زلمی خلیلزاد، امریکایی افغانستانیالاصل است که در سمتهای مهم دولتی در ایالات متحده از قبیل نمایندگی آن کشور در سازمان ملل و همچنین بحیث سفیر امریکا در افغانستان و عراق کار کرده است. او دانشآموخته امریکاست و طی چندین دهه به حیث چهرهی سایه در عقب برنامههای سیاسی ایالات متحده در قبال افغانستان و منطقه نقش داشته است.
بحثبرانگیزترین و در عین حال طولانیترین ماموریت خلیلزاد اما در افغانستان طی دو دهه اخیر بوده است. او پس از حملات امریکا و متحدینش به افغانستان که در نهایت به سقوط دولت پیشین طالبان انجامید، به حیث سفیر ایالات متحده در کابل گماشته شد. خلیلزاد در این دوره علاوه بر ماموریت دیپلماتیک خود، از اختیارات و صلاحیتهای دیگر نیز برخوردار بود که دست او را به دخالت در مسایل سیاسی وقت افغانستان تا حد زیادی باز گذاشته بود.
برخی سیاسیون افغانستان بارها از نقش خلیلزاد در افغانستان در دو دهه اخیر انتقاد کرده و وی را به سوء استفاده از صلاحیتها و دخالت در امور داخلی افغانستان متهم میکنند. از این دید، او متهم است که با حمایت از برخی چهرههای قومی در افغانستان به استحکام تهداب حکومت قومی کمک کرد و نگذاشت هزینهها و کمکهای هنگفت جامعه جهانی در مسیر درست دولت-ملتسازی در کشور هدایت شود. همچنان مافیاییسازی قدرت سیاسی در افغانستان از دیگر اتهاماتی است که بارها در محافل سیاسی و رسانهای به خلیلزاد به عنوان محور و کارگزار اصلی این پروسه نسبت داده میشود.
گذشته از این، ناکامی پروسه صلح افغانستان از دیگر نقاط منفی و سیاه کارنامه خلیلزاد محسوب میشود که در این زمینه اتهامات سنگینی تاهنوز متوجه وی شده است. خلیلزاد در این نقش متهم است که با دور نگهداشتن حکومت پیشین و نمایندگان مردم افغانستان، مسیر مذاکرات دوحه را به ضرر افغانستان سوق داد. عدم تشریک محتوا و ضمایم پنهان موافقتنامه دوحه از دید جامعه بینالمللی، مردم و حکومت افغانستان، دیگر اتهامی بوده که نقش خلیلزاد در این ماموریت مهم را زیر سوال برده است.
با این که کارنامه خلیلزاد در این برهه پر از اتهامات و انتقاد است اما چه مسایلی باعث شده که با آمدن ترامپ، بار دیگر موضوع ماموریت سیاسی وی از جانب امریکا در افغانستان در محافل داخلی و بینالمللی مطرح میشود؟
برای فهم این موضوع در ابتدا باید توجه داشت که خلیلزاد علاوه بر ماموریتهای رسمی که از جانب دولت امریکا در افغانستان داشته، در تحلیل اوضاع این کشور هم در محافل امریکایی حضور فعال داشته و نیز سالها در تعیین چگونگی برنامه سیاسی امریکا برای افغانستان عملا دخیل بوده است. همین موضوع هم به خودی خود این شائبه را تقویت میکند که ممکن دولت ترامپ با توجه به سابقه حضور وی در ماموریت افغانستان، تسلط وی بر اوضاع این کشور و نیز شناختی که وی از محیط اجتماعی افغانستان دارد، بار دیگر در صدد کشاندن وی به صحنه باشد تا از یک طرف دولت آن کشور بتواند استراتژی دقیق و کارایی در مسایل افغانستان روی دست گیرد و در عین حال، با استفاده از قدرت نفوذ و لابیگری خلیلزاد اعتبار مخدوش امریکا در محافل سیاسی افغاسنتان و جهان را تا حدودی بازسازی کند.
در این سوی دیگر، خلیلزاد اما در افکار عمومی مردم افغانستان و همچنان سیاسیون مخالف طالبان مقبولیت چندان ندارد و بسیاریها از وی به عنوان معمار و مجری توافقنامهای یاد میکنند که فرجام آن سقوط نظام و بحران کنونی افغانستان بوده است. به نظر میرسد چنین وضعیتی هم روی تصمیم دولت ترامپ در انتخاب مجدد خلیلزاد به عنوان نماینده امریکا در افغانستان اثرگذار خواهد بود.
به هر حال، با آمدن ترامپ موضوع احتمال بازگشت خلیلزاد در ماموریت افغانستان بار دیگر تقویت شده است. دقیق اما معلوم نیست که چه تصمیمی گرفته خواهد شد و ترامپ او را چگونه خواهد دید. شاید هم حق با جان بولتن، مشاور امنیت ملی پیشین امریکا باشد که در کتاب خاطراتش به نقل از ترامپ در مورد مذاکرات صلح افغانستان به گردانندگی خلیلزاد نوشته است: «شنیدم او [خلیلزاد] یک شیاد است، گرچه برای این کار به یک شیاد نیاز داریم.»