خاطراتِ من از آشنایی با شهید کاظمی (قسمت سوم و چهارم)
دومین دیدار:
به شرحی که در بخشهای پیشین گفته آمد، نخستین دیدار و آشنایی من با شهید کاظمی، بدون قصد و برنامهریزی قبلی و به شکل کاملاً اتفاقی و به پیشنهاد شهید ابراهیمی شهرستان صورت گرفت. اتفاقی که سخت خجسته و فرخنده بود و به رفاقت و مؤدتِ پایدار و دوامدار انجامید. اگر آن اتفاق نیک و مبارک نمیافتاد، نصف عمر من بر باد بود.
یک هفته بعد بار دیگر من و ابراهیمی در تایمنی به دیدار کاظمی رفتیم؛ زیرا او خود حین خداحافظی در ملاقات پیشن گفته بود: شما را بیشتر ببینم!
از آنجا که من به قصد وداع و آخرین دیدار رفته بودم، قصدم آن بود که ابهامها و پرسشهای انباشته شده در زوایای ذهنم را در آن ملاقات با او در میان بگذارم و پاسخهای آنها را از زبان آچار فرانسهی حزب وحدت (جناح اکبری) که در متن و بطن آن رویدادها حضور مستقیم داشت، بشنوم. این ابهامها و پرسشها عموماً بر فرایند بروز شکاف، درگیری و در نهایت فروپاشی حزب وحدت متمرکز بود.
ابهامهایم را یکی ـ یکی با کاظمی در میان نهادم و انتظار داشتم که پاسخهای روشنگر، مستند و قانعکننده از زبان و بیان آن مرد خوشکلام بشنوم؛ اما در کمال شگفتی و ناباوری، هیچ تمایل و علاقهای در کاظمی جهت ورود به این مباحث و موضوعات نیافتم. آشکارا احساس کردم که خاطرات و یادآوری آن رویدادهای تلخ و نحس، برای کاظمی، دلشکن و روحآزار است و از بازیافت و بازگفت آنها اکراه دارد.
او با اشارات کوتاه و کلی به پرسشهای من پاسخ میداد و بدینوسیله، نارضایتی و بیرغبتی خود را از طرح آن مسائل نشان میداد. به طور مثال، من این پرسش مفصل و مطول را از کاظمی پرسیدم و او این پاسخ موجز و مختصر را ارائه کرد:
گفتم: در غائلهی ۲۳ سنبلهی سال ۱۳۷۳، جناح مقابل به شکل غافلگیرانه بر مراکز و پایگاههای شما و حرکت اسلامی یورش برد. قبول داشتند که یورش را ما آغاز کردیم؛ اما استدلال شان این بود که شما و حرکت اسلامی در تدارک کودتا علیه آنها بودید. بزرگترین دلیل و سند شان بر ادعای تدارک کودتا از سوی شما، این سند و شاهد بود که در شب حمله، پانصد میل سلاح از منزل کاظمی به دست آوردیم. اگر جناح اکبری قصد کودتا نداشتند، چرا پانصد میل سلاح را در منزل کاظمی انبار کرده بودند. پاسخ و توضیح شما در بارۀ این ادعا چیست؟
شهید کاظمی خندید و گفت: نگهداری پانصد میل اسلحه همراه با جعبههای مرمی، به یک سلاحخانۀ بزرگ و به یک پادگان نظامی نیاز دارد. در خانۀ محقر من حتی پانصد مرمی هم جای نمیگرفت. به همین پاسخ مختصر بسنده کرد و وارد جزئیات نشد.
پس از سقوط کابل و مزارشریف و بامیان به دست نیروهای طالبان، شهید کاظمی علیرغم حضور پاره وقت در افغانستان و در کنار نیرویهای مقاومت ضد طالبان، غالباً در ایران حضور و فعالیت داشت و در غیاب استاد اکبری، عملاً سرپرست حزب وحدت (جناح اکبری) به حساب میآمد. در این مقطع، شهید کاظمی را بارها ملاقات کردم و ساعتها همکلام شدیم. در این گفتگوها و همکلامیهای مکرر نیز هیچگونه علاقه و تمایلی در او جهت ورود به مباحث مناقشهبرانگیز و نفرتبار گذشته مشاهده نکردم. در محافل و مجالس عمومی و علنی نیز که شهید کاظمی با مردم یا هوادارن حزب سخن میگفت، هیچگاه از گذشتههای تلخ و اختلافات و منازعات پیشین سخن نمیگفت.
خلاصۀ کلام، شهید کاظمی با وجود اینکه مورد اتهامات و حملاتِ پرحجمِ جناح رقیب قرار داشت؛ اما هییچگاه به قصد دفاع از کارنامۀ خود و جناح متعلق به خود، وارد جدالها و جنحالهای حزبی و جناحی نگردید و در پی پاسخگویی به آن حملات و اتهامات برنیامد. او در کمال امیدواری، چشم به آینده دوخته بود و از ورود به مناقشات و منازعات گذشته خودداری میکرد. این شیوه و سیرۀ شهید کاظمی، یک الگو و سرمشقِ الهامبخش برای همه بود.
