«سید قلب‌ها» و میراث جاویدان مقاومت

سید حسن نصرالله، مردی بود که «بزرگ زیست و بزرگ رفت». امروز، او نه فقط در حافظه‌ی لبنانی‌ها، بلکه در وجدان جمعی همه‌ی آزادی‌خواهان جهان زنده است.
«سید قلب‌ها» و میراث جاویدان مقاومت

نویسنده: ز. نظری

شهادت سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، نه یک پایان، بلکه آغاز فصلی تازه در تاریخ مقاومت است. او در طول سه دهه، از یک روحانی متفکر و صادق به رهبر کاریزماتیک و واقع‌گرای جبهه‌ی مقاومت بدل شد؛ شخصیتی که نه‌تنها در لبنان بلکه در سراسر جهان اسلام الهام‌بخش ایستادگی بود. ترور او به‌دست رژیم کودک کش صهیونیستی و با چراغ سبز امریکای جنایتکار، بار دیگر چهره‌ی واقعی قدرت‌های مدعی حقوق بشر را آشکار ساخت؛ قدرت‌هایی که ترور را «مبارزه با تروریسم» می‌نامند. اما آنچه در تاریخ خواهد ماند، نه دستان خون‌آلود جنایتکاران، بلکه شخصیت والا، حکمت راهبردی و میراث معنوی نصرالله است که همچون چراغی فراراه نسل‌های آینده خواهد درخشید.

از شگفتی‌های تلخ روزگار ما این است که رئیس یک نادولت اشغالگر، در تریبون سازمان ملل، نهادی که رسالتش صلح و امنیت جهانی باید باشد، سخنرانی می کند و  رسماً فرمان ترور صادر می‌کند و جان انسان‌های بی‌گناه را در کشورهای مستقل می‌گیرد. شهادت سید حسن نصرالله نیز در همین چارچوب رقم خورد؛ اما برخلاف تصور دشمنان، این شهادت نه تنها پایان کار مقاومت نبود، بلکه به تعبیر قرآن، «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» (صف/۸)؛ می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.

همان‌گونه که شهادت سید عباس موسوی و قاسم سلیمانی شگفتی نداشت، شهادت نصرالله نیز امری طبیعی بود؛ چرا که او آگاهانه گام در راهی گذاشته بود که پایانش جز شهادت نبود. او خود، سال‌ها پیش گفته بود که «ما در میدان مقاومت، یا پیروز می‌شویم یا شهید؛ و هر دو پیروزی است.»

ترور نصرالله نه صرفاً نتیجه‌ی فناوری‌های نظامی اسرائیل، بلکه نتیجه‌ی خیانت نفوذی‌ها بود؛ همان‌ها که پیش‌تر مکان قاسم سلیمانی در بغداد و اسماعیل هنیه در تهران را لو دادند. این واقعیت نشان می‌دهد که بزرگ‌ترین تهدید مقاومت، تنها بمب و موشک نیست، بلکه خیانت درونی است که باید ریشه‌کن شود.

شخصیت چندبعدی نصرالله؛ویژگی‌های شخصیتی سید حسن نصرالله را می‌توان در چند محور برجسته خلاصه کرد:

  • صداقت و شجاعت: او هرگز تهدید توخالی نمی‌کرد. هرچه می‌گفت، عمل می‌کرد و هرچه عمل می‌کرد، پیش‌تر بر زبان آورده بود. همین صداقت، حتی دشمنانش را به احترام واداشته بود.
  • شرح صدر و عقلانیت: او همچون کوه، استوار و صبور بود؛ از بحران‌ها نمی‌گریخت، بلکه در دل سخت‌ترین شرایط، مدیریت عقلانی و حکیمانه داشت.
  • اخلاق و معنویت: انس با قرآن، دعا، ذکر و عبادت، هویت عمیق او را می‌ساخت. در زندگی شخصی‌اش زاهد و فروتن بود، اما در میدان نبرد، استوار و کوه‌مانند.
  • رهبری و نهادسازی: او نه تنها یک فرمانده نظامی، بلکه بنیانگذار شبکه‌ای اجتماعی و فرهنگی بود که حزب‌الله را از یک گروه کوچک نظامی به یک جریان عظیم مردمی و سیاسی بدل کرد.
  • جهان‌شناسی و بینش تمدنی: نصرالله با نگاه راهبردی‌اش آینده را می‌دید. پیش‌بینی او درباره نقش یمن به‌عنوان کانون موج‌آفرینی، نشان از دید نافذ و درک ژرف او داشت.

این ترور، بار دیگر نقاب از چهره‌ی امریکای جنایتکار و رژیم کودک کش صهیونیستی برداشت. چگونه ممکن است کسانی که داعیه‌ دار دفاع از حقوق بشر هستند، فرمان ترور در کشورهای مستقل صادر کنند؟ آیا حقوق بشر غربی، تنها ابزاری برای فشار بر ملت‌هاست؟

آیا سازمان ملل، نهادی برای صلح است یا ابزاری در دست قدرت‌های اشغالگر؟ چرا خون مردم بی‌گناه لبنان، غزه و یمن بی‌ارزش شمرده می‌شود، اما کوچک ‌ترین تهدید علیه شهرک ‌نشینان صهیونیست های کودک کش، بحران جهانی نام می‌گیرد؟

این دوگانه‌سازی‌ها رسواتر از همیشه است و نشان می‌دهد که نظم بین‌المللی کنونی نه بر عدالت، که بر قدرت و سلطه بنا شده است..

اگر قاسم سلیمانی «سردار دل‌ها» بود، نصرالله «سید قلب‌ها» بود. او توانست دل‌های مردم لبنان،  شیعه و سنی و مسیحی، و حتی دل‌های آزادی‌خواهان در سراسر جهان را تسخیر کند. همین سرمایه‌ی مردمی است که تضمین می‌کند راه او با شهادتش متوقف نشود.

شهادت سید حسن نصرالله، گرچه ضایعه‌ای بزرگ برای جبهه‌ی مقاومت است، اما تاریخ نشان داده است که خون شهیدان، ریشه‌ی درخت مقاومت را آبیاری می‌کند. ترور رهبران، نه پایان مقاومت، بلکه آغاز مرحله‌ای تازه است. امریکا و اسرائیل باید بدانند که با هر ترور، مشروعیت نداشتهء خود را بیشتر از دست می‌دهند و چهره‌ی ضدانسانی‌شان بیش از پیش آشکار می‌شود.

سید حسن نصرالله، مردی بود که «بزرگ زیست و بزرگ رفت». امروز، او نه فقط در حافظه‌ی لبنانی‌ها، بلکه در وجدان جمعی همه‌ی آزادی‌خواهان جهان زنده است. پرسش اصلی اینجاست: آیا ما، به‌عنوان معاصران این واقعه، تنها ناظر جنایت خواهیم ماند یا در مسیر آرمان او گام خواهیم برداشت؟

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط