وقتی فروغ علم همه‌گیر نباشد، ظلمت جهل فراگیر می‌شود

افغانستان امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند گشودن دروازه‌های تعلیم است. موانع اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی باید برداشته شوند؛ تبعیض جنسیتی در آموزش باید پایان یابد؛ و کودکان افغانستان، فارغ از جنسیت و منطقه، باید فرصت آموختن، ساختن، و شکوفا شدن داشته باشد
وقتی فروغ علم همه‌گیر نباشد، ظلمت جهل فراگیر می‌شود

گزارش تازه‌ی صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) که در ۱۲ جوزا ۱۴۰۴ منتشر شد، بازتابی از واقعیت تلخ امروز افغانستان است؛ واقعیتی که در آن نزدیک به چهار میلیون کودک از نعمت آموزش محروم‌اند. ارقامی که از درد سخن می‌گویند و نشانی از بحرانی عمیق در نظام آموزشی کشوری دارند که دهه‌ها جنگ، فقر، و بی‌ثباتی، روح و روان آن را زخمی کرده است.

یونیسف در این گزارش به روشنی عوامل گوناگون بازماندن کودکان از آموزش را برمی‌شمارد: از نبود ساختمان مکاتب گرفته تا کمبود آموزگاران واجد شرایط، به‌ویژه آموزگاران زن. اما در این میان، آن‌چه بیش از همه برجسته است، تأثیر مستقیم و غیرقابل انکار سیاست‌های محدودکننده‌ی گروه طالبان، به‌ویژه در زمینه‌ی آموزش و کار زنان است؛ سیاستی که تبعات آن تنها دامن زنان و دختران را نگرفته، بلکه کودکان را نیز به قربانیان خاموش این ساختار تبعیض‌آمیز بدل ساخته است.

نظام آموزشی در افغانستان، به‌ویژه در مناطق محافظه‌کار و روستایی، به‌شدت به حضور زنان آموزگار وابسته است. در فرهنگی که خانواده‌ها به دلایل سنتی یا مذهبی، فرزندان دختر خود را تنها در صورت وجود آموزگاران زن به مکتب می‌فرستند، حذف سیستماتیک زنان از ساختار آموزشی، عملاً به معنای بستن دروازه‌های مکتب به روی هزاران دختر کودک و نوجوان است. این امر در کنار منع حضور دختران در مکاتب متوسطه و لیسه – که به یک سیاست رسمی طالبان بدل شده – ضربه‌ی مهلکی به آموزش دختران وارد کرده است.

اما آن‌چه کمتر دیده می‌شود، اثر دومینویی این سیاست‌هاست: وقتی آموزگاران زن حذف می‌شوند، مکاتب ابتدایی نیز بی‌معلم می‌مانند؛ نه‌تنها دختران، بلکه پسران هم از آموزش با کیفیت محروم می‌گردند. در غیاب نیروی کار زن، به‌ویژه در ولایت‌هایی که مردان حاضر به تدریس برای دختران نیستند، کل سیستم آموزشی فرو می‌پاشد. بدین‌گونه، کودک افغان قربانی حذف زن از اجتماع می‌شود؛ حتی پیش از آن‌که معنای جنسیت را بداند.

از سوی دیگر، فقر گسترده و بحران‌های اقتصادی که به‌دلیل انزوا و ناکارآمدی ساختار حاکم شدت یافته، کودکان را از صنف درسی به میدان کار کشانده است. کارهای شاقه، خیابان‌گردی، کارگری، گدایی، و حتی انواع سوءاستفاده‌های جسمی و روانی، اکنون واقعیت زندگی روزانه‌ی هزاران کودک در افغانستان است. این وضعیت، نه تنها چرخ آموزش را متوقف کرده، بلکه آینده‌ی توسعه و ثبات کشور را نیز در معرض نابودی قرار داده است.

یونیسف هشدار داده است که آموزش نه‌تنها حق بنیادی هر کودک است، بلکه کلید توسعه پایدار، ریشه‌کنی فقر، و برقراری صلح است. این سخن صرفاً یک شعار بین‌المللی نیست؛ بلکه حکمتی است ریشه‌دار، که تاریخ نیز آن را بارها تأیید کرده است. کشورهایی که آموزش را سرکوب کرده‌اند، دیر یا زود در تاریکی جهل، فقر، و شورش غرق شده‌اند.

با وجود همه‌ی دشواری‌ها، برنامه‌هایی که با حمایت مالی کشورهای جاپان و کوریای جنوبی برای آموزش مربیان و بهبود روش‌های تدریس در افغانستان آغاز شده‌اند، روزنه‌هایی از امید را می‌گشایند. اما این تلاش‌ها، اگر با برداشتن موانع سیاسی و اجتماعی همراه نشوند، ره به جایی نخواهند برد.

طالبان باید دریابند که جامعه‌ای که زن را به خانه می‌دوزد، کودک را به کار می‌فرستد، و معلم را از صنف می‌رانَد، نه آینده دارد و نه اقتدار. اگر صادقانه در پی حکومت‌داری اسلامی، عادلانه و پایدار هستند، باید به آموزه‌های نخستین اسلام بازگردند؛ جایی که علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب شمرده شده است، و پیامبرِ امی، تعلیم را رکن امت‌سازی دانسته است.

افغانستان امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند گشودن دروازه‌های تعلیم است. موانع اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی باید برداشته شوند؛ تبعیض جنسیتی در آموزش باید پایان یابد؛ و کودکان افغانستان، فارغ از جنسیت و منطقه، باید فرصت آموختن، ساختن، و شکوفا شدن داشته باشد. از طالبان انتظار می‌رود که با بازنگری در سیاست‌های خود، آموزگار را به صنف، زن را به اجتماع، و کودک را به مکتب بازگردانند.

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط