نویسنده: ز. نظری
در جهان، روز جهانی عصای سفید روزی است برای احترام به ارادهی انسانهایی که گرچه چشم ظاهری ندارند، اما با چشم دل و ضمیر، جهان را روشنتر از بسیاری از بینایان میبینند. در افغانستان اما، نابینایان نه تنها از حق دیدن، بلکه از حق زیستن در جامعهای عادل و مهربان نیز محروم ماندهاند؛ در کشوری که دولتهای گذشته و حاکمان فعلی هر دو در قبال این قشر شریف، کور از وجدان و کر از عدالت بودهاند.
هر سال در ۲۴ میزان (۱۵ اکتبر)، جهان روز جهانی عصای سفید را گرامی میدارد؛ نمادی از استقلال، احترام و آگاهی نسبت به جایگاه انسانهایی که چشم فیزیکیشان تاریک است اما درونشان روشنتر از بسیاری از مدعیان بینایی میدرخشد.
این روز نخستین بار در سال ۱۹۲۱ توسط «جیمز بیگز»، عکاس نابینای بریتانیایی، پایهگذاری شد. او برای امنیت در عبور و مرور، عصایی سفید در دست گرفت تا در جامعه دیده شود، و همین عصای سفید بعدها به نماد آگاهی جهانی از حقوق نابینایان بدل شد.
اما در افغانستان، جایی که میلیونها انسان در سایه فقر، تبعیض و بیتوجهی دولتی میزیند، نابینایان بیش از دیگران در تاریکی فراموشی فرو رفتهاند.
قانون عصای سفید در سال ۱۹۶۴ در امریکا تصویب شد و حقوق نابینایان را به رسمیت شناخت.
از حق استفاده از حمل ونقل عمومی و آموزش گرفته تا مشارکت در زندگی سیاسی و اجتماعی.
اما در افغانستان، هنوز نابینا نمیتواند بدون ترس از افتادن در جوی آب یا برخورد با موانع در شهر قدم بزند چون مسیری برای نابینایان در کشور درست نشده. هیچ خط بریل در ادارات نیست، هیچ تابلوی مخصوص در جادهها نصب نشده و حتی ساختمانهای دولتی بدون رمپ و امکانات ویژهاند.
از دولتهای گذشته تا امروزِ حکومت طالبان، هیچ برنامهی مدون و ملی برای حمایت از نابینایان وجود ندارد. شعارها فراواناند، اما عمل؟ هیچ!
طالبان امروز هم مانند دولتهای پیشین، با بیتوجهی کامل به نیازهای این قشر، نشان دادهاند که «کور شدن از چشم آسانتر است تا کور بودن از وجدان.
افغانستان کشوری است که در آن حتی بینایان در تاریکیِ ناامنی و فقر دست و پا میزنند. اما نابینایان، دو بار قربانیاند:
بار اول از دست دادن بینایی، و بار دوم از دست دادن عدالت اجتماعی.
آمار وزارت صحت عامه نشان میدهد که بیش از ۴۰۰ هزار نابینا در افغانستان زندگی میکنند، اما تنها سه هزار تن از آنان قادر به خواندن و نوشتناند.
اکثریت از آموزش محروماند، بسیاری از آنان شغل ندارند، و حتی در زمان جمهوریت در انتخابات از حق رأی نیز محروم بودند، زیرا هیچ ورق رأیگیری به خط بریل در کشور وجود نداشته و ندارد.
اینجاست که باید گفت: در جامعهای که حتی «حق دیدن» از نابینا و «حق شنیدن» از بینا گرفته شده، عدالت دیگر واژهای لغزنده است که تنها در سخنرانیها حضور دارد، نه در سیاستها.
چنانکه چند سال قبل در گزارشی از گفتوگو با شماری از کودکان و جوانان نابینا؛ در میان آنان، کودکانی چون مروه دهساله و جوانانی چون فرشته ایستاده بودند و از نبود کتاب و موتر شکایت میکردند، اما همچنان امید را از دست نداده بودند و امیدوار برای روز بهتر بودند.
آنها می گفتند: «نابینا ناتوان نیست، فقط نیازمند فرصت است.» و چقدر درست هم میگفتند. تاریخ گواه است که بزرگترین چهرههای خرد، از تاریکی برخاستهاند:
هلن کلر، نویسنده و فعال اجتماعی امریکایی که نابینا و ناشنوا بود اما وجدان جهانی را بیدار کرد؛
لویی بریل، نابینایی که با اختراع خط بریل، نور دانش را به میلیونها چشم تاریک بخشید.
و امروزه در افغانستان نیز نابینایانی هستند که با تمام محدودیتها توانایی شرکت در آزمون کانکور ویژه دارند و می توانند به دانشگاه راه یابند؛ آنان چراغهاییاند در دل شب جامعه.
اما ای کاش سیاستمداران ما نیز کمی از این «بیناییِ ضمیر» بهرهمند میبودند.
ای کاش همانگونه که نابینایان با چشم دل جهان را میبینند، بینایانِ صاحب قدرت نیز با چشم وجدان، مردم خود را میدیدند.
در حقیقت، نابینا ناتوان نیست؛ این جامعهی ناتوان است که نتوانسته شرایط را برای شکوفایی استعدادهای آنان فراهم سازد.
در کشورهای پیشرفته، نابینایان معلم، دانشمند، شاعر و قانونگذارند، زیرا دولتها وظیفه دارند که امکانات لازم را برای مشارکت آنان در جامعه مهیا کنند. اما در افغانستان، دولتها به جای تسهیل، تنها تماشاچی رنجاند.
نبود مکتبهای ویژه، منابع درسی بریل، وسایل کمک آموزشی، و شغلهای حمایتی، نشانهای از یک نابینایی جمعی است نابینایی وجدان ملی.
نابینایان فقط چشمشان نمیبیند، اما بسیاری از آنان «بینا ضمیر»اند، انسانهایی که با چشم قلب، حقیقت را لمس میکنند و با ذهن روشن، زندگی را میبینند.
ای کاش همهی ما، در کنار بینایی چشمان، بینایی وجدان و ضمیر را نیز میآموختیم؛ زیرا چه بسیار بینایانی که در تاریکی جهل، تعصب و بیرحمی گم شدهاند، و چه بسیار نابینایانی که در روشنایی عقل، اخلاق و ایمان زیستهاند.
روز جهانی عصای سفید، نه فقط روز احترام به نابینایان، بلکه روز تأمل برای همهی ماست؛ که آیا ما، با چشمان باز، جهان را بهتر از آنان میبینیم؟
در کشوری که سیاستمدارانش از دیدن رنج مردم عاجزند، شاید تنها نابینایاناند که حقیقت را واقعاً میبینند.