نویسنده: م. کهریزنوی
روز جهانی صلح در حالی گرامی داشته میشود که مردم افغانستان دهههاست طعم صلح واقعی را نچشیدهاند. این سرزمین شاهد اشغالهای پیدرپی، جنگهای خونین داخلی، خیانت رهبران سیاسی، و امروز گرفتار حاکمیتی است که نه عدالت میشناسد، نه حقوق بشر را به رسمیت میشناسد و نه حتی کرامت انسانی را پاس میدارد. امریکا، طالبان و همه جریانهای تروریستی و قوم پرست، در کنار قدرتهای سلطهگر جهانی، مسئول این فاجعه تاریخیاند.
۲۱ سپتامبر، روز جهانی صلح است؛ روزی که قرار بود یادآور ارزشهای والای انسانی چون آرامش، عدالت و همزیستی باشد. اما برای افغانستان، این روز بیشتر به طنزی تلخ شبیه است تا یک مناسبت امیدبخش. کشوری که بیش از یک قرن است از یک جنگ به جنگی دیگر و از یک اشغال به اشغالی تازه پرتاب شده و هیچگاه فرصت تجربه صلح پایدار را نداشته است. وقتی از صلح سخن میگوییم، پرسش اساسی این است: کدام صلح و برای چه کسانی؟ در افغانستان، صلح همواره ابزاری برای معاملههای سیاسی و تثبیت سلطه قدرتهای خارجی و گروههای داخلی بوده، نه حقیقتی برای زندگی مردم.
مردم افغانستان در سده اخیر بارها به جهان نشان دادند که در برابر اشغالگران سر خم نمیکنند. شکست استعمار انگلیس، عقبنشینی شوروی سابق، و سرانجام خروج امریکا و ناتو گواه روشن این ایستادگی است. در همه این مقاطع، اقوام گوناگون افغانستان ــ هزاره، تاجیک، پشتون، ازبیک، شیعه و سنی، وقتی دشمن مشترک داشتند، متحد شدند و توانستند متجاوز را از خاک خود بیرون کنند. اما متأسفانه، پس از هر پیروزی، به جای ساختن کشور، به نزاعهای قومی و حزبی روی آوردند و زمینه نابودی زیرساختهای اقتصادی، فرهنگی و علمی را فراهم کردند. این چرخه خون و خیانت، بارها تاریخ این سرزمین را به خاک و خون کشیده است.
امریکا با شعار مبارزه علیه تروریزم و آوردن دموکراسی وارد افغانستان شد. اما دو دهه حضور پرهزینهاش، جز انفجار، انتحار، فساد و ویرانی برای مردم نداشت. نتیجه این حضور آن شد که پس از بیست سال، قدرت را دوباره به همان طالبان سپرد که روزی آنها را «تروریست» مینامید. امریکا نهتنها دروغینترین روایت از صلح را به افغانستان تحمیل کرد، بلکه با حمایت آشکار و پنهان از تروریزم، بزرگترین مانع در مسیر عدالت و امنیت شد. فرار خفتبار اشرف غنی و حلقه خائن او با پولهای مردم افغانستان، نقطه پایانی بود بر این تراژدی بیستساله.
بازگشت طالبان به قدرت، تیر خلاصی بر امید مردم به صلح شد. آنان حکومتی تک قومی تشکیل دادهاند در حالیکه بیش از ۶۵ درصد جمعیت افغانستان غیرپشتوناند. مذهب جعفری را که در قانون اساسی جمهوریت به رسمیت شناخته شده بود لغو کردند؛ دروازه مکاتب و دانشگاهها را بر روی زنان و دختران بستند؛ به زنان بیسرپرست اجازه کار نمیدهند؛ اینترنت را در ولایتها قطع کرده و عده ای از اساتید باسواد داشگاه ها را کنار زدهاند تا افراد مشکوک و بیسواد پاکستانی را جایگزین کنند. کتابهای مرتبط با حقوق زن، دموکراسی، علوم سیاسی و حتی آثار نویسندگان زن یا ایرانی را ممنوع کردهاند. با چنین سیاستهای سرکوبگرانه، سخن گفتن از «صلح» چیزی جز توهین به شعور مردم نیست.
یکی از ریشههای اصلی جنگهای افغانستان، خیانت برخی گروههای داخلی است که بهنام قوم و حزب، کشور را به میدان خون بدل کردهاند. این جاهلان و خائنان با تکیه بر تعصب قومی، بارها مانع شکلگیری یک دولت ملی و عادلانه شدند. آنها همدست اشغالگران شدند، به جای ساختن وطن، به ویرانسازی پرداختند و مردم را قربانی معاملههای سیاسی خویش کردند.
امروز مفهوم صلح در سطح جهان نیز تحریف شده است. همان قدرتهایی که پرچم صلحطلبی در دست دارند، بزرگترین فروشندگان اسلحهاند. جنگهای خونین در فلسطین، اوکراین، یمن، سوریه و افغانستان همه با شعار صلح توجیه میشود. سازمان ملل و شورای امنیت نیز که باید حافظ عدالت باشند، عملاً به ابزار دست قدرتهای امپریالیستی بدل شدهاند. این همان سقوط مفهومی است که صلح را از یک آرمان انسانی به یک تجارت کثیف فروکاسته است.
صلح واقعی برای افغانستان و جهان، تنها زمانی معنا خواهد داشت که عدالت، کرامت انسانی و حق تعیین سرنوشت ملتها در مرکز توجه قرار گیرد. اما تا وقتی که معیار صلح، منافع قدرتهای امپریالیستی و جاهطلبی گروههای تروریستی باشد، هر صلحی موقت، پوشالی و دروغین خواهد بود. امروز بیش از هر زمان دیگر، افغانستان و جهان نیازمند بازتعریف صلحاند؛ صلحی که نه پشت میزهای قدرتهای خارجی، بلکه در خون دل مردم جنگزده و در آرمان آزادیخواهان ریشه دارد.
روز جهانی صلح باید به جای جشنهای تشریفاتی، روز اعتراض باشد؛ اعتراض علیه امریکا که بانی اصلی تروریزم در جهان است، اعتراض علیه طالبان که نماد جهل و استبداد است، و اعتراض به همه گروههایی که با خیانت و قومگرایی، این سرزمین را به خاک و خون کشاندند. صلح واقعی زمانی میآید که هیچ قدرتی حق تحقیر و تجاوز به ملتها نداشته باشد و عدالت، نه منافع ابرقدرتها، معیار تصمیمگیری جهانی گردد. در غیر این صورت، روز جهانی صلح هر سال تنها یادآور تناقضی تلخ خواهد بود؛ تناقضی میان شعار و واقعیت.