اظهارات اخیر عاصم منیر، رئیس ارتش پاکستان، درباره روابط پاکستان و طالبان افغان، نگاهی متفاوت به واقعیتی دارد که پاکستان در طی دههها در همسایگی خود به وجود آورده است.
ادعای عاصم منیر مبنی بر اینکه اختلاف اصلی پاکستان با طالبان افغان به مسئله حضور شبهنظامیان تحریک طالبان پاکستانی در افغانستان محدود میشود، بسیار تقلیلگرایانه و بیاساس است. واقعیت این است که سیاستهای پاکستان در چهار دهه گذشته بر اساس خنجر زدن از پشت به ملت افغانستان شکل گرفته است.
از پناه دادن و تجهیز گروههای تروریستی تا حمایت آشکار از طالبان در جنگ علیه دولتهای قانونی افغانستان، پاکستان همواره نقش تخریبکنندهای داشته است.
پاکستان، در دوران جمهوریت، نهتنها از حمایت دیپلماتیک و تسلیحاتی طالبان کوتاهی نکرد، بلکه بسیاری از رهبران طالبان را در خاک خود پناه داد، آموزش داد، و به میدان نبرد به افغانستان فرستاد. این اقدامات پاکستان نشان میدهد که اختلافاتش با افغانستان عمیقتر از یک مسئله امنیتی است؛ این اختلافات ریشه در سیاستهای استراتژیک پاکستان دارد که همواره به دنبال کنترل افغانستان بهعنوان حیاط خلوت خود بوده است.
اظهار عاصم منیر مبنی بر اینکه «رهبران طالبان افغان به ما گوش نمیدهند» بیانگر تغییری مهم در دینامیک روابط پاکستان و طالبان است. بیست سال حمایت اقتصادی و تسلیحاتی پاکستان از طالبان، تنها برای تأمین منافع کوتاهمدت خود شان بود. این حمایتها اغلب با تحقیر و توهین به رهبران طالبان همراه بود؛ زندانی کردن، محدودیت در سفر، و تهدیدهای آشکار بخشی از این رفتارها بودند.
اکنون که طالبان قدرت را در افغانستان به دست گرفتهاند، دیگر نیازی به تبعیت از پاکستان احساس نمیکنند. پاکستان باید درک کند که تحقیر و سرکوب یک گروه، دیر یا زود به نوعی واکنش منفی منجر خواهد شد.
ارتش پاکستان، در سالهای اخیر، تلاش کرده است تا طالبان افغان تی تی پی یعنی طالبان پاکستانی را مجبور به مهار تحریک طالبان کند، اما با شکست مواجه شده است.
یکی از دلایل این شکست، سیاستهای دوگانه پاکستان در حمایت از گروههای مختلف شبهنظامی است. پاکستان تحریک طالبان پاکستان را «خوارج» مینامد، اما در مورد داعش در خاک خود، سکوت اختیار کرده است.این تناقض نشاندهنده سیاستی است که بر اساس منافع کوتاهمدت و بیاعتنایی به پیامدهای درازمدت شکل گرفته است.
پاکستان اکنون در حال چشیدن طعم سیاستهای مخرب خود است. افزایش حملات تروریستی، نارضایتی عمومی، و بیثباتی داخلی پیامدهای اجتنابناپذیر حمایتهای گذشته پاکستان از گروههای افراطی است. هرچند مردم افغانستان هیچگاه خواهان خونریزی و کشتار در پاکستان نبوده و نیستند، اما این بحران، نتیجه مستقیم سیاستهای کوتاهبینانه ارتش و دولت پاکستان است.
پاکستان باید درک کند که حمایت از گروههای افراطی هرگز به نفع ثبات منطقهای نیست. پایان دادن به جنگ داخلی و بحرانهای امنیتی در پاکستان مستلزم رها کردن سیاستهای دوگانه و مخرب است. این کشور باید با اتخاذ سیاستی صلحجویانه و حمایت از توسعه اقتصادی و اجتماعی، روابط خود را با افغانستان و دیگر همسایگانش بهبود بخشد.
طالبان افغان نیز باید به جای انزواطلبی، سیاستهای خود را تغییر دهند و حکومتی همهشمول تشکیل دهند که نمایندگان تمام اقوام و گروههای اجتماعی افغانستان در آن سهیم باشند. چنین تغییری میتواند به کاهش فشارهای بینالمللی، افزایش مشروعیت داخلی، و تقویت ثبات در افغانستان منجر شود.
روابط پرتنش پاکستان و طالبان افغانستان، محصول دههها سیاستهای مداخلهجویانه، تخریبگر و کوتاهمدت پاکستان است. این روابط اکنون به نقطهای رسیده است که پاکستان، خود قربانی سیاستهایش شده است. از سوی دیگر، طالبان باید بدانند که بدون تغییرات اساسی در ساختار حکومتی خود و ایجاد اعتماد میان مردم افغانستان و جامعه جهانی، نمیتوانند در عرصه داخلی و بینالمللی به موفقیت دست یابند. بازگشت به مسیر صلح و همکاری منطقهای، تنها راه پایان دادن به این بحران است.
نویسنده: م. کهریزنو