کاظمی در نخستین نگاه: چهره‌ای میان سیاست و فرهنگ

در میانه‌ی روزگاری که نام‌ها در هیاهوی قدرت گم می‌شد، دیداری ساده نگاه مرا دگرگون کرد؛ آن‌جا که سید مصطفی کاظمی نه در قامت یک قوماندان، که در هیأت یک روشنفکر و دولت‌مردِ دانا جلوه کرد.
شهید سید مصطفی کاظمی 01
لینک کوتاه: https://memar.press/?p=158600
منتشر شده در 5 ساعت پیش
شماره خبر 158600
13 عقرب 1404

خاطراتِ من ( علی نجفی ارزگانی ) از آشنایی با شهید کاظمی (قسمت اول)

اولین ملاقات:

در سال 1375 پلیس مهاجرت ایران ما را ملزم به داشتن و گرفتن ویزای تحصیلی نمود. به همین منظور در تابستان سال یادشده، من مسافر پاکستان و افغانستان (از جمله شهر جنگ‌زده و ویران‌شدۀ کابل) شدم.

آن روزها نیروهای حزب وحدت (جناح استاد اکبری) و حزب حرکت اسلامی بر غرب کابل مسلط بودند. جنگِ نیروهای دولت اسلامی مجاهدین با طالبان در تپه‌های دوغ‌آباد و خیرآباد جریان داشت. نیروهای حزب اسلامی حکمتیار پس از امضای معاهدۀ «ماهی‌پر» با دولت ربانی، در حال ورود و استقرار در پایتخت بودند.

در تمام قرارگاه‌های نظامی حزب وحدت، تصاویر کاظمی نصب شده بود و این عبارت در ذیل عکس‌ها خوانده می‌شد: استاد سید مصطفی کاظمی رئیس کمیتۀ نظامی حزب وحدت اسلامی افغانستان.

روزی شهید ابراهیمی شهرستان (از نیکان و خوبان آن دیار) به من پیشنهاد کرد که فردا با هم برویم تایمنی و کاظمی را ببنیم. گفتم: او یک قوماندان است و من یک محصلِ مسافر. او از پروان است و من از ارزگان. هیچگونه سابقه‌ی آشنایی یا همکاری میان ما نبوده است. پس مرا با کاظمی چه کار؟ چه موضوع مشترکی داریم تا در بارۀ آن حرف بزنیم؟

شهید ابراهیمی در جوابم گفت: در این حزب (اشاره به جناح اکبری حزب وحدت) فهمیده‌تر و کاردان‌تر از کاظمی نخواهی یافت. فردا با من بیا. قول می‌دهم که از دیدار کاظمی پشیمان نخواهی شد.

قبل از ظهرِ روز بعد به قرارگاه کمیتۀ نظامی حزب وحدت در تایمنی رفتیم. کاظمی هنوز به دفتر کارش نیامده بود. چند مرد قوی هیکل و نسبتاً مسن در سالن انتظار نشسته بودند. ابراهیمی در معرفی آنها گفت: اینان جنرالان و افسران خلقی ـ پرچمی هستند که در امور نظامی به استاد کاظمی مشوره می‌دهند. من با اغتنام فرصت، پرسش‌هایی را از آن صاحب‌منصبان کارکشته پرسیدم که با علاقمندی جواب دادند و برخی از رازهای ناگشوده را گشودند. من اظهارات آنها را در دفترچه روزنوشت خود ثبت کردم. شرح آن گفتگوی یک ساعته را باید در سیاهه‌ای مجزّا و مفصل، گزارش کنم.

پس از یک ساعت انتظار، کاظمی با چهرۀ بشّاش و خندان، سر و وضع مرتب و منظم و در هیأت یک وزیر و تکنوکرات، وارد قرارگاه کمیتۀ نظامی شد و پس از احوالپرسی با حاضران، وارد دفتر کارش گردید.

از جمع منتظران، من و ابراهیمی نخستین گروه بودیم که نوبت ملاقات با ما داده شد. پس از احوالپرسی و تعارفات معمولی، ابراهیمی این مهمان‌ناخوانده را معرفی کرد: ایشان علی نجفی از ولایت ارزگان، منطقۀ نیلی … شهید کاظمی سخن ابراهیمی را قطع کرد و گفت: همان علی نجفی کافی است! نویسندۀ ابوذر انقلاب و یکی از نویسندگان هفته‌نامۀ وحدت در ایران!

پس از این معارفۀ ناتمام، صحبت‌ها صمیمی‌تر و جاندارتر شد و حدود پنجاه دقیقه ادامه یافت. کاظمی از خاطرات خود با شهید صادقی آغاز کرد و سپس ادامه داد: من هم مثل شما علاقمند و مشغول به فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی بودم؛ اما طوفان حوادث مرا ناخواسته به اینجا پرتاب کرد. او از همکاری و همراهی خود با سید اسد الله نکته‌دان در سازمان «اسلام مکتب توحید» و از عضویت و فعالیت خود در «مجمع آموزشی پیروان ولایت فقیه» (متعلق به شیعیان هرات و فراه) یاد کرد و در تأیید و تکمیل علاقمندی خود به امور فرهنگی، از تشکیل حلقات آموزشی و تدوین و تکثیر نشریه‌های دستی در عصر جهاد سخن گفت.

من که تا دیروز علاقه‌ای به ملاقات با کاظمی نداشتم و او را یک قوماندان و نظامی محض می‌پنداشتم، بر خلاف پندار و پیش فرض قبلی، در این ملاقات کاظمی را انسانِ خوش‌فکر، خوش‌ذوق، خوش‌بیان، خوش‌اخلاق، خوش‌سیما و خوش‌مشرب یافتم. تا دیروز کاظمی را یک فرماندۀ دلاور و جنگاور می‌شناختم؛ اما امروز او را یک مبارز مکتبی و انقلابی، یک فرهنگی فرهیخته و نواندیش، یک دولت‌مرد و تکنوکراتِ دانا و توانا و یک سیاست‌ورزِ صادق و پرشور یافتم که جوان‌ترین عضو شورای عالی دولت مجاهدین بود. اکنون نیک دانستم که اگر پیشنهاد ملاقت با او را نمی‌پذیرفتم، نصف عمرم بر باد می‌شد!

(ادامه دارد …)

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email