کابل در آستانه مرگ تدریجی است؛ نه از تیغ جنگ، که از تشنگی.
نفسهای این شهر هفتمیلیونی، زیر آفتاب تیز و خاکِ سنگین، به شماره افتاده و صداهای ناامیدی از چاههای خشک برخاستهاند. گزارش تازهی «مرسی کورپس» و آمار نهادهای بینالمللی، زنگ خطری است برای امروز کابل؛ نه برای سال 2030. این شهر، درحالِ تبدیل شدن به نخستین پایتخت بیآب جهان است؛ و این، فاجعهای نه طبیعی، که زاییدهی بیتدبیری و خیانت مدیریتی است.
اگر امروز کابل به لبهی پرتگاه بحران آبی رسیده، نخست باید انگشت اتهام را بهسوی حکومتهای بهاصطلاح «جمهوری» حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی دراز کرد؛ آنانکه زیر شعارهای میانتهی، دهها میلیارد دالر کمک جهانی را به کام حلقههای مافیایی بلعاندند و در بدل، نه سد ساختند، نه شبکه آبرسانی، نه سیستم فاضلاب.
در یک کلام: کابل تشنه است، چون این آقایان سیر از چپاول بودند!
کرزی با نهادسازیهای فریبندهاش و غنی با حکومت قبیلهمحور اش، هر دو یک نقطه مشترک داشتند: بیاعتنایی مطلق به رفاه مردم و آیندهی کشور. آنان به جای مهار بحران، به ساختن کاخهای شیشهای، بانکهای خانوادگی، و جهت حفظ قدرت سیاسی شان همینطور مشغول خرید وفاداریهای قومی و زبانی، و سرگرم خرید و فروش رهبران سیاسی بقیه اقوام بودند و بس. و بالاخره فرار با پول ملت!
اما فاجعه در همینجا تمام نشد.
طالبان که با وعدهی “امنیت” آمدند، ثابت کردند که ادارهی کشور تنها با کلاشینکف و فرمان شبانه میسر نیست. طالبان درک نکردند که اداره یک کشور، علم میخواهد؛ برنامه میخواهد؛ تخصص میخواهد؛ نه فقط لنگی و خطابه.
مولویهایی که سالها در مدارس دینی پاکستان، از دنیا فقط مفهوم “نظامی گری” آموختهاند، اینکه کابل به صحرای خشک و ساکتی تبدیل می شود و صدای فریادهای خاموش مردم اش در گوش هیچ صاحبقدرتی نمیپیچد، کاری از دست حکام فعلی بر نمی آید.
خشک شدن منابع آب زیرزمینی، فقط کمبود نوشیدن نیست، این یعنی: موج تازهای از مهاجرت داخلی و خارجی، افزایش تنشهای قومی، شهری و طبقاتی، تهدید بهداشت عمومی، افزایش بیماریها، آسیب به کشاورزی، تخریب اکوسیستم و گرسنگی پنهان، سوق دادن خانوادهها به فقر مطلق و تبدیل امید به یأس، بهویژه در میان جوانان و زنان.
وقتی 80 درصد منابع آبی شهر آلوده به آرسنیک و فاضلاب است و خانوادهها باید یکسوم درآمدشان را برای خرید آب هزینه کنند، این یعنی جامعه پیش از خشک شدن چاهها، از درون تهی شده است.
بحران کابل، تنها یک مسأله محلی نیست. این بحران، پیامد مستقیم بیتوجهی جامعه جهانی به مردم افغانستان پس از تحولات 2021 است. سازمانهای بینالمللی باید فوراً وارد عمل شوند. سکوت در برابر خشکسالی کابل، همدستی در یک فاجعه انسانی است.
پروژه انتقال آب از پنجشیر، نیازمند 170 میلیون دالر سرمایهگذاری است؛ عددی که در برابر بودجههای نظامی جهان، قطرهای در اقیانوس است. ولی این قطره، میتواند زندگی میلیونها انسان را نجات دهد.
و امادر این وانفسا، یک پیام روشن و بیپرده به هر دو سوی قدرت و مخالفت داریم:
دست از لجاجت و خصومت بردارید!
طالبان! کشورداری فقط نگاهبانی از ارگ نیست. ملت افغانستان، فقط یک قوم، یک زبان، یا یک تفسیر از اسلام نیست. حکومت تکقومی، حکومت بر خاکستر است.
مخالفان طالبان! مردم از جنگ، شعار و نفرت خستهاند. اگر دغدغهی مردم را دارید، راه اصلاح را از میان کار و خدمت بجویید، نه گلوله و درگیری.
اگر آب کابل خشک شود، نهتنها حیات مردم تهی خواهد شد، بلکه پیکر لرزان افغانستان به کُما خواهد رفت.
ما باید بدانیم که هیچ مهاجری با دست خالی و خانوادهی تشنهلب، به خانهی ویران باز نمیگردد. محدودیت زنان، بستن دروازههای آموزش، سرکوب آزادیها، و راندن اندیشمندان، هیچ تعهد بینالمللی را جذب نخواهد کرد.
کابل، امروز بیش از هر زمان دیگری، تشنه است؛ نه فقط تشنه آب، بلکه تشنه عدالت، مدیریت، و مسئولیتپذیری.
این هشدارها را جدی بگیریم. اگر امروز نجنبیم، فردا این فاجعه، نه در خبرگزاریها، که در خانههای خالی از آب، سفرههای خالی از نان، و چشمهای خالی از امید نوشته خواهد شد.
از درگاه خدا، و از جهان خردمند، میخواهیم که دست این ملت تنها را بگیرند؛ نه برای نجات یک شهر، بلکه برای حفظ کرامت انسانی در قلب کوهها.