گفت‌وگوی اختصاصی با رسول پارسی، استاد دانشگاه

تحمیل تفسیر خاص دینی از سوی طالبان و پیامد های آن در دراز مدت روی فرهنگ مردم
گفت‌وگوی اختصاصی با رسول پارسی، استاد دانشگاه

در شرایطی که جامعه افغانستان با بحران‌های متعددی از جمله محدودیت‌های آموزشی، سرکوب آزادی‌های آکادمیک و مهاجرت نخبگان روبه‌رو است، نقش نهادهای علمی به‌ویژه دانشگاه‌ها بیش از پیش اهمیت یافته است.

رسول پارسی، استاد دانشگاه و پژوهشگر علوم اجتماعی، در گفت‌وگوی اختصاصی با ما، تأکید می‌کند که تنها راهی حفظ ارزش های فرهنگی مردم افغانستان دانشگاه‌ها است که این نهاد ها نباید فقط محل تدریس باشند، بلکه باید به بستر تولید اندیشه، نقد قدرت و آگاهی اجتماعی تبدیل شوند.

(پرسش و پاسخ)
.۱) تفسیر خاصِ دینیِ طالبان چه تفاوتی با برداشت‌های رایجِ مذهبیِ پیش از حکومت آنان دارد؟
تفسیر طالبان بر قرائتی متن‌محور و جنگ‌زده استوار است که ریشه در سنت‌گرایی محدودِ مدارس دینیِ با اندیشه دیوبندی دارد. در مقابل، سنت‌های فقهی پیشین در افغانستان، آمیزه‌ای از فقه سنتی، عرف‌های محلی بودند که قابلیتِ تعامل و انعطاف با نیازهای متغیر اجتماعی را تا حدودی دارا بودند. طالبان احکامی را که در بسترهای تاریخی و فقهیِ زمان مند و مکان مند را به‌عنوان «قوانینی کلی و تغییرناپذیر» بر جامعه تحمیل می‌کنند. این نگرش، کنش با عرف محلی که با دینداری سنتی غیر دولتی و محلی و مصلحت‌جویان مذهبی را تضعیف کرده و فضای مدارا و رواداری مذهبی را به شدت محدود ساخته است. در واقع، این برداشتِ سیاسی‌شده از دین، آن را از کارکرد اخلاقی و تربیتی‌اش تهی کرده و به ابزاری برای تثبیت حکمرانی تبدیل می‌کند.

۲) چگونه این تفسیر خاص در نظام آموزشی، رسانه‌ای و اجتماعیِ افغانستان پیاده شده است؟
اجرای قرائت رسمی طالبانی از سه مسیرِ موازی، منسجم و با قدرت دولتی پیش برده می شود:
سیستم· آموزش: بازنویسیِ برنامه‌های درسی مکاتب و دانشگاه ها بر اساس ایدئولوژی مذهبی حاکم، حذف محتوای غیرهمسو و مسدود سازی دسترسی زنان به تحصیلات عالی. طالبان بصورت سیستماتیک تمام نهاد آموزش را در اختیار تطبیق و عملی کردن ایدئولوژی شان قرار داده اند.
· رسانه: اعمال سانسورِ سیستماتیک بر تمام رسانه های داخلی اعم از دولتی و خصوصی، اخراج گسترده‌ی روزنامه‌نگاران زن و تعطیلی رسانه‌های مستقل که از فرمانهای این گروه سر باز می زنند.
· کنترل اجتماعی: ایجاد نهادهای نظارتی مانند وزارت امر به معروف و نهی از منکر، استخبارات و… برای اجرای دستورات حاکم.
این سه مسیر، در مجموع، به «تطبیق ساختاری» ایدئولوژی طالبان انجامیده‌اند و نه فقط از طریق فرمان‌های رسمی، بلکه با وضع قواعد روزمره‌ای که سبک زندگی و روابط اجتماعی مردم را بازتعریف، نظارت و مدیریت می کنند.
۳) مردم به‌ویژه نسل جوان، چه واکنشی به این تفسیر دینی داشته‌اند؟
با مطلاعه وضعیت اجتماعی به این نتیجه می توان رسید که واکنش‌ها سه الگوی کلی تا اکنون داشته است:
· سازگاری و پذیرش: این گروه از مردم و جوانان که عمدتاً در مناطق سنتی، روستایی و میان قشرهای محروم دیده می شود بیشتر در اندیشه سازگاری و پذیرش وضعیت موجود هستند.
· مقاومت آشکار و اعتراض: این گروه از افراد به‌ویژه در میان زنان شهری، دانشجویان و فعالان مدنیزیاد دیده می شود هرجند نه بصورت منسجم و خیلی آشکار بلکه بیشتر بصورت نرم و غیر مستقیم.
· کناره‌گیری یا مهاجرت: گروه دیگر از مردم و جوانان با گریز از عرصه عمومی به گوشه عزلت خزیده اند و از پردختن به وضعیت موجود خسته و نا امید و دل زده شده اند و بسیاری نیز یا ترک کشور از هر گونه تعامل با وضعیت جاری کناره کشده اند.
در کل نسل جوانی که پیش از ۲۰۲۱ با فضای آموزشی بازتر و شبکه‌های اجتماعی در ارتباط بود، امروز تصویری متفاوت از دین و تمدن در ذهن دارد و همین امر، فاصله‌ای عاطفی و فکری با قرائت خشک طالبان پدید آورده است. بررسی‌ها نشان میدهد که تمایل فزایندهٔ جوانان به مهاجرت یا بی‌اعتمادی به ساختار حاکم است.

