تحولات اخیر در خاورمیانه، از جمله نفوذ تروریستها از سوریه به عراق و درخواست رهبر هیئت تحریر الشام از امریکا، بار دیگر نقش مخرّب و سیاستهای دوگانه ایالات متحده در منطقه را نمایان ساخته است. امریکا، بهجای ایفای نقش سازنده در برقراری ثبات، بهعنوان عاملی کلیدی در ایجاد بیثباتی، ناامنی، و تعمیق بحرانها ظاهر شده است. رفتار این کشور در عراق و سوریه، شباهت آشکاری با سیاستهایی دارد که در دوران جمهوریت افغانستان دنبال کرد و باید بهطور جدی مورد تحلیل قرار گیرد.
شواهد متعددی، از جمله اظهارات کارشناسان امنیتی عراقی، نشان میدهد که امریکا بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از نفوذ عناصر تروریستی داعش به مناطق غرب الانبار عراق حمایت کرده است. تجهیز این تروریستها به خودروهای مدرن، سلاحهای پیشرفته، و حتی ارائه پشتیبانی هوایی، نه تنها نشاندهنده نقض آشکار ادعاهای امریکا در مبارزه با تروریسم است، بلکه گواهی بر اهداف استراتژیک این کشور برای بیثبات کردن عراق است.
این اقدامات، که با جلوگیری از پرواز هواپیماهای عراقی بر فراز منطقه همراه بوده، تصویری از یک سناریوی پیچیده را ترسیم میکند که در آن منافع ملی عراق قربانی سیاستهای استعماری امریکا میشود.
رفتار امریکا در عراق یادآور سیاستهای این کشور در افغانستان در دوران جمهوریت است. امریکا، پس از ایجاد یک دولت به ظاهر مستقل در افغانستان، بهطور پنهانی به تجهیز و حمایت از گروههای تروریستی نظیر داعش پرداخت. هلیکوپترهای امریکایی، که در انتقال تروریستها و تسلیحات نظامی به مناطق استراتژیک افغانستان استفاده میشدند، گواه روشنی بر این اقدامات بود.
زمانی که تاریخ مصرف دولت جمهوریت افغانستان به پایان رسید، امریکا همان دولتی را که خود بنا نهاده بود، مانند دستمالی یکبار مصرف کنار گذاشت. اشرف غنی احمدزی و دیگر مقامات دولتی که به فساد و بیکفایتی شهره بودند، تنها وسیلهای برای تحقق منافع امریکا بودند و در نهایت کنار زده شدند تا طالبان را بر سرنوشت مردم افغانستان حاکم کنند.
طالبان، که اکنون در رأس قدرت افغانستان قرار دارد، باید از سرنوشت دولت جمهوریت عبرت بگیرد. کمکهای مالی هفتهای بیش از چهل میلیون دالری که امریکا به این گروه ارائه میکند، چیزی جز طعمهای در یک تله نیست. از کجا معلوم که امریکا هماکنون نیز داعش را در افغانستان از لحاظ مالی و تسلیحاتی حمایت نمیکند؟
سیاستهای امریکا همواره مبتنی بر ایجاد و مدیریت بحرانهای کنترلشده است و این بحرانها در نهایت به هزینه ملتهای منطقه تمام میشود. طالبان باید بداند که دلبستن به وعدههای امریکا نتیجهای جز خیانت دوباره در پی نخواهد داشت.
مردم افغانستان، که سالها از بیکفایتی دولت جمهوریت و اکنون از سیاستهای محدودکننده و غیرشفاف طالبان رنج میبرند، قربانیان اصلی این بازیهای سیاسی هستند. زجر و عذاب ملت افغانستان، نتیجه مستقیم مداخله خارجی، بیکفایتی حکام محلی، و چشمپوشی از واقعیتهای تلخ سیاستهای استعماری قدرتهای بزرگ است.
چنانچه یک سال قبل مارتین گریفیتس، معاون دبیرکل سازمان ملل متحد در امور بشردوستانه و کمکهای اضطراری، در تهران به کشورهای کمککننده التماس کرد که به تعهدات شان برای تامین بودجه 4.6 میلیارد دالری کمک بشردوستانه به افغانستان عمل کنند.از نظر این سازمان در افغانستان 23.7 میلیون نفر به کمک بشردوستانه نیاز دارند؛ یعنی افغانستان با بیش از نیمی از جمعیت گرسنه خود، عملا در آستانه یک فاجعه عظیم بشری قرار دارد.
این در حالی است که سهمیه هفتگی حکومت طالبان از آنچه کمک بشردوستانه امریکا نامیده میشود، حداقل بیش از چهل میلیون دالر میرسد. پرسش این است که اگر اینهمه پولی که هر هفته برای یک حکومت نامشروع تروریستی و تحت تحریم ارسال میشود، برای کمک به مردم در آستانه مرگ ناشی از گرسنگی ملی نیست، پس برای چیست؟
در نهایت، نه تنها طالبان بلکه تمامی دولتها و گروههای منطقهای باید دریابند که امریکا یک شریک قابلاعتماد نیست. سیاستهای این کشور در افغانستان، عراق، و سوریه نشان داده که منافع ملی ملتها برای واشنگتن اهمیتی ندارد و تنها چیزی که برای آن مهم است، پیشبرد اهداف استراتژیک و تأمین منافع خودش است. خاورمیانه باید از این تجربهها درس بگیرد و با تکیه بر خود و تقویت همکاریهای منطقهای، راهی برای خروج از این چرخهی بیثباتی پیدا کند.
اگر طالبان یا دیگر گروهها به وعدههای امریکا اعتماد کنند، تاریخ بار دیگر تکرار خواهد شد و مردم بیگناه، هزینهی آن را خواهند پرداخت.
نویسنده: م. کهریزنوی