نویسنده: م. کهریزنوی
اظهارات اخیر سفیر پاکستان در روسیه مبنی بر ضرورت تشکیل «دولت فراگیر» در افغانستان، در ظاهر سخنی خردمندانه است؛ اما وقتی از زبان کشوری بیان میشود که چهار دهه است خاک خود را به لانهی تروریسم بدل کرده و مردم افغانستان را در آتش سیاستهای دوگانه اش سوزانده، این سخن نه توصیهی خیرخواهانه بلکه نوعی ریاکاری سیاسی و فرار از مسئولیت تاریخی است. پاکستان امروز قربانی همان آتشیست که دیروز خود برافروخت، و حالا در قامت یک «موعظهگر سیاسی» ظاهر شده است.
در روزگاری که افغانستان درگیر بحران سیاسی، اجتماعی و هویتیست، کشورهایی چون پاکستان که در گذشته نقشی مستقیم در شکلدهی به این بحرانها داشتند، امروز از «لزوم تشکیل دولت فراگیر» سخن میگویند. فیصل نیاز ترمذی، سفیر پاکستان در روسیه، در اظهارات اخیر خود خواستار حکومتی در افغانستان شده که «حقوق همه شهروندان را رعایت کند و از افراطگرایی حمایت نکند». این سخن در ظاهر خوشآهنگ است، اما در بطن خود یادآور همان سیاستهای متناقض و مداخلهگرانهایست که پاکستان طی چهار دهه گذشته در قبال افغانستان در پیش گرفته است.
آقای سفیر! شما و نظام سیاسی و استخباراتی پاکستان در طول چهل سال گذشته، در هیچ دورهای از تاریخ معاصر، خواستار تشکیل دولت فراگیر در افغانستان نبودید. از زمان جنگهای داخلی گرفته تا ظهور طالبان در دهه ۹۰ میلادی، همواره از جریانهایی حمایت کردید که نه نمایندهی مردم افغانستان بودند و نه به حقوق اقلیتها، زنان و اندیشههای متفاوت احترام میگذاشتند. حالا که دامن خودتان از آتش تروریسم می سوزد و تروریستهایی که دیروز در خاک شما پرورش یافتند امروز جان نظامیان پاکستانی را میگیرند، تازه به یاد آوردهاید که دولت فراگیر نسخهی نجات است! این دود همان آتشیست که سالها پیش خودتان افروختید و حالا در حلقوم تان میپیچد.
پاکستان حق ندارد در بارهی چگونگی ساختار حکومت در افغانستان اظهار نظر کند. این مردم افغانستاناند که باید دربارهی سرنوشت خود تصمیم بگیرند، نه دستگاه استخباراتیای که چهار دهه با حمایت از شبکههای تروریستی، بنیادگرایی را به منطقه صادر کرده است. شما به دستور قدرتهای استعماری، گروههای افراطی را تربیت کردید، تجهیز نمودید و به خانههای مردم ما فرستادید. شما آزمون خود را بارها دادهاید و مردود شدید. ملت افغانستان دیگر حتی «پیشنهاد خوب» از سوی شما را نیز نمیپذیرد، زیرا تجربه نشان داده که پشت هر لبخند دیپلماتیک اسلامآباد، نیش سیاسی پنهان است.
اما در این میان، طالبان نیز باید پاسخگو باشند. شما که خود را «نمایندگان واقعی ملت افغانستان» میدانید، چه پاسخی برای تعهدات بر زمینمانده تان دارید؟ تعهد به تشکیل دولت فراگیر، رعایت حقوق اقلیتهای مذهبی، احترام به زنان، تأمین آموزش، آزادی بیان و عدالت اجتماعی. آیا حکومتی که در آن اکثریت مردم در تصمیمگیریها سهم ندارند و اقوام، زنان و نخبگان از ساختار قدرت حذف شدهاند، میتواند مشروعیت داخلی یا بینالمللی داشته باشد؟ شما اگر واقعاً به ثبات افغانستان میاندیشید، باید از انحصارگرایی و خودمرکزبینی فاصله بگیرید، و به گفتوگوی ملی تن دهید. مشروعیت نه از لولهی تفنگ، بلکه از دل مردم برمیخیزد.
افغانستان امروز قربانی تلاقی منافع متضاد کشورهاییست که از خاک ما برای تحقق اهداف منطقهای خود بهره برداری کردند. پاکستان در این میان نقش محوری و ویرانگری داشته است. از دهه ۸۰ میلادی تاکنون، خاک پاکستان پایگاه آموزش و تجهیز گروههایی بوده که بعدها با نامهای مختلف از از گلبدین حکمتیار گرفته تا طالبان و شبکه حقانی در افغانستان خون ریختند. و حالا همان کشور، در چهرهی یک «میانجی خیرخواه» ظاهر شده است! تاریخ این ریاکاری را فراموش نخواهد کرد.
پاکستان باید بهجای نصیحت دیگران، ابتدا با گذشتهی خود رو به رو شود و مسئولیت اخلاقی و تاریخیاش را در ویرانی افغانستان بپذیرد. هیچ کشوری با دوگانگی، ترور و ریا به آرامش نمیرسد. همانگونه که تروریزم روزی ابزار نفوذ پاکستان بود، امروز به پاشنهی آشیل آن تبدیل شده است.
از سوی دیگر، طالبان نیز باید بدانند که بدون تشکیل دولت فراگیر و مشارکت واقعی اقوام و اقلیتها، هیچ آیندهی پایداری برای افغانستان متصور نیست.
آیندهی افغانستان نه از اسلامآباد و واشنگتن، بلکه از کابل و از درون ارادهی مردمش آغاز میشود. و تنها زمانی که دولت، ملت و منطقه بر محور عدالت، خرد و گفتوگوی صادقانه قرار گیرند، صلح پایدار و همیشگی به سرزمین ما بازخواهد گشت.



