از سوی طرفین مامور بررسی چگونگی آغاز درگیری و علل آن هستند، نمیتوان به طور قاطع یکی از طرفین را مشخصا، به عنوان آغازگر جنگ معرفی نمود، اما میتوان اصل وقوع درگیری را از زوایای دیگر مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
اما آنچه که پر واضح است، بی سابقه بودن حجم تبادل آتش میان نیروهای مرزبانی دو کشور در طول چند سال اخیر است، زیرا پیش از این نیز درگیریهای پراکنده و تبادل آتش میان طرفین وجود داشت، اما هربار در سریعترین زمان ممکن موضوع حل و فصل گشته و همچنین هرگز از سلاحهای نیمه سنگین و یا سنگین استفاده نشده بود.
اما بر طبق گزارشات واصله از محل درگیریها و اخباری که در خبرگزاریهای معتبر دو کشور در حال انتشار است، این مساله برمیآید که طرفین از سلاحهای سنگین و نیمه سنگین استفاده نموده اند و خسارات قابل توجهی به یکدیگر وارد آوردهاند.
اما آنچه که قابل توجه است و طرفین باید نسبت به آن توجه جدی داشته باشند این است که، تنش میان دو کشور در این سطح به نفع چه کسی است و ذینفع حقیقی در این میان کیست؟ از سوی دیگر کدام طرف درگیری آسیب پذیری بیشتری نسبت به طرف مقابل دارد؟
سوال دیگری که قابل طرح است این است که آیا طالبان در شرایط موجود تاب درگیری با کشور همسایه را دارند، در حالی که دچار بحران اقتصادی بوده و به لحاظ سیاسی هیچ جایگاه مشخصی در سطح بینالمللی نداشته و به شدت نیازمند به رسمیت شناخته شدن از سوی مجامع بینالمللی و کشورهای همسایه است؟
در خصوص ذینفعان اصلی تنش و درگیری در منطقه غرب آسیا و خصوصا کشورهای اسلامی که به طور مستقیم با قدرتهای غربی درگیر بودهاند باید گفت، در این میان، غرب و غربگرایان بیشترین بهره را از افزایش تنش میان کشورهای اسلامی میبرند زیرا آنان همواره به دنبال تضعیف کشورهای اسلامی مستقل و متزلزل ساختن پایههای وحدت اسلامی میان مسلمانان بودهاند، از همین رو میتوان گفت، افزایش درگیری میان کشورهای اسلامی در واقع به نوعی اقدامی در راستای نزدیک کردن دشمنان اسلام به اهدافشان به شمار میآید.
از همین رو کشورهای اسلامی و دولت های آنان باید در این زمینه هشیار بوده و دستهای پشت پرده که در بروز چنین حوادثی نقش اصلی را ایفا میکنند را به خوبی شناسایی نموده و نقشههای شوم آنان را خنثی نمایند.
از طرف دیگر طالبان باید به خوبی درک کنند که دیگر دوران جنگ و خشونت به پایان رسیده است و آنان ماموریت جدیدی دارند و آن ماموریت چیزی نیست مگر تقویت جایگاه افغانستان در سطح منطقه و برنامه ریزی جهت برون رفت از بحرانهای موجود در کشور مانند بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که در افغانستان حاکم است.
در چنین شرایطی که افغانستان به شدت نیازمند حمایت کشورهای همسایه در راستای حل مشکلات اقتصادی و سیاسی خویش است، درگیر شدن با همسایگان، نامعقول بوده و هیچ سودی ندارد مگر افزوده شدن بحرانهای موجود و ورود به چالشهای جدید که زندگی مردم را تحت تاثیر قرار میدهد.
بنابراین حفظ ثبات و آرامش در منطقه باید راهبرد اصلی دو کشور در تعاملات سیاسی فیمابین باشد، تا از این مسیر شاهد تحولات و پیشرفت های قابل توجهی در عرصه های مختلف از جمله عرصه اقتصادی در میان دو کشور باشیم.