دو سال پیش از این در تاریخ ۲۴ اسد ۱۴۰۰ اشرف غنی رییس جمهور وقت افغانستان در اوج نا آرامی و هرج و مرج سیاسی، با فرار از کشور، عملا عرصه را برای پیکارجویان طالبان رها کرد و بدین ترتیب، کابل به دست طالبان سقوط نمود.
در خصوص عملکرد غنی در طول دوره ریاست جمهوریاش بر افغانستان، تحلیلها و نقدهای فراوانی وجود دارد اما به طور کلی میتوان گفت، سیر حاکمیتی و شیوه حکمرانی غنی در طول دوره حکومتش، به نوعی زمینه را برای سقوط بزرگ فراهم نموده بود و فرار وی از کشور به عنوان آخرین پازل این جورچین، به منزله تیر خلاصی بر پیکر نیمه جان جمهوریت بود.
با این وجود اما نمیتوان به طور قطع گفت که اشرف غنی، تنها علت مرگ جمهوریت در کشور بوده و هیچ عامل دیگری در سقوط جمهوریت و تسلط امارت، نقش نداشته است بلکه غنی و اقدامات مشکوک وی به عنوان یکی از مهمترین عوامل فروپاشی نظام جمهوریت در کشور به حساب میآید.
در واقع باید گفت عوامل پیدا و پنهان زیادی در وقوع حادثه دو سال قبل نقش داشته اند، عواملی همچون معاملات پشت پرده نمایندگان آمریکا با طالبان که در پوشش مذاکرات دوحه در جریان بود، بیکفایتی و بیبرنامهگی حکومت برای مواجهه با طالبان، تزلزل نظام سیاسی و عدم ثبات ارکان سیاسی کشور، خیانت برخی از عناصر داخلی و همچنین فرار بسیاری از رهبران سیاسی به خارج از کشور به عنوان دیگر عوامل مؤثر در فروپاشی نظام سیاسی سابق به حساب میآیند.
اما با این حال، اشرف غنی به عنوان رییس جمهور که فرماندهی کل قوای نظامی را نیز بر عهده داشت مسئول اصلی سقوط نظام سابق شمرده میشود و ماندن یا نماندن او در کشور حتی اگر در واقع تاثیر زیادی بر سرنوشت کشور نمی داشت، اما او به عنوان رییس جمهور، این مسئولیت را داشت که تا آخر در کنار مردم بماند، حتی اگر به قیمت جانش تمام میشد.
این در حالی است اگر غنی افغانستان را ترک نمیکرد قطعا در امان میبود و طالبان به طور قطع به وی آسیبی نمیرساندند، زیرا آنان تقریبا بدون جنگ و خونریزی بر کابل مسلط شده بودند و به نوعی تسلط آنان بر افغانستان بیشتر شبیه یک بازی سیاسی بود و در چنین وضعیتی باقی ماندن غنی در کشور میتوانست حداقل او را از بدنامی که اکنون دامنش را گرفته خلاص کند.
در این میان اما حال مردم غیر قابل وصف است، زیرا آنان یکباره خود را در محاصره طالبان دیدند و در چشم به هم زدنی وحشتی عظیم همه جا را فرا گرفت، هیچ نیروی امنیتی برای دفاع از خود نمی دیدند و تنها اخباری که به گوش آنان می رسید، خبر فرار مسئولان با چمدان های پر از دلار و ورود طالبان به مراکز شهرها بود.
بسیاری از مردم از ترس جان خویش و با تجربه تلخی که از دوره حکومت سابق طالبان داشتند سعی کردند به هر قیمتی خود را از کشور خارج کنند و در این راه از جان خود نیز گذشته بودند زیرا زندگی در سایه طالبان را از مرگ سخت تر میدانستند.
طالبان بر کشور مسلط شدند و انتقام جویی ها آغاز شد، عده زیادی از نظامیان و کارکنان سابق نیروهای امنیتی بازداشت شدند و در مقابل تمام زندانی های مجرم و خطرناک از جمله افرادی که مرتبط با گروه های تروریستی بودند از زندان ها آزاد شدند.
هرج و مرج به اوج خود رسیده بود و وحشتی مرگبار سراسر کشور را فراگرفته بود، از یک سو مردم به فکر فرار بودند و از یک سو طالبان مانع آنان میشد که فرودگاه کابل هدف حمله تروریستی داعش قرار گرفت و ده ها نفر از مردمی که در انتظار خروج از کشور بودند، کشته و زخمی شدند.
این تنها گوشه ای از نا آرامی، هرج و مرج، وحشت و سردرگمی بود که مردم پس از سقوط جمهوریت با آن مواجه شدند.
اکنون دو سال از آن روزهای تلخ میگذرد و مردم کماکان در بحران اقتصادی به سر می برند، طالبان درهای مکاتب را به سوی دختران بسته است و زنان از حقوق مسلم خویش محروم گشته اند.
فقر، سراسر افغانستان را فراگرفته است و هنوز هیچ کشوری در دنیا پس از دو سال حاضر نشده است طالبان را به رسمیت بشناسد، از همین رو افغانستان در انزوای کامل سیاسی قرار گرفته و آینده ای نامعلوم در برابر مردم افغانستان قرار دارد، اما مسببان این فجایع در بهترین کشورهای اروپایی و آسیایی در حال عیش و نوش هستند.