ذبیحالله مجاهد، سخنگوی گروه طالبان، بهتازگی در برنامهای تلویزیونی رهبر این گروه، ملا هبتالله آخندزاده را «غنیمت بزرگ» برای مردم افغانستان خوانده است؛ ادعایی که اگر نگوییم جسورانه، دستکم بیپایه است. در شرایطی که بخش عظیمی از مردم این سرزمین درگیر بیکاری، فقر، سانسور، ترس، و سرکوب سیستماتیکاند، چنین سخنانی بیشتر شبیه توهین به شعور جمعی ملت است تا یک تحلیل سیاسی.
بله، باید اعتراف کرد که از منظر فیزیکی، جنگ و انفجارهای روزمرهای که در دوران جمهوریت بخشی از زندگی مردم شده بود، تا حدود زیادی فروکش کردهاند. اما نباید فراموش کنیم که خود طالبان یکی از عوامل اصلی آن ناامنیها بودند. حال اگر گروهی خود آتش میافروزد و بعد خاموش میکند، نمیتوان آن را آتشنشان دانست.
این ادعای طالبان درباره برقراری امنیت، اگرچه بخشی از واقعیت است، اما تمام حقیقت نیست. امروز فرماندهان و نظامیان دولت پیشین یا در تبعیدند، یا در زندان، یا در خفا زندگی میکنند؛ برخی هم جان باختهاند. آیا این نوعی «امنیت» است؟ امنیت، زمانی معنا دارد که همه شهروندان، فارغ از پیشینه سیاسی یا قومی و مذهبیشان، در سایهاش نفس بکشند، نه فقط حامیان یک گروه خاص.
طالبان میگویند آرامش آوردهاند، اما آیا بیکاری گسترده، فرار مغزها، رکود بازار، عدم دسترسی آزاد به آموزش و رسانه، و سرکوب زنان را میتوان “آرامش” نامید؟ هیچ جامعهای در جهان با امنیت صرف، اما بدون عدالت، آزادی، تخصص و رفاه، نمیتواند پابرجا بماند.
امروز دختران کشور از ابتداییترین حق الهی و انسانیشان که همان «تحصیل» است، محروماند. این عمل نهتنها برخلاف اصول حقوق بشر است، بلکه در تضاد با آموزههای شریعت اسلام نیز قرار دارد. پیامبر بزرگوار اسلام (ص) فرمود: «طلب علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب است!
این حدیث شریف بهروشنی نشان میدهد که تعلیم و تربیت نهتنها برای مردان بلکه برای زنان نیز در دین اسلام یک وظیفه واجب شمرده شده است. پیامبر اسلام با این بیان، راه هرگونه تبعیض جنسیتی در دسترسی به آموزش را بسته است. با این حال؛ طالبان چگونه از “اسلامیبودن نظام” سخن میگویند در حالی که فریضه تعلیم را بر دختران ممنوع کردهاند؟
بیایید اسلام را وارونه معنا نکنیم. دین ما دین عقل، عدالت، اخلاق و کرامت است. در اسلام، اصول، مواردی مانند عدالت، علم، حرمت انسان، مشورت، و رعایت حقوق مردماند. آنچه فرعی است، باید با شرایط زمانه و نیازهای جامعه امروز سازگار شود. نمیتوان گفت چون در عصر پیامبر در مورد فلان موضوع سکوت شده، پس در دنیای مدرن نیز نباید درباره آن اقدام کرد. عقل در اسلام، یکی از منابع اجتهاد است و ابزار تشخیص خیر و شر اجتماعی. این همان چیزیست که طالبان در روش حکمرانی خود نادیده گرفتهاند.
از منظر حقوق بشر نیز، اقدامات طالبان، بهویژه سرکوب آزادی بیان، حبس و حذف منتقدان، و انحصار قدرت در میان حلقات خاص، نشانههای یک حکومت اقتدارگرای بسته است، نه یک نظام دینی یا اخلاقمحور. دولتی که کار را به اهلش نمیسپارد و صرفاً به عضویت در یک گروه برای تعیین سرنوشت مردم تکیه میکند، چگونه میتواند از عدالت، لیاقت و «غنیمت بزرگ» سخن بگوید؟
از منظر اخلاق، آنچه طالبان انجام میدهند، بیاعتنایی به شأن انسانی شهروندان است. نخبگان علمی و فکری کشور یا فرار کردهاند یا سکوت اختیار کردهاند. کسانی که باید چراغ توسعه و نوآوری باشند، یا ناچار به مهاجرت شدهاند یا در حاشیه رانده شدهاند. این یک بحران امنیت روحی و فکری است، نه نشانه ثبات.
و بلی، باید اذعان کرد که حکومتهای پیشین، چه در دوره حامد کرزی و چه در زمان اشرف غنی احمدزی، کاستیها و فساد گستردهای داشتند. اما این واقعیت، بههیچوجه به طالبان مشروعیت نمیبخشد و نباید منتقدان را وادارد که دهان ببندند. انتقاد از طالبان نه از روی جانبداری، که از سر دلسوزی برای آینده این سرزمین است.
سخن پایانی آنکه، اگر قرار است کسی را «غنیمت» بنامیم، آن غنیمت باید موجب عزت، دانایی، رفاه و آرامش برای همگان باشد؛ نه فقط برای گروهی خاص. رهبر طالبان را غنیمت خواندن، بیاحترامی به رنجها و مقاومتهای مردمی است که هنوز هم بخشی بزرگی از جمعیت کشور در سکوت جانگداز به سر می برند. افغانستان به «رهبرانی خدمتگزار» نیاز دارد، نه «نعمتهایی سلطهگر».