هنوز هم سنگ‌های خاموش بر مزار ابوریحان می‌گریند

سیزدهم دسامبر، یادآور خاموشی مردی است که بیش از هزار سال پیش زمین را به گردش درآورد، همان که پیش از آنکه مردم جهان بفهمد گردش خورشيد، گردش محوری زمين و جهات شمال و جنوب را دقيقا محاسبه و تعريف كرد.
Abourehan Baruni

سیزدهم دسامبر، یادآور خاموشی مردی است که بیش از هزار سال پیش زمین را به گردش درآورد، همان که پیش از آنکه مردم جهان بفهمد گردش خورشيد، گردش محوری زمين و جهات شمال و جنوب را دقيقا محاسبه و تعريف كرد.

ابوریحان محمد بیرونی، فرزند درخشان خرد و علم در حوزه تمدنی فارسی ‌زبان، که روزگاری در غزنی می‌زیست و امروز جاویدان در تاریخ بشریت است، اکنون در خاک آرام گرفته است؛ اما ما هنوز آرامش و احترام واقعی را به عظمت او بجا نیاورده‌ایم.
او همان دانشمندی است که جهان را اندازه گرفت، ولی ما هنوز عظمت او را اندازه نگرفته‌ایم. مردی که در هزار سال پیش گردش محوری زمین را محاسبه کرد و خورشید و ماه را نه با تعبیر که با تبیین شناخت، اما امروز، مرقدش در شهر غزنی، همان‌جایی که روزگاری به اختران می‌اندیشید با چند سنگ ساده محصور است، بی ‌تابلویی، بی‌نشان و بی‌احترام.

درد ما این نیست که بیرونی را نمی‌شناسیم، درد ما این است که او را فراموش کرده‌ایم.
از ظاهرشاه تا جمهوریت‌های رنگارنگ تا سلطنت‌های خاموش و تا حکومت سرپرست طالبان، ، هیچ دولتی در افغانستان نخواست بداند که بر خاک این سرزمین، یکی از ستون‌های دانش جهانی آرامیده است.
در حالی که دانشگاه‌ها و کتابخانه‌های جهان نام او را بر پیشانی خود دارند و دایرة‌المعارف‌های علمی جهان او را «استاد جاوید» می‌خوانند، در سرزمین ما قبرش شبیه به مزار یک روستایی بی‌نام است.
حتی در زمانی که نام خائنان و بی‌عملان را بر فرودگاه‌ها، میدان‌ها و خیابان‌های شهرها گذاشتند،  از جمله همان فرودگاهی که به نام حامد کرزی نام‌گذاری شد و شاید خود او نیز از شنیدن آن خجل باشد، کسی نیندیشید که چرا نام ابوریحان، نامی که جهان با احترام بر زبان می‌آورد، هنوز در شهرهای ما بی‌تابلو مانده است.

اما مسئله فقط نام و سنگ نیست؛ مسئله «فهم ارزش خرد و دانش» است.
هر ملتی که به اندیشه و اندیشمند خود احترام نگذارد، دیر یا زود در تاریکی تصمیم‌ها و سیاست‌های کور گرفتار می‌شود. جامعه‌ای که مغزهایش را فراموش کند، با مشت‌ها و شعارها نمی‌تواند به سوی آینده راه یابد.
بی‌احترامی به بزرگان، تنها توهین به گذشته نیست؛ بریدن ریشه از خاک تاریخ است. و ملتی که ریشه نداشته باشد، هر بادی او را می‌شکند.

در سوی دیگر، جوامعی را می‌بینیم که با احترام به دانشمندان خود، آینده را ساخته‌اند.
اروپا، از نیوتن تا انیشتین را نه فقط در کتاب‌های درسی، بلکه در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها و حافظه‌ جمعی خود زنده نگه داشته است. هند، با تمام فقر و چالش‌هایش، امروز به دانش و پژوهش افتخار می‌کند، چون قدر کسانی را دانست که روزی مانند ابوریحان از آن دیار نوشتند و آموختند.

ایران، همسایه فرهنگی و تمدنی ما، نمونه‌ای روشن از احترام و پاسداشت اندیشمندان و دانشمندان خود است. دانشگاه‌ها، مؤسسات علمی، کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی این کشور اغلب به نام بزرگان گذشته و معاصر مزین شده‌اند؛ از ابن ‌سینا و خیام و حافظ گرفته تا دانشمندان معاصر در حوزه‌های پزشکی، مهندسی و علوم انسانی. این احترام نه تنها به یادبود تاریخی محدود نمی‌شود، بلکه بخشی از هویت ملی و فرهنگی جامعه را شکل می‌دهد و نسل‌های جدید را به ارزش خرد، پژوهش و نوآوری پیوند می‌زند. برخلاف ما که مرقد ابوریحان بیرونی در غزنی با چند سنگ ساده و بی‌تابلو باقی مانده است، ایران با گرامی‌داشت فیزیکی و نمادین اندیشمندان خود نشان می‌دهد که جامعه‌ای که به خرد و دانش احترام می‌گذارد، می‌تواند مسیر پیشرفت و بالندگی فرهنگی و علمی خود را با اعتماد و ثبات بیشتری طی کند.
هرگاه اندیشه تکریم شد، جامعه بالید. و هرگاه خرد فراموش شد، تکرارِ جهل آغاز شد.

افغانستان اگر بخواهد از ویرانه‌های جنگ، تعصب و بی‌سوادی برخیزد، باید نخست خاک مرقد بیرونی و امثال او را بشناسد؛ نه برای زیارت، بلکه برای بیداری.
بیرونی متعلق به خوارزم یا غزنی یا خراسان نیست؛ او متعلق به جهان بشریت است. اما این خاک، افتخار میزبانی از او را دارد، و اگر نتواند از این افتخار پاسداری کند، از هیچ افتخاری پاسداری نخواهد کرد.

بیایید برای یکبار هم که شده، از قهرمانان خرد و دانش خود به نیکی و احترام یاد کنیم و عملاً این احترام را در خیابان‌ها، میدان‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور نشان دهیم، تا نام و یاد واقعی بزرگان ما نه فقط در کتاب‌ها، بلکه در زندگی روزمره مردم و سیمای شهرها زنده بماند.

مرقد بیرونی باید به زیارتگاه اندیشه بدل شود؛ نه برای گل‌گذاشتن، بلکه برای اندیشیدن.
شاید اگر به اندازه‌ی یک لحظه، در برابر آن سنگ‌های خاموش بایستیم، در نگاه بی‌صدای بیرونی ببینیم که هزار سال پیش، او جهان را شناخت، و ما هنوز در شناخت خود، غریبیم.

در این روز، هزار سال پس از او، پرسش ساده‌ای باید از خود بپرسیم:
آیا ما لایق فرزندی چون بیرونی هستیم؟ و پاسخ، در سنگ‌های خاموش مرقد او نهفته است!

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط
0 0 رای ها
Article Rating
اشتراک در
اطلاع از
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x