مجاهدتهای فرهنگی شهید کاظمی:
در بخشهای پیشین گفته آمد که بر خلاف پندارهای قبلی من که شهید کاظمی را صرفاً یک قوماندان نظامی و چهرۀ جهادی میپنداشتم، در آن دو ملاقات، او را یک عنصر فرهنگی و فرهیخته و یک چهرۀ دانا و توانا یافتم. به علاوه او خود نیز در نخستین دیدار به پیشینۀ فعالیتهای فرهنگی و آموزشی خود اشاره کرده بود. با وجود این گرایش و علاقمندی، سیر حوادث و تحولات پرشتاب کشور در دههی هفتاد، او را در رأس کمیتۀ نظامی حزب وحدت قرار داده بود و به همین دلیل وی در داخل کشور عملاً درگیر مسائل نظامی و سیاسی بود و فرصتِ چندانی جهت پرداختن و توجه به فعالیتهای فرهنگی، آموزشی، مطالعاتی یا رسانهای و تبلیغاتی نیافت.
پس از سقوط کابل به دست نیروهای طالبان، کاظمی هر از گاهی به ایران سفر میکرد و پس از سقوط ولایات شمال و هزارهجات، کاظمی بیشتر مقیم ایران بود و گهگاه جهت سرکشی از نیروها و جبهه نظامیاش به پنجشیر و تخار میرفت.
در جریان آن سفرهای کوتاه مدت به ایران یا این اقامت موقت در آن کشور، مکرراً فرصت و زمینهی دیدار و گفتگو و معاشرت و کار و همکاری با شهید کاظمی فراهم آمد. او در ایران و در جمع مهاجران و احزاب جهادی مستقر در آنجا عملاً نشان داد که یک چهرۀ فرهنگی و فرهنگدوست است و به فعالیتهای فرهنگی و نشراتی اهمیت میدهد.
شهدی کاظمی در شهر مشهد ایران «بنیاد مطالعات ملی» را با امکانات درخور توجه تأسیس کرد که چهرههای صاحبنامی چون سید حسین سنگلاختی (از فعالان پیشین حزب دموکراتیک خلق)، سید اسحاق شجاعی (داستاننویس و ادیب چیره دست)، میلاد بلخی (داستاننویس و فعال فرهنگی) و چند تن از فعالان فرهنگی و ادبی و پژوهشی در آن بنیاد فعالیت میکردند.
او در شهر قمِ ایران «مؤسسۀ فرهنگی وفاق» را بنیاد نهاد که چهرههایی چون شادروان استاد زاهدی، جنرال سید حسین اشراق حسینی، محمد سرور تقوی (شاعر و عالم دین)، محمد حسین فیاض (شاعر و عالم دین)، اینجانب علی نجفی و جمعی از آقایان و بانوان در آن مرکز فرهنگی، مشغول فعالیت بودند. نشریۀ «تفاهم» ارگان حزب وحدت اسلامی (شاخۀ استاد اکبری) در کشور هندوستان به سردبیری محمد نور اکبری (بعدها وکیل پارلمان) توسط همین مرکز تغذیه میگردید که آن نشریه نیز با اهتمام شهید کاظمی در آن کشور فعال شده بود.
همچنین با حمایت و هدایت شهید کاظمی در سال ۱۳۷۵ «مرکز فرهنگی آیت الله بهشتی» در شهر مشهد ایران تأسیس گردید. مسئولیت ادارۀ آن مرکز به عهدۀ سید حسین علوی بود و جمع بزرگ از فعالان فرهنگی ولایت بامیان در آن مرکز فعالیت میکردند. تهیه و نشرِ جریدۀ «اندیشه» یکی از فعالیتهای آن مرکز بود.
علاوه بر مؤسسات و مراکزی که خود پایهگذار و حامی مالی آنها بود و به سه نمونه از آنها اشاره شد، شهید کاظمی دهها مؤسسه، انجمن، بنیاد فرهنگی ـ آموزشی، انجمنهای دانشجویی، مجامع طلاب، انجمنهای دانشآموزی، انجمنهای ورزشی، کانونهای ادبی ـ فرهنگی، هیأتهای مذهبی و مراکز دینی را تحت حمایت خود قرار داده بود. با انجمنها و تشکُلهای دانشجویی تهران، مشهد، قزوین، اصفهان، یزد و سایر شهرهای بزرگ، ارتباطات مستمر و تنگاتنگ بر قرار نمود.
در عصر حضور شهید کاظمی در ایران، بخشی از دانشآموزان مهاجر افغانستانی که فاقد مدارک اقامتی معتبر بودند، در مدارس و مراکز آموشی خودگران (متعلق به خود جامعۀ مهاجرین و بدون وابستگی به نظام آموزش دولتی ایران) مشغول تحصیل و فراگیری دانش بودند. آن مدارس و مراکز آموزشی خودگردان که فاقد بودجهای دولتی و حامی مالی مستمر بودند، اکثراً در آستانهی ورشکستگی و فروپاشی قرار داشتند. شهید کاظمی بخشی از آن مدارس خودگردان را مورد حمایت مالی قرار داد؛ تا فرزندان مهاجرین از ادامۀ تحصیل و آموزش باز نمانند.




