نویسنده: دکتر لنگرزاد:
امروز، ۱۲ سنبله برابر با ۳ سپتامبر، سالروز قیام تاریخی مردم کابل علیه استعمار انگلیس و کشته شدن سفیر انگلیس، سر لوئی کویکناری در سال ۱۲۵۸ ش است؛ حادثهای که نشاندهنده ارادهی آزادگی و مقاومت ملت افغانستان در برابر قدرتهای خارجی و سیاستهای استثماری آنان بود. این قیام نهتنها انگلیس را به زانو درآورد، بلکه درس عبرتی شد برای حکمرانان خیانتکار و متعصب داخلی.
جنگ دوم افغان و انگلیس (۱۸۷۸–۱۸۸۰ م / ۱۲۵۷–۱۲۵۹ ش) نتیجه مستقیم سیاستهای استعماری انگلیس و رقابت قدرتهای بزرگ در آسیای مرکزی بود. انگلیس، با اهداف اشغال و تجزیه افغانستان، با تمام توان خود وارد کشور شد، اما اراده و شجاعت مردم افغانستان در کابل، قندهار و هرات نشان داد که هیچ قدرتی قادر به تحمیل سلطه کامل بر این ملت مقاوم نیست. در این میان، خیانت داخلی نیز همچون زهر، مسیر دفاع ملی را به خطر انداخت؛ از جمله عبدالرحمنخان، که با همکاری انگلیسیها نه تنها استقلال سیاسی افغانستان را تهدید کرد، بلکه نسلکشی و ظلم علیه هزارهها را رقم زد.
سیاستهای انگلیس در افغانستان نمونهای آشکار از استثمار و دخالت خارجی بود. انگلیس با هدف گسترش نفوذ خود در آسیای مرکزی، افغانستان را به میدان بازی قدرتهای امپراتوری تبدیل کرد. اشغال کابل و قندهار، ارسال سفیر با مأموریت سیاسی-نظامی، و حمایت از حاکمانی چون عبدالرحمنخان، نشان داد که انگلیس به هیچ اصل اخلاقی، انسانی و دینی پایبند نبوده است.
انگلیس با غصب منابع و تحمیل حکومتهای دستنشانده، نه تنها به قوانین انسانی پایبند نبود، بلکه طبق معمول ارزشهای اخلاقی و دینی را نیز نادیده گرفته بود.
کشته شدن سفیر انگلیس، سر لوئی کویکناری، در ۳ سپتامبر ۱۲۵۸ ش، نمونهای بینظیر از اراده مردمی و نفی سلطه بیگانه بود. مردم کابل با رهبری شخصیتهایی چون محمدکریمخان و غلامحیدرخان، به رغم فقدان تجهیزات و سازمان نظامی منسجم، سفارت انگلیس را درهم شکستند و نشان دادند که عدالتخواهی و دفاع از استقلال، همواره بر زور و تهدید خارجی اولویت دارد.
و اما خیانت و جنایات عبدالرحمنخان؛ عبدالرحمنخان با حمایت انگلیسیها در سال ۱۲۵۹ ش به قدرت رسید. او در مسیر تثبیت سلطنت خود، خیانتهای آشکاری انجام داد:
- سرکوب هزارهها (شیعیان) و نسلکشی آنها، شامل قتل مردان، به اسارت گرفتن زنان و دختران، مصادره زمینها و تقسیم آنها بین پشتونها.
- بسیج بیش از شصت ملا اهلسنت برای صدور فتواهای کفرآلود علیه هزارهها.
- فشار مذهبی و نقض حقوق انسانی و شهروندی اقلیتها.
- اقداماتی که استقلال و وحدت ملی افغانستان را تضعیف کرد.
نسلکشی هزارهها و آزار زنان و کودکان، مصداق بارز نقض دستور الهی و حقوق بشر است. تاریخ نیز عبدالرحمن را به عنوان خیانتکار و جلاد مردم ثبت کرده است. بیماری دردناک و مرگ زشت او از ۱۸۹۶ تا ۱۹۰۱ م، عبرتی است برای حاکمان ظالم که خون ملتها را به ناحق میریزند.
تاریخ افغانستان نشان میدهد که حکومتهای متعصب، قومپرست و مستبد، با حمایت خارجی، در نهایت محکوم به شکست و زوال هستند. طالبان، به عنوان حکومت کنونی، باید:
- حقوق تمام اقوام و مذاهب را رعایت کنند؛
- عدالت الهی و قانون اساسی (جمهوریت) کشور را معیار رفتار خود قرار دهند؛
- از الگوهای خیانت و نسلکشی دوری کنند تا حکومتی پایدار و مورد قبول همه مردم ایجاد شود.
سالروز قیام مردم کابل علیه سفیر انگلیس، یادآور مقاومت بیمانند ملت افغانستان در برابر استثمار و استعمار است. انگلیس با خیانت، سیاستهای استعماری و حمایت از حاکمان فاسد، نشان داد که قدرتهای خارجی هرگز به خیر ملتها نمیاندیشند. عبدالرحمنخان نیز با نسلکشی هزارهها، خیانت به وطن و همکاری با انگلیس، در تاریخ و وجدان مردم افغانستان خائن ثبت شد. تاریخ افغانستان به ما میآموزد که مقاومت، اتحاد ملی و احترام به حقوق تمامی اقوام و پیروان مذاهب، تنها مسیر حفظ استقلال، عزت و عدالت است. حکمرانانی که از این درس عبرت نگیرند، همچون عبدالرحمن و انگلیس، سرنوشت عبرتآموزی خواهند داشت و تاریخ، آنها را با خفت و بیماری و مرگ زشت به یاد خواهد آورد.