آنچه امروز در مرزهای جنوبی ما جریان دارد، تنها عبور اجباری هزاران خانواده از یک خط فرضی جغرافیایی نیست؛ بلکه کوچ جانفرسای کرامت انسانی، عزت نفس و حقوق بشری است که زیر چرخ سیاستهای بیرحمانه و تصمیمگیریهای نظامی له میشود. روزگار کودکی که در پاکستان به دنیا آمده و هیچ تصوری از افغانستان ندارد، با چند پتوی نازک، لباسهای چرکآلود و ترسی دائمی از آینده، ناگهان دگرگون میشود. در ۱۶ روز، بیش از ۵۰ هزار کودک افغان از پاکستان اخراج شدند، و این عدد تنها یک آمار نیست؛ بلکه فریاد خفهشدهی هزاران خانوادهای است که با دستان خالی به سوی نامعلومی رانده شدهاند.
پاکستان دردش را میداند، اما درمانش را اشتباه گرفته. نگرانی اسلامآباد از گسترش حملات تحریک طالبان پاکستان (TTP) بر نیروهای نظامیاش قابل درک است. حملاتی که طی سه سال اخیر شدت یافته و امنیت داخلی آن کشور را تهدید کرده است. پاکستانیها بارها از طالبان افغانستان خواستهاند تا این گروه را خلع سلاح کنند یا دستکم اجازه فعالیت به آنها از خاک افغانستان ندهند. اما طالبان افغانستان میگوید ما نقشی نداریم و این گروه از حمایت ما برخوردار نیست. این شد که از آن سوی خط، انکار شد و از این سوی، اصرار.
اما مشکل اینجاست که فشار سیاسی و امنیتیای که بر اسلامآباد سنگینی میکند، اکنون دارد بر شانههای زنان و کودکان بیدفاع افغانستانی تخلیه میشود؛ بر مردانی چون “عمر” که در پاکستان بچههایشان را به دنیا آورده و امروز با دست خالی به کشوری بازمیگردند که برای فرزندانشان غریب است. آن هم نه با احترام و همدلی، بلکه با توهین، تحقیر، ضرب و شتم. این راهحل نیست؛ این ظلم است.
اگر عملیات تروریستی را نکوهش میکنید که باید هم بکنید، پس چگونه است که دهههاست خود پاکستان، مأمن، حامی و تجهیزکننده گروههایی بوده که خاک افغانستان را به خون و آتش کشیدهاند؟ چه شد آن ادبیات «عمق استراتژیک»؟ چه شد آن شبکههای پنهانی که غیرنظامیان، زنان و کودکان ما را هدف قرار میدادند؟ آیا تروریسم وقتی بد است که دامن نظامیان شما را بگیرد، اما وقتی در خیابانهای کابل و غزنی و.و خون بیگناهان را میریزد، موضوعی قابل توجیه است؟
شما با توجیه غلط و تفسیر انحرافی از دین مقدس اسلام، و با بدنام کردن چهره این دین رحمانی، سالهاست از گروههای تروریستی و تکفیری حمایت کردهاید؛ گروههایی که با بمبگذاریهای انتحاری، زندگی را در کوچهها و خیابانهای ما به جهنم بدل کردند. آیا این است قرائت شما از اسلام؟ دینی که شما به آن استناد میکنید، چگونه اجازه داده است که زایشگاه هدف قرار گیرند، کودکانی در مکتبها سلاخی شوند، تالار عروسی به حمام خون تبدیل گردند، دانشگاه کابل به خاک و خون کشیده شود، بازارها به آتش کشیده شوند، و خانوادهها در عرض چند ثانیه نابود شوند؟
این، نه اسلام است و نه انسانیت. این، تحریف دین برای منافع سیاسی و امنیتی شماست، که نهتنها با آموزههای اسلامی در تضاد است، بلکه از منظر حقوق بشر نیز بهطور کامل مردود و محکوم است.
پاکستان، همانطور که برای دفاع از مردم خود حق دارد، باید بداند که در برابر رنجی که به مردم ما تحمیل کرده، مسئول است. اخراج زنان و کودکان، شکنجه پناهجویان، و بیاعتنایی به ابتداییترین اصول انسانیت، نهتنها محکوم است، بلکه ننگی بر پیشانی تاریخ خواهد بود. وقت آن رسیده است که چهره واقعی این سیاستها برای جهانیان عیان شود و جامعه بینالمللی نیز در برابر آن سکوت نکند.
اما مسئولیت تنها بر دوش پاکستان نیست. خطاب ما به حاکمیت فعلی کشور نیز هست؛ اکنون که هزاران تن از پناهجویان از پاکستان و دیگر کشور ها اخراج میشوند، چه برنامهای برایشان دارید؟ آیا قرار است رنج مهاجرتشان در مرز پایان یابد یا تازه آغاز شود؟ آیا نظامیان پیشین، کارمندان دولت سابق، و خانوادههای بیپناه بازهم باید در سایه ترس زندگی کنند؟ این مردم، از افغانستان هستند و به کشور شان برگشت خورده اند؛ حق دارند کار کنند، تحصیل کنند، و در امنیت زندگی کنند. توصیه ما به حکومت فعلی کشور این ست که دولتی همهشمول، مسئولیتپذیر و کارآمد بسازید. فرصت را به نخبگان و متخصصان بسپارید، نه بر اساس قوم و قبیله، بلکه بر اساس شایستگی.
و به جامعه جهانی باید گفت؛ اگر ادعای حمایت از حقوق بشر دارید، امروز لحظهی آزمون است. بیش از دو میلیون کودک، صدها هزار زن، و مردانی که با دستان پینهبسته برمیگردند، نیازمند حمایت فوری اند. افغانستان در حال فروپاشی انسانی است و اگر اقدامی نکنید، فجایع خاموش امروز، بحرانهای مهارناپذیر فردا خواهند شد.
این کوچ تحمیلی، آغاز یک بحران نو است. اما شاید اگر همه ما، از مردم تا حاکمان، از دولتمردان تا نهادهای جهانی مسئولیتپذیر باشیم، هنوز امیدی باقی مانده باشد که این مهاجرت دردناک، آخرین فصل آوارگی مردم ما باشد.