افغانستان، سرزمینی با تاریخ پرفرازونشیب، همواره درگیر سلطه قدرتهای خارجی و حکومتهای دستنشانده بوده است. تجربه نشان داده است که هرگاه کشوری تحت نفوذ بیگانگان قرار می گیرد، هویت دینی، فرهنگی و استقلال ملی آن دچار تهدید میشود. تاریخ معاصر افغانستان از دوران حکومت کمونیستی مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا دولتهای جمهوری وابسته به امریکا و در نهایت قدرتگیری طالبان، نمونههای بارز این چالشها را به نمایش گذاشته است.
در اواخر دهه ۱۹۷۰، شوروی با حمایت از یک حکومت کمونیستی تلاش کرد تا افغانستان را به یکی از ایالتهای ایدئولوژیک خود تبدیل کند. در این مسیر، افرادی مانند حفیظالله امین، که بهعنوان یکی از چهرههای سفاک تاریخ افغانستان شناخته میشود، دست به جنایات بیشماری زدند. هزاران مسلمان بیگناه، تنها به جرم پایبندی به عقاید دینی و سنتهای ارزشمند ملی خود، توسط این رژیم سرکوب و به خاک و خون کشیده شدند.
اما مردم مسلمان افغانستان که هرگز به بیگانگان و عمال آنها اجازه نخواهند داد که بر سرنوشتشان مسلط شوند، در برابر این استبداد قیام کردند. مجاهدین، با شجاعت و ایمان راسخ، توانستند متجاوزین شوروی را از کشور بیرون برانند و استقلال خود را باز پس گیرند. اما دخالتهای خارجی و برنامهریزیهای مغرضانه، باعث شد که پیروزی علیه شوروی به کام مردم تلخ شود و افغانستان وارد جنگهای داخلی ویرانگر گردد.
پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، امریکاییها با شعار «دموکراسیسازی» و «حقوق بشر» وارد افغانستان شدند. اما بهجای ساختن یک کشور مستقل و آزاد، حکومتهایی وابسته و فاسد را بر سر کار آوردند. دولتهای حامد کرزی و اشرف غنی، که خود را حامی مردم معرفی میکردند، در عمل چیزی جز مجری سیاستهای غربی نبودند.
در دو دهه حکومت جمهوری، برنامههای هدفمندانهای برای تغییر فرهنگی و کاهش نفوذ دین در جامعه اجرا شد. ترویج فرهنگ غربی، تغییر ارزشهای اسلامی و سنتی مردم و ایجاد فاصله میان جوانان و دین از سیاستهای اصلی این حکومتها بود. آنها، همچون اسلاف کمونیست خود، تلاش کردند تا اسلام را از متن زندگی مردم حذف کنند.
بااینحال، نتیجه این سیاستها چیزی جز فساد، نارضایتی عمومی و فروپاشی ساختارهای اجتماعی نبود. در نهایت، امریکاییها که با حضورشان خرابی و ناامنی را به ارمغان آورده بودند، در سال ۲۰۲۱ با سرافکندگی و بینظمی کامل افغانستان را ترک کردند. همانطور که ورود آنها توأم با تخریب و جنگ بود، خروجشان نیز به همان اندازه مخرب و ویرانگر رقم خورد. آنها بدون ایجاد ثبات و امنیت، حکومت را به حال خود رها کردند و صحنه را برای ورود طالبان مهیا ساختند.
با بازگشت طالبان به قدرت، برخی امید داشتند که شاید این گروه با درس گرفتن از گذشته، رویکردی متفاوت در پیش بگیرد. اما عملکرد سهساله آنان نشان داده است که آنها نیز نتوانستهاند پاسخگوی انتظارات مردم باشند. سیاستهای بسته، فشارهای اجتماعی و محدودیتهای اعمالشده بر اقشار مختلف جامعه، بار دیگر امید مردم را به ناامیدی بدل کرده است. طالبان، بهجای ایجاد یک نظام عادلانه و اسلامی که پاسخگوی نیازهای همه اقشار باشد، بیشتر بر محدودسازی آزادیها و تحمیل دیدگاههای خاص خود تأکید کرده است.
تاریخ افغانستان نشان میدهد که حکومتهای وابسته، چه کمونیستی و چه غربگرا، هیچگاه منافع مردم را در اولویت قرار ندادهاند. سیاستهای آنها در راستای خدمت به قدرتهای خارجی بوده و تلاش آنها برای سرکوب دین و فرهنگ مردم، هرگز موفق نبوده است. با این حال، قدرتیابی طالبان نیز تاکنون نتوانسته مسیر روشنی را برای آینده افغانستان ترسیم کند.
مردم افغانستان، که بارها در برابر متجاوزان و حکومتهای دستنشانده ایستادهاند، تنها با وحدت، آگاهی و استقلال فکری میتوانند مسیر واقعی آزادی و پیشرفت را طی کنند. این کشور به یک حکومت ملی، مستقل و متعهد به ارزشهای دینی و فرهنگی خود نیاز دارد که نه وابسته به قدرتهای خارجی باشد و نه آزادیهای مشروع مردم را سرکوب کند. آینده افغانستان تنها در دستان مردم آن و در گرو انتخابهای آگاهانه آنها خواهد بود.
نویسنده: م. کهریزنوی