نویسنده: دکتر گویا
در سیام عقرب/آبان، در ایران روز بزرگداشت ابونصر فارابی را گرامی میدارند؛ فیلسوفی از فاریاب خراسان، در جغرافیایی که امروز افغانستان نام دارد. او معلم ثانی، موسیقیدان، متفکر و ساماندهنده خرد در جهان اسلام بود. اما در دیاری که زاده شد، هنوز خیابانی به نامش نیست. در کشوری که میتوانست مهد اندیشه باشد، بیاعتنایی به بزرگان، ما را از میراث خود جدا کرده است. بازخوانی نام فارابی، بازخوانی شرف خرد است در سرزمینی که نیازمند بیداری فکری و فرهنگی است.
ابونصر محمد بن محمد فارابی، چهرهای است که از مرزهای زمان و مکان فراتر رفته است. او نه فقط فیلسوفی بزرگ در جهان اسلام، بلکه یکی از بنیادگذاران فلسفه سیاسی در تمدن بشری است. فارابی در حدود سال ۲۵۷ هجری قمری در دهکده از ناحیه فاریاب خراسان، در جغرافیایی که امروز افغانستان نامیده میشود، دیده به جهان گشود. در منابع معتبر اسلامی از جمله ابن ابی اصیبعه و ابن ندیم در «الفهرست»، به زادگاه خراسانی او اشاره شده است.
اما حقیقت بزرگتر از این بحثهای قومی و مرزی است: فارابی از آنِ تمام بشریت است، اما ریشههایش در خاک ماست؛ در همان خراسانی که روزگاری از سمرقند تا هرات و بلخ و مرو، مرکز نور و دانش بود.
در تاریخ اندیشه، ارسطو را «معلم اول» و فارابی را «معلم ثانی» میخوانند. او نخستین فیلسوف مسلمان بود که توانست فلسفه یونانی را با جهانبینی اسلامی پیوند دهد و نظامی فکری بسازد که هم عقلانیت را پاس دارد و هم معنویت را.
فارابی در بغداد، مرکز تمدن آن روز، نزد استادان برجسته منطق و فلسفه آموزش دید و بهزودی در میان دانشمندان به نبوغی یگانه شهره شد. او نه تنها فلسفه را در اسلام نهادینه ساخت، بلکه با کتابهایی چون احصاءالعلوم و آراء اهل المدینه الفاضله پایههای فلسفه سیاسی و جامعهشناسی اسلامی را پی ریخت.
اما مهم تر از همه این است که او از فاریاب خراسان برخاست؛ از همان سرزمینی که امروز بخشی از افغانستان است.
این افتخار تاریخی، سندی است بر اینکه افغانستان سرزمین اندیشهورزان، حکیمان و مصلحان بوده است؛ نه آنچه رسانههای امروز تنها در چهرهی جنگ و فقر از آن نشان میدهند.
فارابی تنها فیلسوفی نبود که از جغرافیای افغانستان برخاست. در این سرزمین، بزرگانی چون ابوریحان بیرونی از خوارزم، ابوعلی سینا از بلخ، نجمالدین کبری از خوارزم، سنایی غزنوی، جامی هروی، مولانا و دهها چهرهی دیگر نیز پرورش یافتند که امروز جهان از آنها به عنوان ستونهای فرهنگ و تمدن یاد میکند.
اما پرسش اینجاست: چرا در کشوری که مهد چنین بزرگانی بوده است، امروز حتی خیابانی یا دانشگاهی به نامشان وجود ندارد؟
چرا هنوز در شهرهای ما کتابخانهای بزرگی به نام فارابی یا سینا نیست، و کودک کشور نام این بزرگان را نه از مکتب، بلکه از کتابهای دیگر کشورها میشنوند؟
این همان بیعدالتی فرهنگی و غفلت تاریخی است که باید دربارهاش سخن گفت. کشوری که بزرگانش را فراموش کند، آیندهاش را نیز از یاد برده است.
بزرگداشت اندیشمندان فقط احترام به گذشته نیست؛ نوعی خودآگاهی جمعی است.
جامعهای که نام فیلسوفان و حکیمانش را بر دیوار مکاتب و دانشگاهها بنویسد، در واقع چراغ عقلانیت و تفکر را در نسلهای آینده روشن میکند. اما جامعهای که فقط به سیاستمداران و جنگاوران بیندیشد، ناگزیر در چرخهی خشونت و جهل گرفتار میماند.
فارابی با تفکر خود نشان داد که بدون حکمت، عدالت ممکن نیست و بدون خرد، سیاست فاسد میشود.
بنابراین احیای نام و اندیشه او برای افغانستان امروز نه یک تجلیل نمادین، بلکه ضرورتی تمدنی است.
جامعه ما به جای قهرمانسازیهای قومی، باید به «قهرمانان اندیشه» بازگردد.
در فلسفه فارابی، دین و فلسفه نه در تعارض بلکه در تکاملاند. او در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، جامعهای را ترسیم میکند که بر پایهی خرد، فضیلت، عدالت و ایمان استوار است.
چنین جامعهای همان است که امروز ما از آن محرومیم؛ جامعهای که در آن زمامداران اهل دانشاند و نه اهل قدرت.
فارابی معتقد بود ریشه فساد در نادانی است، و سیاستِ بدون اخلاق، بزرگترین خطر برای بشر.
چه پیامی روشنتر از این میتوان برای امروز افغانستان و جهان یافت؟ جایی که علم و دین و سیاست، هر یک بهجای هم نشستهاند و تعادل خرد فروپاشیده است.
در کشورهای پیشرفته، روزهای ملی برای بزرگداشت متفکران، بخشی از نظام آموزش و هویت فرهنگی است. در حالی که در افغانستان، جز معدودی نامها، دیگر هیچ فیلسوف یا شاعر بزرگی در حافظه رسمی جای ندارد.
دولتهایی که بر فرهنگ و اندیشه سرمایهگذاری نکردند، عملاً خود را از میراث معنویشان بریدند. نتیجه همین است که جامعه به جای گفتوگو، به خشونت پناه میبرد؛ به جای تفکر، به تقلید؛ و به جای همزیستی، به تعصب.
در حقیقت، فراموشی اندیشمندان، فراموشی راه نجات ملت است.
ابونصر فارابی، فرزند فاریاب، چهرهای است که شرق و غرب را با اندیشه خود پیوند داد. او نه فقط فیلسوفی از قرن چهارم هجری، بلکه صدایی از آینده بود؛ صدای خرد در برابر تعصب، علم در برابر جهل، و اخلاق در برابر قدرت.
بزرگداشت او، تنها یاد گذشته نیست؛ بلکه یادآوری رسالتی است که هنوز بر دوش ماست: احیای عقلانیت در سرزمینی که بیش از هر زمان دیگر به تفکر و روشنگری نیاز دارد.
در این روز، وقتی از فارابی سخن میگوییم، از خود میپرسیم:
آیا ما هنوز وارثان شایستهی اوییم؟
تا زمانی که خیابانی، مکتبی و یا دانشگاهی به نام او و همنسلانش مزین نشود، تا وقتی تفکر در سیاست و اخلاق ما نهادینه نگردد، پاسخ این پرسش همچنان تلخ خواهد بود.
اما امید باقی است، زیرا هر نسلی که نام امثال فارابی را بخواند، گامی به سوی خرد برمیدارد؛ و این، آغاز رهایی است.



