وزارت امور خارجه پاکستان در بیانیهای اخیر با لحنی متفاوت از گذشته، ابراز امیدواری کرده است که روزی مردم افغانستان آزاد شوند و این کشور توسط یک دولت نماینده واقعی اداره گردد. این موضعگیری در پی درگیریهای مرزی میان نیروهای طالبان و ارتش پاکستان صورت گرفته و تحولی عمیق در معادلات سیاسی منطقه را نشان میدهد.
پاکستان طی دهههای گذشته، یکی از حامیان اصلی طالبان به شمار میرفت. این حمایت استراتژیک بخشی از سیاست عمق استراتژیک پاکستان بود که هدف آن تأمین امنیت مرزهای غربی و ایجاد نفوذ در افغانستان در برابر رقبای منطقهای تعریف میشد. اما همین متحد دیروز گویی به چالشساز امروز در برابر اسلامآباد تبدیل شده است.
پس از سقوط کابل در ۱۴۰۰ خورشیدی، مقامات پاکستانی از نخستین چهرههای خارجی بودند که به کابل سفر کردند. در روزهای نخست استقرار طالبان، حضور جنرال فیض حمید، رئیس وقت سازمان اطلاعات پاکستان (ISI)، نمادی از عمق روابط دو طرف بود. تصویر پرسروصدای او با فنجان قهوه در کابل، گویای اطمینان اسلامآباد به آیندهای روشن در روابط با طالبان به نظر میرسید. دولت وقت عمران خان نیز با استقبال گسترده از مقامات طالبان، چشماندازی امیدوارکننده از همکاری دوجانبه ترسیم میکرد.
اما محاسبات سیاسی در منطقه هرگز ثابت نمیماند. به تدریج، تضادهای ذاتی میان منافع ملی پاکستان و رویکرد طالبان آشکار شد. مسائلی چون عدم کنترل طالبان بر گروههای شبهنظامی فعال علیه پاکستان، اختلافات مرزی، و عدم پذیرش خط دیورند از سوی طالبان، شکافهای عمیقی ایجاد کرد. اسلامآباد که انتظار داشت طالبان مطیع باشد، با واقعیتی مواجه شد که در آن، طالبان به عنوان یک بازیگر مستقل عمل میکرد.
طی چهار سال اخیر، روابط دو طرف از گرمای دوستی به سردی تنش و درگیری مسلحانه رسیده است. حملات مرزی، تبادل آتش، و اتهامات متقابل، تصویری کاملاً متفاوت از آن روزهای نخست ترسیم میکند. پاکستان که زمانی طالبان را ابزار تحقق اهداف استراتژیک خود میدید، اکنون آنها را تهدیدی برای امنیت ملی خود تلقی میکند.
بیانیه اخیر وزارت خارجه پاکستان در حمایت از آزادی مردم افغانستان، واجد طنزی تلخ و عمیق است. همان کشوری که دههها در تقویت و حمایت از طالبان نقش داشت، اکنون خواهان «آزادی» مردم افغانستان از همان گروهی است که خود در به قدرت رساندن آن سهیم بود. این تحول، نشاندهنده شکست سیاست عمق استراتژیک پاکستان و هزینههای سنگین آن برای هر دو کشور است.
واقعیت این است که در سیاست بینالملل، دوستی و دشمنی مفاهیم نسبی و متغیر هستند. آنچه امروز همپیمان است، فردا میتواند به رقیب تبدیل شود. با این وصف، تجربه پاکستان و طالبان، درسی است برای قدرتهای جهانی که بایستی نسبت به قضایای افغانستان احتیاط بیشتری به خرج دهند.
در هر حال، بدی حادثه اینجاست که در گیرودار کشمکشهای قدرت و منازعات ویرانگر، این مردم افغانستان هستند که بهای سنگین بازیهای ژئوپولیتیک و جنگ قدرت را میپردازند و بیشترین آسیب را متحمل میشوند.