در حالیکه افغانستان تازه در مسیر توسعه و ثبات گام برمیداشت که کودتای خونین ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی، این امید را به یأس بدل کرد. این رویداد شوم، با کشتار بیرحمانه محمد داوود خان و خانوادهاش در ارگ ریاستجمهوری کابل، نهتنها پیشرفت کشور را متوقف ساخت، بلکه سرآغاز چرخهای از هرجومرج و ویرانی شد.
کودتای هفت ثور، با حمایت شوروی و اجرای حزب دموکراتیک خلق، زخمهایی عمیق بر پیکر جامعه افغانستان وارد کرد و در سطح جهانی و منطقهای نیز تبعات ویرانگری به دنبال داشت.
این کودتا، فاجعهای ویرانگر بود که افغانستان را به کام بحرانی بیانتها فرو برد. تحمیل ایدئولوژی کمونیستی، که با باورهای دینی و فرهنگی مردم در تضاد بود، از همان ابتدا این اقدام را در جامعه سنتی و مذهبی افغانستان محکوم به شکست کرد. این ناسازگاری، همراه با سرکوب گسترده مخالفان، خشم عمومی را شعلهور ساخت و پایههای حکومت کودتاچیان را سست کرد.
حزب دموکراتیک خلق با سرکوب روشنفکران، علما و اقشار سنتی، شکافهای اجتماعی را تعمیق بخشید. کشتارهای بیرحمانه و زندانی کردن دگراندیشان، نهتنها مشروعیت حزب را نابود کرد، بلکه زمینهساز قیامهای مردمی و جنگهای داخلی شد. این سیاستهای خشن، افغانستان را به سوی هرجومرج و بیثباتی بیشتر سوق داد.
شکست حزب دموکراتیک خلق در کشور عمدتا ریشه در ناسازگاری ایدئولوژیک، مدیریت ناکارآمد و تفرقه داخلی داشت. وابستگی بیش از حد به شوروی، حزب را در نظر مردم به نیرویی بیگانه و اجیر بدل کرد و همچنان درگیریهای جناحی میان خلق و پرچم انسجام آن را از بین برد. این عوامل، همراه با مقاومت گسترده مردمی، سقوط حزب را تسریع کرد.

این درحالی بود که افغانستان، با موقعیت استراتژیک در قلب آسیا و غنای فرهنگی کمنظیر، میتوانست به کانون ثبات و پیشرفت بدل شود. اما حاکمان پس از ۷ ثور، با سیاستهای سرکوبگرانه و جنگطلبانه، این ظرفیتها را به هدر دادند. ناکامی در بهرهگیری از فرصتهای ژئوپلیتیکی، کشور را به میدان منازعات داخلی و خارجی تبدیل کرد.
پیامدهای کودتا، از ظهور طالبان تا مداخلات خارجی، افغانستان را در گردابی از ویرانی فرو برد. اقتصاد فروپاشید، زیرساختها نابود شد، سیل مهاجرت مردم به راه افتاد و نسلها در فقر و ناامنی زیستند. این چرخه شوم، افغانستان را به یکی از شکنندهترین کشورهای جهان بدل ساخت.
با این حال، جنایات و خیانتهای گسترده سردمداران حزب دموکراتیک خلق، از کشتارهای جمعی و سرکوب بیرحمانه مخالفان، هرگز در دادگاه تاریخ به محاکمه کشیده نشد. این فقدان عدالت، نهتنها زخمهای عمیق اجتماعی را التیام نبخشید، بلکه اعتماد مردم به حاکمیت قانون را بهشدت خدشهدار کرد.
کودتای ۷ ثور نقطه آغاز انحطاط اجتماعی و فرهنگی افغانستان بود که فرصتهای توسعه را سلب کرد. این فاجعه، با ایجاد بنبستهای سیاسی و تشدید منازعات، کشور را در ناامنی و فقر غرق ساخت. اثرات این رویداد همچنان در تاروپود جامعه افغانستان ریشه دوانده است.
در هر حال، این کودتا، درس عبرتی تلخ است که نشان میدهد تحمیل ایدئولوژی بیگانه و روشهای استبدادی در کشور محکوم به شکستاند. تجربه این کودتا هشداری است برای پرهیز از سیاستهای سرکوبگرانه.
اکنون، با نگاهی به تاریخ خونین پنج دهه اخیر افغانستان، حاکمان کنونی باید مسئولانه عمل کنند. چه این که ادامه چرخه منازعات و خشونت، نسلهای آینده را قربانی سیاستهای نادرست خواهد کرد. بناً زمان آن است که با درسگیری از گذشته، راه صلح و همگرایی ملی هموار شود.




