جهان امروز در حالی به سمت بحرانهایی بیسابقه پیش میرود که بسیاری از تصمیمات سرنوشتساز توسط قدرتهای جهانی، بهویژه ایالات متحده، اتخاذ میشود. این تصمیمات نه تنها آینده ملتها را تحت تأثیر قرار میدهند، بلکه سرنوشت بشریت را به بازی میگیرند. یکی از بارزترین نمونههای این دخالتهای خارجی، بحران اوکراین است که در پسزمینه آن، نقش ایالات متحده پیچیدهتر و خطرناکتر از آن چیزی است که بهنظر میرسد.
جفری ساکس، اقتصاددان برجسته و تحلیلگر سیاستهای جهانی، در تحلیلهای خود بارها به این نکته اشاره کرده است که ایالات متحده همواره در تلاش است تا منافع خود را به کشورهای دیگر تحمیل کند، حتی اگر این امر به بهای بحران و خونریزی باشد. او در یکی از سخنرانیهای خود بیان کرده است:«این یک دنیایا امریکایی است، و ما هر کاری که بتوانیم انجام خواهیم داد. جنگهای خاورمیانه، صربستان، جنگهای آفریقا، اینها جنگهایی هستند که ایالات متحده رهبری و ایجاد کرده است، و این روند بیش از ۴۰ سال ادامه داشته است.»
این سخنان ساکس به وضوح نشاندهنده رهبری بدون رقیب ایالات متحده در جنگهای جهانی است؛ جنگهایی که اغلب نه تنها به مصالح کشورهای درگیر آسیب میزند، بلکه حتی به منافع خود ایالات متحده نیز بهطور غیرمستقیم آسیب وارد میآید. بحران اوکراین نیز از این قاعده مستثنی نیست. حمایتهای بیوقفه نظامی و مالی ایالات متحده از اوکراین در حالی که بحران را عمیقتر کرده است، در نهایت به نابودی زیرساختهای کشور و زندگی میلیونها انسان منجر شده است.
ساکس در ادامه تأکید کرده است که سیاستهای ایالات متحده نه تنها اروپا را به تسلیم در برابر منافع خود کشانده، بلکه به این قاره هیچگونه سیاست خارجی مستقل و شفاف نداده است. او میگوید: «اروپا هیچ سیاست خارجیای نداشته که بتوانم درک کنم. نه صدایی، نه وحدتی، نه شفافیتی، فقط وفاداری به امریکا.»
بهعبارت دیگر، کشورهای اروپایی در سایهی تصمیمات واشنگتن قرار گرفتهاند و هزینههای سنگینی از جمله بحران پناهندگان و مشکلات اقتصادی ناشی از جنگها را متحمل شدهاند.
اما در این میان، ساکس نیز به نکتهای اساسی اشاره کرده است که کشورهای کوچکتر و تحت فشار، باید به آن توجه کنند: «دشمن ایالات متحده بودن خطرناک است، اما دوستی با امریکا مرگبار است.»
این جمله معروف هنری کیسینجر، یکی از مشاوران برجسته سیاست خارجی ایالات متحده، بهوضوح نشان میدهد که وابستگی به ایالات متحده و پذیرش سیاستهای آن میتواند تبعاتی جبرانناپذیر برای کشورها به دنبال داشته باشد.
در بحران اوکراین، همانطور که ساکس نیز اشاره کرده است، وقتی ولودیمیر زلنسکی به مذاکره با روسیه نزدیک شد، ایالات متحده بهطور مستقیم مانع از این توافق شد و از او خواست که از آن عقبنشینی کند. این مداخله نه تنها بحران را ادامه داد بلکه موجب شد که اوکراین همچنان در میان آتشسوزیهای جنگ گرفتار شود.
همانطور که ساکس میگوید: «من به اوکراینیها مشاوره میدادم، نه ضد اوکراینیها، بلکه کاملاً طرفدار اوکراینیها. گفتم جان خود را نجات دهید، حاکمیت خود را حفظ کنید، سرزمین خود را حفظ کنید، بیطرف باشید، به حرف امریکاییها گوش نکنید.»
در نهایت، سیاستهای ایالات متحده که بر منافع و اهداف خاص خود استوار است، کشورهای کوچکتر و دستنشانده را به ابزاری برای تحقق این اهداف تبدیل کرده است. بحرانها و جنگها در پی این سیاستها رخ میدهند و تنها ملتها و مردم بیگناه هستند که هزینه آن را میپردازند. از افغانستان گرفته تا اوکراین، سرنوشت دولتهای دستنشانده در نهایت به تحقیر، فریب، و نابودی ختم میشود.
با توجه به تاریخ و وضعیت فعلی، شاید تنها راه نجات برای ملتهای مستقل، بازگشت به هویت خود، مقاومت در برابر فشارهای خارجی، و تأکید بر دیپلماسی و تعاملات بر اساس احترام باشد. تنها در این صورت میتوان به صلحی پایدار و جهانی دست یافت. بیاعتمادی به سیاستهای جنگطلبانه ایالات متحده و تلاش برای برقراری روابطی مبتنی بر احترام متقابل، شاید تنها راهی باشد که به حفظ استقلال و حاکمیت ملی ملتها کمک کند.