ژیل برتران، فرستاده ویژه اتحادیه اروپا برای افغانستان، در پایان سفر ششروزهاش اعلام کرده است که وضعیت حقوق بشر در افغانستان، بهویژه وضعیت زنان، نگرانکننده است. او تصمیم طالبان مبنی بر ممنوعیت کار زنان در دفاتر سازمان ملل را نشانهای منفی برای جامعه جهانی دانسته و از این گروه خواسته است تا در سیاستهای محدودکنندهاش بازنگری کند. در بیانیه او، بر ضرورت حفاظت از غیرنظامیان، از سرگیری گفتوگو میان طالبان و همسایگان افغانستان، و حمایت از رسانههای آزاد نیز تأکید شده است.
اما پرسش اصلی این است که چرا با وجود مواضع روشن اتحادیه اروپا و سایر نهادهای بینالمللی، هنوز هیچ نوع تعامل عملی و پایدار میان جامعه جهانی و طالبان شکل نگرفته است؟ پاسخ این پرسش را میتوان در چند سطح بررسی کرد.
نخست، تضاد بنیادین میان دیدگاه طالبان و ارزشهای جامعه جهانی، ریشه اصلی این بنبست است. طالبان نظامی بر پایه تفسیر سختگیرانهای از شریعت اسلامی بنا کردهاند که در آن نقش زنان، آزادی بیان و ساختار حکومت بر مبنای ارزشهای مدرن یا حقوق بشری تعریف نمیشود. در مقابل، جامعه جهانی، بهویژه اتحادیه اروپا، مشروعیت سیاسی را به رعایت حقوق بشر، مشارکت زنان، و تشکیل حکومت فراگیر مشروط کرده است. این دو دیدگاه بهطور ذاتی در تضاد قرار دارند و هیچیک حاضر نیست از چارچوب ارزشی خود عقبنشینی کند.
دوم، طالبان خود را حاکم مطلق افغانستان میدانند و هرگونه شرطگذاری بیرونی را مداخله در امور داخلی تلقی میکنند. از نگاه آنها، پذیرش خواستههای جامعه جهانی بهویژه در حوزه حقوق زنان یا تشکیل حکومت فراگیر، نشانه ضعف و وابستگی به غرب خواهد بود. این رویکرد سبب شده تا حتی در برابر فشارهای سیاسی و اقتصادی نیز انعطاف نشان ندهند و تعامل را صرفاً در حد دریافت کمکهای بشردوستانه بپذیرند، نه در سطح تغییر سیاست یا ساختار قدرت.
در سوی دیگر، جامعه جهانی نیز از اعطای مشروعیت سیاسی بدون تغییر واقعی در رفتار طالبان خودداری میکند. کشورهای اروپایی و سازمان ملل در وضعیت دشواری قرار دارند؛ از یکسو، نیاز انسانی در افغانستان بسیار گسترده است و کمکرسانی فوری ضروری بهنظر میرسد، اما از سوی دیگر، هرگونه همکاری رسمی با طالبان میتواند به معنای تأیید غیرمستقیم حاکمیت آنها باشد. این دوگانگی باعث شده تا کمکها بیشتر به شکل غیرمستقیم و از مجاری سازمانهای بینالمللی انجام شود، که خود روند امدادرسانی را پیچیده و پرهزینه کرده است؛ همانگونه که ژیل برتران نیز اشاره کرده است.
عامل دیگر، نبودِ اعتماد متقابل است. جامعه جهانی به طالبان اعتماد ندارد که به تعهدات احتمالی خود پایبند بمانند، و طالبان نیز باور دارند که غرب در پی سرنگونی نظامشان است و کمکها را ابزاری برای فشار سیاسی بهکار میگیرد. در چنین فضایی، هر مذاکرهای بیشتر به تبادل بیانیه شباهت دارد تا گفتوگویی مؤثر و سازنده.
در مجموع، تا زمانی که طالبان در ساختار فکری و سیاسی خود بازنگری نکنند و جامعه جهانی نیز راهبردی واقعبینانه و مرحلهای برای تعامل با این گروه طراحی نکند، این فاصله پابرجا خواهد ماند. بحران افغانستان از سطح یک اختلاف سیاسی فراتر رفته و به مسئلهای انسانی، اقتصادی و امنیتی تبدیل شده است. اگر هیچیک از دو طرف از مواضع مطلق خود کوتاه نیایند، نه وضعیت مردم افغانستان بهبود مییابد و نه ثبات منطقهای تضمین خواهد شد.