۴) آیا تحمیل دینی باعث تقویت دینداری در جامعه شده یا منجر به دین‌گریزی پنهان شده است؟
در توضیح این وضعیت دو لایه را باید در نظر گرفت، لایه نخست اینکه در کوتاه‌مدت، اجبار می‌تواند نمودهای ظاهری دینداری (حضور در مناسک و مراسم های عبادی، رعایت شروط پوشش ظاهری و…) را افزایش دهد. در لایه‌های عمیق‌تر، این اجبار که در نتیجه «ابزاری» شدن نهاد دین شکل گرفته است و سستی باور جمعی به نهاد دین منجر می‌شود. پیامد چنین روندی، یا دین‌گریزی پنهان است، یا فاصله‌گیری معنوی از دین، یا بازتعریف دین در حریم خصوصی مخصوصا جوانان. در کل، اگرچه شاخص‌های ظاهری ممکن است رشد کنند، سرمایهٔ اجتماعی و اعتماد عمومی به نهادهای دینیِ حاکم رو به فرسایش می‌گذارد.

> شتوللا:
۵) چه تأثیری بر تنوع فرهنگی، آداب و رسوم محلی و میراث معنوی مردم گذاشته است؟
سیاست طالبان ذاتاً یکدست‌کننده است و در تقابل با هرگونه تکثر و پذیرش دیگری است. آن‌ها با تمرکز بر الگویی به ظاهر «ناب» و یکپارچه، بسیاری از آداب محلی و عرفی ( موسیقی، جشن‌ها، تفریحات اجتماعی و پوشش‌های مناسبتی) را به حاشیه رانده و بسیاری از مناسک و مراسم دیگر مذاهب و فرقه های موجود در افغانستان را محدود یا ممنوع کرده‌اند. این فشارِ هنجاری و ارزشی، هم میراث معنوی را تضعیف خواهد کرد و هم توانایی جامعه را برای بازتولید فرهنگی و مذهبی کاهش می‌دهد. در نتیجه، سرمایهٔ فرهنگی جمعی به تدریج تحلیل رفته و نسل‌های بعد از تجربهٔ فرهنگی محروم می‌مانند.

۶) زنان چه تجربه‌ای از محدودیت‌های دینی تحمیل‌شده دارند و این چه تأثیری بر نقش اجتماعی آن‌ها گذاشته است؟
محدودیت‌ها برای زنان، ساختاری و چندبعدی است: از محرومیت از آموزش در مکتب و دانشگاه گرفته تا کار در جامعه و ادارات رسمی، نظارت بر پوشش و حضور در عرصه عمومی، ممنوعیت خروج بدون بدون محرم، ممنوعیت تفریح بیرونی و… از پیامد مستقیم این محدودیت‌ها است. حذف دریجی زنان از صحنهٔ اقتصادی-اجتماعی و بازتولید اجباری نقش‌های سنتی است. در بعد غیرمستقیم نیز شاهد آسیب‌های روانی عمیق، انزوای اجتماعی و کاهش فرصت‌های رشد فردی و جمعی هستیم. اگرچه بسریاری از زنان به شیوه‌های گوناگون مقاومت می‌کنند، هزینهٔ این مقاومت بسیار بالا و ناعادلانه است.

