فرمان اجرایی تازه دونالد ترامپ مبنی بر ممنوعیت سفر شهروندان دوازده کشور، از جمله افغانستان، به ایالات متحده، پرده دیگری از واقعیت غیرانسانی و محاسبهگرانه سیاست خارجی امریکا را آشکار میسازد. این تصمیم نهتنها نشانهای روشن از سیاستهای تبعیضآمیز و نژادگرایانه دولت امریکا است، بلکه ضربهای سنگین به پیکر جامعهای است که خود امریکا سهم بزرگی در ویرانی آن داشته است.
ایالات متحده با حمله نظامی، بیثباتسازی سیاسی، تقویت فساد ساختاری و در نهایت، رها کردن افغانستان در اوج بحران، نقش محوری در شکلگیری فاجعه انسانی امروز این کشور ایفا کرده است. حالا همان قدرتی که با خروج شتابزدهاش، میلیونها افغان را در معرض تهدید و ناامنی قرار داد، دریچههای نجات را بهروی آنان میبندد. این اقدام، در عین حال که غیرانسانی است، نماد روشنی از عدم مسئولیتپذیری یک ابرقدرت در قبال فجایعی است که خود خلق کرده است.
فرمان جدید ترامپ نه تنها فراتر از یک تصمیم مهاجرتی است، بلکه افشاگر چهره واقعی سیاست امریکاست. کشوری که خود را مدافع حقوق بشر و پناهگاه مظلومان جهان میخواند، اکنون در عمل ثابت میکند که این شعارها چیزی جز ابزارهایی برای پیشبرد منافع سیاسی نیستند. آنجا که منافع ایجاب کند، از حقوق بشر دفاع میشود، و آنجا که ایجاب نکند، همین حقوق بشر به سخره گرفته میشود.
ریچارد بنت، گزارشگر ویژه سازمان ملل برای افغانستان، از این تصمیم ابراز نگرانی کرده و آن را «غیربیطرفانه و تبعیضآمیز» دانسته است. اما آیا امریکا تاکنون واقعاً برخوردی بیطرفانه و انسانی با افغانستان داشته است؟ در تمام این سالها، سیاست واشنگتن در قبال مردم افغانستان نه بر مبنای عدالت و حقیقت، بلکه صرفاً با معیار منافع ژئوپلتیکی تنظیم شده است.
ترامپ در دور اول ریاستجمهوریاش نیز فرمان مشابهی صادر کرد؛ فرمانی که با اعتراضهای جهانی و چالشهای حقوقی مواجه شد. این بار اما سفربند گستردهتر و از نظر فنی دقیقتر تنظیم شده تا بتواند در برابر موج مخالفتهای قانونی تاب بیاورد. این نشان میدهد که نهتنها از خطاهای گذشته عبرت گرفته نشده، بلکه تلاش شده است تا تبعیض و ستم با ظاهری قانونیتر پیاده شود.
پیامدهای این تصمیم برای هزاران خانواده افغان و دیگر ملتهای آسیبدیده فاجعهبار است. این ممنوعیتها خانوادهها را از هم میپاشد، فرصتهای زندگی و تحصیل را میگیرد و امید پناهجویانی را که از کشورشان رانده شدهاند، به یأس بدل میکند. و این در حالی است که بسیاری از این افراد نهتنها باری بر دوش کشور میزبان نیستند، بلکه سرمایههای انسانی ارزشمندیاند که میتوانند در بازسازی جوامع جدید نقشآفرین باشند.
امریکا باید بداند که با چنین سیاستهایی نمیتواند همزمان مدعی حمایت از ملتها باشد و در عین حال درِ نجات را به روی آنان ببندد. این تناقض دیر یا زود اعتماد جهانی به شعارهای پرزرقوبرق حقوق بشری واشنگتن را بهکلی از میان خواهد برد. امروز دیگر افکار عمومی جهان میدانند که معیار تصمیمگیری امریکا نه اصول اخلاقی، بلکه صرفاً منافع اقتصادی، امنیتی و ژئوپلتیکی آن کشور است.
جهان باید صدای اعتراض خود را بلند کند. نهتنها به خاطر افغانها، بلکه بهخاطر انسانیتی که زیر سایه منافع قدرتهای بزرگ، هر روز بیشتر فراموش میشود.