بیش از سه سال از تسلط مجدد طالبان بر افغانستان میگذرد و پرسش اساسی این است که چرا مخالفان سیاسی این گروه، با وجود انتظارات بالا و امکانات فراوان، تاهنوز نتوانستهاند روایت قانعکنندهای برای جامعه بینالمللی ارائه دهند یا دستاوردهای سیاسی-نظامی قابل توجهی در داخل کشور داشته باشند!
دلایل ناکامی مخالفان سیاسی طالبان در این مدت ریشه در عوامل پیچیده، متعدد و چندلایهای دارد که پرداختن به همه آنها نیازمند بحثهای مفصل کارشناسی است، اما میتوان برخی از مهمترین این عوامل را شناسایی و تحلیل کرد.
یکی از اصلیترین دلایل، عدم انسجام و پراکندگی مخالفان است که نهتنها از تفاوت در اهداف و روشها ناشی میشود، بلکه رقابتهای شخصی و تاریخی میان رهبران مخالف نیز به آن دامن زده است. این اختلافات میان رهبران سیاسی پیشین و جبهههای نوظهور مانع شکلگیری یک جبهه متحد شده و به کاهش اعتماد عمومی به مخالفان منجر شده است.
علاوه بر این، فقدان حمایت مردمی گسترده نیز به ناکامیها افزوده است، زیرا طالبان با استفاده از تبلیغات موثر و کنترل رسانهها توانستهاند روایت خود را به اشکال گوناگون برای افکار عمومی ارائه کنند و مخالفتها را به حداقل برسانند، در حالی که مخالفان از دسترسی به ابزارهای ارتباطی موثر در داخل کشور محروماند. خستگی مردم از دههها جنگ و ناامیدی از سران مخالف طالبان که پیش از این با وجود فرصتها و امکانات وافر، نتوانستند کارنامه مثبتی از خود به جا بگذارند، تمایل مردم به حمایت از آنها را کاهش داده است.
محدودیتهای جغرافیایی و تبعید نیز چالش دیگری برای مخالفان به شمار میرود، زیرا رهبران تبعیدی از نظر جغرافیایی از میدان عمل دور هستند و با مشکلات قانونی و سیاسی در کشورهای میزبان مواجهاند. این امر میتواند تاثیرگذاری جریانهای سیاسی مخالف طالبان را در داخل افغانستان کاهش دهد.
علاوه بر این، فقدان استراتژی مشخص به سردرگمی مخالفان منجر شده و این مشکل با ناتوانی آنها در جذب نیروی انسانی بویژه نسل جوان و تحصیلکرده تشدید میشود، در حالی که طالبان با کنترل نظام آموزشی و محدود کردن دسترسی به اطلاعات، نفوذ ایدئولوژیک خود را گسترش دادهاند و مخالفان برنامهای برای مقابله با این روند ندارند.
نبود طرح و برنامه مشخص از سوی مخالفان طالبان برای آینده یکی از چالشهای اساسی در برابر این گروه است. بسیاری از گروهها و افرادی که با طالبان مخالفت میکنند، از نظر ایدئولوژیک و سیاسی پراکندهاند و تاکنون نتوانستهاند یک برنامه جامع و مشترک برای اداره کشور پس از طالبان ارائه دهند.
این فقدان هماهنگی و چشمانداز مشترک باعث شده است که تلاشهای مخالفان اغلب به اقدامات پراکنده و بدون نتیجه محدود شود. در حالی که طالبان با وجود مشکلات، یک ساختار حکومتی مشخص را پیاده کردهاند، مخالفان هنوز درگیر اختلافات داخلی و نبود استراتژی مشخص برای جلب حمایت مردم و جامعه جهانی هستند، امری که به تضعیف موقعیت آنها در برابر طالبان منجر شده است.
از منظر اقتصادی، فروپاشی نظام بانکی و فقر گسترده در افغانستان تا حدودی به نفع طالبان عمل کرده است، زیرا مردم که درگیر معیشت روزانهاند، کمتر به فعالیت سیاسی تمایل دارند و طالبان با توزیع محدود منابع و کمکهای خارجی، وفاداری بخشی از جامعه را به دست آوردهاند، در حالی که مخالفان منابع مالی لازم برای رقابت در این عرصه را ندارند.
به صورت کلی، فقدان یک دورنمای روشن و استراتژیک از سوی مخالفان که بتواند مردم را به سوی تغییر سوق دهد، همراه با محدودیتهای گوناگون طالبان در داخل، چشمانداز موفقیت مخالفان را در کوتاهمدت کمرنگ کرده است و بدون تحول اساسی در این عوامل، تغییر وضعیت برای مخالفان طالبان دشوار به نظر میرسد.