۷) در درازمدت، آیا این نوع حکومت‌داری دینی می‌تواند باعث شکاف‌های فرهنگی یا مقاومت اجتماعی شود؟
قاعدتا چنین است. دو سناریوی احتمالی به چشم می‌خورد:
· شکاف‌های ساختاری: افزایش فاصلهٔ نسلی و شکاف بین شهر و روستا که به تدریج همبستگی جمعی را تضعیف می کند.
· مقاومت سازمان‌یافته یا خودجوش: اگر فشار از حد گذر کند، ممکن است به نافرمانی مدنی، مقاومت مسلحانه یا فرار گستردهٔ سرمایهٔ انسانی بینجامد.
تاریخ نشان داده که حکومت‌های توتالیتر که فضای نقد و مشارکت را تنگ می‌کنند، در نهایت با چالش‌های بزرگ ثبات‌سوز روبه‌رو می‌شوند.

۸) روان‌شناسان و جامعه‌شناسان چه ارزیابی‌ای از اثرات روانی و ذهنی این فشار دینی دارند؟
گزارش های فراوان از از افزایش موارد افسردگی، اضطراب، احساس ناامنی و اختلالات استرسی ( به‌ویژه در میان زنان و جوانان ) نشر گردیده است. فروپاشی امید به آینده امید به زندگی (مانند امکان تحصیل و اشتغال) با آسیب‌های روانی گسترده همراه شده و سلامت عمومی را تهدید می‌کند. افزون بر این، فشار بر باورهای دینی می‌تواند به «انسداد معنایی» بینجامد: باورها به شکل صوری باقی می‌مانند، اما محتوای تجربی و اخلاقی خود را از دست می‌دهند، ریاکاری و تظاهر به اوج خود می رسد.

۹) نهادهای دینی مستقل و علمای سنتی چه نگاهی به تفسیر دینی طالبان دارند؟
واکنش‌ها در کل محتاطانه است. هرجند برخی از عالمان دینی که به حکومت طالبان بیشتر از دیگران بدبین هستند، در جمع پنهان خود طالبان را متهم به تحریف فقه و سواستفاده سیاسی از دین می‌کنند. برخی دیگر نیز به دلایل امنیتی یا محلی سکوت اختیار کرده یا ظاهراً سازش نموده‌اند. در همین حال، نهادهای دینی مستقل جه در داخل و جه در خارج می‌کوشند گفتمان‌های جایگزین اسلامی (با تأکید بر مصلحت و حقوق شهروندی در چارچوب شریعت) را زنده نگه دارند؛ اما عرصه برای فعالیت آن‌ها بسیار تنگ و خطرناک است. این تقابل نشان می‌دهد که مسئله، صرفاً «دینی» نیست، بلکه مسئلهٔ «قدرت» و «نهادسازی» و تفکر «قبیله ای» است.

۱۰) آیا احتمال بازسازی اعتماد عمومی به دین پس از این فشار ایدئولوژیک وجود دارد؟
جنین احتمالی وجود دارد، اما مشروط و دشوار. بازسازی اعتماد به دین نیازبه بسه پیش‌شرط اصلی دارد:

· شفافیت در تفسیر دین ( باز، متکثر و عقلانی).
· تفکیک نهاد دین از نهاد حکومت تا امر دینی در خدمت کنترل اجتماعی قرار نگیرد.
· برقراری عدالت اجتماعی که نشان دهد دین دغدغهٔ رفاه و کرامت مردم را دارد.
بدون این اصلاحات، بازگشت اعتماد عمومی نه تنها دشوار، بلکه ناپایدار خواهد بود؛ در چنین شرایطی، مردم ممکن است به سمت دینِ شخصی و خصوصی روی آورند، اما از دینِ نهادی و حکومتی فاصله بگیرند.

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط
0 0 رای ها
Article Rating
اشتراک در
اطلاع از
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x