تخریب «سینما آریانا» فقط فرو ریختن یک ساختمان قدیمی نیست؛ فروپاشی بخشی از حافظه فرهنگی شهر کابل است. شهری که سالهاست زیر آوار جنگ، سیاست، افراط گرایی و بیمسؤولیتی زمام داران نفس میکشد، این بار شاهد تخریب یکی از آخرین نمادهای فرهنگی خود بود. سینما آریانا، نه یک دیوار و سقف فرسوده، بلکه روایتگر خاطره نسلها، رؤیاهای خاموش شده و تلاشی نا تمام برای زنده نگه داشتن هنر در سرزمینی جنگ زده بود.
طالبان با تخریب این سینما و جایگزین کردن آن با یک «مارکت تجاری»، به روشنی پیام خود را به جامعه فرستادند: در نگاه آنان، فرهنگ نه ضرورت است و نه ارزش؛ بلکه مزاحمی است که باید از سر راه برداشته شود. این اقدام نه اتفاقی است و نه تصمیمی صرفاً شهری؛ این بخشی از پروژه حذف سیستماتیک فرهنگ، هنر و تفکر انتقادی در کشور است.
طالبان از نخستین روزهای ظهورشان، با سینما، موسیقی سالم، تئاتر، تصویر و هر آنچه روح انسان را به پرسش، تخیل و گفتوگو وامیدارد، سر ستیز داشتهاند. تخریب سینما آریانا ادامه همان تفکری است که هنر را «حرام»، تصویر را «گناه» و خلاقیت را «تهدید» میداند. حکومتی که از فرهنگ میترسد، در واقع از آگاهی میترسد؛ و حکومتی که از آگاهی بترسد، جز با سرکوب دوام نمیآورد و آنهم برای موقت نه همیشه.
طالبان میخواهند شهری بسازند بیصدا، بیتصویر و بیخاطره؛ شهری که در آن مردم فقط مصرف کننده باشند، نه اندیشمند؛ فقط مطیع باشند، نه خلاق. مارکتی که قرار است جای سینما آریانا را بگیرد، نماد روشنی از این نگاه است: سود اقتصادی کوتاه مدت بهجای سرمایه فرهنگی بلندمدت، تجارت بهجای تفکر، و خاموشی بهجای روایت.
سینما در همه جوامع، فقط ابزار سرگرمی نیست؛ مدرسهای عمومی برای اندیشیدن، دیدن خود و دیگری، و گفتوگو درباره دردها و امیدهاست. در کشوری چون افغانستان، که دههها جنگ، خشونت و شکاف اجتماعی را تجربه کرده، سینما میتوانست پل باشد؛ پلی میان نسلها، اقوام و روایتهای متضاد. نابودی سینما، نابودی امکان گفتوگوست.
از این منظر، تخریب سینما آریانا نه تنها جنایت فرهنگی محسوب می شود، بلکه نشانهای از فقر فکری و ناتوانی در درک نقش فرهنگ در بازسازی یک جامعه زخمی است. اما اینجا لازم است صادق باشیم: طالبان تنها مقصر این فاجعه فرهنگی نیستند!
پیش از طالبان نیز، فرهنگ در افغانستان یتیم بود. در بیست سال حاکمیت جمهوریت، با وجود میلیاردها دالر کمک جهانی، فرهنگ و هنر هرگز به اولویت دولت تبدیل نشد. حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی، هر دو، دولتهایی ساختند که فرهنگ در آن یا تزئینی بود یا ابزار تبلیغاتی.
تخریب سینما پارک در سال ۱۳۹۹ به دستور امرالله صالح، لکه ننگی است که از حافظه فرهنگی کابل پاک نخواهد شد. چگونه ممکن است کسی که خود را مدافع جمهوریت و آزادی میدانست، دستور تخریب یک نماد فرهنگی را صادر کند؟ این اقدام نشان داد که نگاه ابزاری و امنیتی به شهر و شهروند، حتی در دوران جمهوریت نیز بر فرهنگ سایه انداخته بود.
دولتهای کرزی و غنی، بجای سرمایه گذاری پایدار روی فرهنگ (هنر، سینما، تئاتر و ادبیات)، سرگرم قومگرایی، انحصار قدرت و پرکردن حسابهای بانکی خود و نزدیکانشان بودند. فرهنگ برای آنان حتی پروژه نبود؛ هزینه اضافی بود. نتیجه این بیتوجهی امروز آشکار است: جامعهای بیپناه در برابر افراطگرایی فرهنگی.
تخریب سینما آریانا زنگ خطری است برای همه ما؛ نه فقط برای طالبان، نه فقط برای سیاست مداران گذشته، بلکه برای جامعهای که بارها در برابر ویرانی فرهنگ، سکوت کرده است. اگر امروز از سینما دفاع نکنیم، فردا نوبت کتابخانهها، فردا نوبت زبان، و پس فردا نوبت حافظه جمعی ماست.
کشوری که فرهنگش تخریب شود، حتی اگر بازارهایش آباد باشد، فقیر است؛ فقیر از اندیشه، فقیر از معنا و فقیر از آینده. مارکتها میتوانند شکم را سیر کنند، اما سینما روح فرهنگ کشور را زنده نگه میدارد. افغانستان بیش از هر زمان دیگر به احیای فرهنگ نیاز دارد؛ فرهنگی که نه در سایه طالبان میبالد و نه در بیاعتنایی دولتهای فاسد جمهوریت.
سینما آریانا فرو ریخت، اما پرسش باقی است: ما با این ویرانی چه میکنیم؟ تماشاگر میمانیم یا روایت خود را بازمیسازیم؟




