در دنیایی که شعارهای حقوق بشر، عدالت و صلح جهانی بهظاهر ارزشمند شمرده میشوند، وجود رژیمی چون اسرائیل، که موجودیت خود را بر پایهی تبعیض، نسلکشی و جعل تاریخ استوار کرده، یک پارادوکس عینی است. صهیونیسم نهتنها یک جنبش نژادپرستانه و توسعهطلب است، بلکه در شکل حکومتیاش، تبدیل به مهمترین تهدید برای ثبات خاورمیانه و وجدان بشری در قرن حاضر شده است.
شلومو سند، استاد تاریخ دانشگاه تلآویو، در کتاب جنجالی خود «اختراع ملت یهود»، با استناد به منابع تاریخی معتبر نشان میدهد که «ملت یهود» نه یک واقعیت تاریخی، بلکه یک افسانه مدرن برای مشروعیتبخشی به پروژه صهیونیستی بوده است: هیچگاه یهودیان سراسر جهان یک ملت واحد با ریشه قومی مشترک نبودهاند، بلکه یک دین پراکنده با تنوع قومی، زبانی و فرهنگی گسترده بودهاند.”
این نظریه بنیاد مشروعیت ارضی صهیونیسم را زیر سؤال میبرد. رژیمی که خود را وارث سرزمین «موعود» میداند، بر افسانهای ساخته شده توسط ناسیونالیسم اروپا محور بنا شده است، نه بر واقعیت تاریخی.
ایلان پاپه، مورخ و استاد دانشگاه سابق حیفا، در کتاب «پاکسازی قومی فلسطین»، با اسناد دقیق ثابت میکند که در سال ۱۹۴۸، بیش از ۵۳۰ روستای فلسطینی با طرح قبلی تخریب شد، و صدها هزار فلسطینی از سرزمین خود اخراج شدند:
“عملیات برنامهریزیشده برای اخراج گستردهی فلسطینیها، چیزی کمتر از یک پاکسازی قومی تمامعیار نبود.”
او مینویسد که اسرائیل بر شانههای «نکبت» بنا شد؛ فاجعهای انسانی که هنوز ادامه دارد. سکوت غرب در برابر این جنایت، خیانت به ارزشهای ادعاییشان است.
مکس بلومنتال در کتاب «جالوت: زندگی و نفرت در اسرائیل بزرگتر»، تصویر عمیقتری از ماهیت جامعه اسرائیلی ترسیم میکند. او رژیم صهیونیستی را «جامعهای افراطگرا، نظامیزده و نفرتآفرین» توصیف میکند که با پرورش نژادپرستی و دینیسازی سیاست، فرهنگ مرگ و خشونت را به نسل جوان القا میکند:
“اسرائیل دیگر یک دولت دموکراتیک نیست؛ بلکه به یک ساختار شبهفاشیستی تبدیل شده که بقای خود را تنها در جنگ و اشغال میبیند.”
این ساختار فکری-سیاسی، نه تنها برای فلسطینیها خطرناک است، بلکه برای خود یهودیان نیز بهشدت ویرانگر است.
آبراهام بورگ، رئیس پیشین پارلمان اسرائیل، در کتاب «هولوکاست تمام شده؛ باید از خاکسترش برخیزیم» هشدار میدهد که صهیونیسم، هولوکاست را نه برای عبرت، بلکه برای مظلومنمایی دائمی و مشروعیتبخشی به خشونتهای فعلی خود استفاده میکند:
“آنقدر بر زخم گذشته تأکید کردهایم که دیگر چیزی از آیندهمان نمانده است، اسرائیل هویت خود را بر قربانی بودن بنا کرده و از آن، سلاح ساخته است.”
او میافزاید که جامعه اسرائیلی بهجای شفای تاریخی، به خودزنی سیاسی و اخلاقی ادامه میدهد؛ چیزی که نهایتاً به فروپاشی منجر خواهد شد.
مجموعه شواهد ارائهشده در این آثار، چهره واقعی رژیم صهیونیستی را نه بهعنوان یک دولت قانونی، بلکه بهمثابهی پروژهای استعماری، نژادپرستانه و فاقد بنیان تاریخی به تصویر میکشد.
رژیمی که بر دروغ تاریخی، پاکسازی قومی، تحقیر انسانی و مظلومنمایی سیستماتیک بنا شده باشد، دیر یا زود، زیر بار حقیقت فرو خواهد پاشید.
اسرائیل امروز، نه نماد بقا، بلکه نماد ترس، فرار و شکنندگی است؛ همانگونه که در پاسخ کوبنده ایران به حمله نظامیاش، و فرار نخستوزیرش از کشور، آشکارا خود را نمایان ساخت.
اکنون زمان آن رسیده است که جامعه جهانی، روشنفکران، ملتهای مسلمان و آزادگان جهان، پرده از چهره واقعی صهیونیسم بردارند و با زبان منطق، تاریخ و مقاومت، این قلعه شیشهای را فروبریزند. اسرائیل نه یک ملت مظلوم، بلکه یک ماشین متجاوز است؛ و زمان افول ماشین مرگ، فرا رسیده است.