نویسنده: م. کهریزنوی
۱۸ دسامبر، روز جهانی مهاجران، در ظاهر روزی است برای بزرگداشت میلیونها انسانی که از خانه رانده شدهاند. اما در عمق، این روز آیینهای است که چهرۀ شرم آور سیاست جهانی و ناکامی وجدان انسانی را بازمیتاباند.
افغانستان، در میان تمام کشورهای مهاجرخیز، شاید دردناک ترین روایت را دارد: کشوری که از زخم جنگ، فقر، قوم گرایی و بیعدالتی، خون می چکد. بیش از ۱۳ میلیون شهروند افغانستان در ۱۰۳ کشور جهان آوارهاند. این رقم نه فقط یک آمار، که سندی تاریخی از سقوط وجدان بشری است.
هیچ تحلیلی از مهاجرت شهروندان افغانستان کامل نخواهد بود، اگر نقش ایالات متحده امریکا در آن بررسی نشود. امریکا که خود را منجی آزادی و دمکراسی معرفی میکرد، در واقع عامل اصلی بیثباتی ساختاری خاورمیانه و جنوب آسیا است. از ایجاد و حمایت گروههای تروریستی برای جنگهای نیابتی گرفته تا غارت منابع کشورهای ضعیف، امریکا در قرن ۲۱ همان چهرۀ مدرن استعمار است.
در افغانستان، امریکا با شعار «دمکراسی و مبارزه با تروریزم» آمد، اما نتیجه چه بود؟ ویرانی نظامی، وابستگی سیاسی، و رشد ساختارهای تروریستی نوین. در زیر سایۀ حضور بیستسالهی امریکا، هم طالبان قویتر شدند، هم داعش زاده شد، و هم مردم عادی به خاک و خون کشیده شدند. امریکا نه برای آزادی مردم، بلکه برای حفظ منافع استراتژیک خود و امنیت رژیم کودک کش اسرائیل در منطقه حضور داشت.
امروز که میلیونها شهروند کشور در ایران، پاکستان و سراسر جهان به دنبال لقمه نانیاند، باید پرسید: آیا این همان «صلح»ی است که واشنگتن وعده داده بود؟ امریکا نه تنها افغانستان، بلکه وجدان جهانی را اشغال کرد، اما هر ظلمی یار داخلی دارد.
فاجعۀ مهاجرت، نتیجهی بیکفایتی و قوم گرایی رهبران گذشته است. حامد کرزی، با سیاستهای قوممحور و وابستگی مزمن به غرب، زمینه ساز شکافهای عمیق اجتماعی و بیاعتمادی ملی شد. او نه دولتی ملی ساخت، نه نهادهای مستقل؛ بلکه ساختار قبیلهای را در قالب جمهوری نوین زنده کرد.
و اما اشرف غنی احمدزی، نماد روشن بیکفایتی و خودشیفتگی سیاسی. او با غرور بیمارگونه و ناآگاهی از واقعیتهای اجتماعی، نه تنها دولت را فروپاشاند بلکه میلیونها شهروند را بیخانمان کرد. سقوط کابل در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ نه فقط سقوط یک حکومت، بلکه سقوط اخلاق سیاسی یک نسل بود.
این رهبران، با تکیه بر حمایت امریکا و با نادیده گرفتن درد مردم، راه را برای بازگشت طالبان و موج تازهی مهاجرت باز کردند.
برخلاف تصورات عمومی، مهاجرت شهروندان افغانستان نه انتخابی اقتصادی، بلکه حرکتی امنیتی-جانی است.
میلیونها خانواده از ترس طالبان، از تهدید جنگ، از گرسنگی و انتقام، خانه و کاشانه را ترک کردهاند. مهاجرت از کشور، یک فریاد خاموش است: فریاد مادری که در مرز سپینبولدک کودک یخ زدهاش را در بغل دارد، فریاد پدری که در اردوگاه پاکستان دنبال نان و دارو میگردد، فریاد نسلی که میخواهد فقط زنده بماند.
در این میان، اخراج اجباری مهاجران، بر زخمهای این ملت نمک میپاشند، و جامعه جهانی تنها نظارهگر است.
طالبان، امروز با نام «امارت اسلامی»، کشور را به زندان ایدئولوژیک بدل کردهاند. آنها که خود را «خادم دین» میخوانند، در واقع دین را به ابزاری برای تحمیل جهل، حذف و انحصار قدرت تبدیل کردهاند.
مردم افغانستان از طالبان میخواهند که از لجاجت تاریخی دست بردارند و بیاموزند که مشروعیت از لوله تفنگ نمیروید، بلکه از مشارکت، عدالت و آزادی زاده میشود. اگر طالبان اندکی عقلانیت و ایمان واقعی به خدا داشته باشند، باید:
- حکومتی فراگیر تشکیل دهند تا همه اقوام، مذاهب و زنان در آن سهم داشته باشند.
- مذهب برحق جعفری را به رسمیت بشناسند تا عدالت دینی برقرار شود.
- درهای مکاتب و دانشگاهها را به روی زنان باز کنند، چراکه جامعهای که نیمی از نیروی انسانیاش را در تاریکی نگاه دارد، بهسوی انقراض گام برمیدارد.
تاریخ با هیچ کس مماشات نکرده است؛ و اگر طالبان از گذشته درس نگیرند، نامشان نیز چون دیگر حکام بی خرد، در زمرۀ مایههای شرم تاریخ ثبت خواهد شد.
افغانستان امروز در آستانۀ تصمیمی سرنوشت ساز است: یا می تواند از این چرخهی نفرت، جهل و وابستگی بیرون آید، یا همچنان قربانی جاه طلبی سیاستمداران و بازیهای جهانی بماند.
نجات افغانستان در بازگشت به خرد، عدالت و انسانیت است. طالبان اگر میخواهند نام شان در تاریخ بماند، باید درهای بسته را بگشایند، به گفتوگو تن دهند و حکومت را از انحصار بیرون آورند.
رهبران سابق باید در برابر تاریخ پاسخگو باشند و امریکا باید بداند که مردم افغانستان ابزار بازیهای ژئوپولیتیک نیستند.
در روز جهانی مهاجران، ما نه فقط از درد مهاجران میگوییم، بلکه از امید نیز سخن میگوییم؛ امید به روزی که انسان افغانستانی دیگر مجبور نباشد برای نجات جان خود، خاکش را ترک کند.
و این امید تنها زمانی به حقیقت بدل خواهد شد که عقل، عدالت و انسانیت، جایگزین جهل، قوم گرایی و استبداد شوند.




