نویسنده: دکتر سید عزت الله حسینی
امروز روز پاسداشت «شعر و ادب فارسی» ست، این گوهر تابناکِ میراث مشترکِ فرهنگی فارسی زبانان جهان، فرارسیدن این روز فرخنده را به تمام فارسیزبانان و فارسیدلان در هر کجای این کرهٔ خاکی، از هر دیار و سامان، صمیمانه شادباش میگوییم.
این تبریک، تنها ویژهٔ آنانی نیست که به این زبان کهن سخن میگویند، بلکه شامل حال تمام آنانی نیز میشود که با ترجمه، زمزمهکنندهٔ غزلهای عاشقانه، حکایتهای پندآموز، اندیشههای ژرف و پیامِ صلح و عشقِ شاعران و ادیبان این سرزمین پهناور فرهنگی در زبان خود هستند.
فارسی، تنها یک زبان نیست؛ دنیایی پر از زیبایی، حکمت و عشق است که همواره مرزهای جغرافیا را درنوردیده و به میراثی گرانقدر برای همهٔ انسانهای اهل دل و خرد در سراسر گیتی بدل شده است.
زبان فارسی، با پیشینهای کهن و گنجینهای بیمانند از شعر و ادب، تنها یک وسیله ارتباطی نیست، بلکه تجسم عینی فرهنگ، خرد، عرفان و زیباییشناسی تمدنی است که قرنها پرچمدار علم و ادب در گسترهای وسیع از جهان بوده است. این زبان، که روز ملی آن در تقویم فرهنگی ایران گرامی داشته میشود، میراث مشترک همه فارسیزبانان جهان و در واقع هدیهای ارزشمند به کل بشریت است. این قلم به تحلیل جایگاه زبان فارسی به عنوان زبانی برای عشق، حکمت، صلح و پیشرفت علمی میپردازد و نقش بیبدیل آن در غنای فرهنگی جهان را بررسی میکند.
زندگی در فرهنگ فارسی زبانان با شعر آغاز میشود و با شعر بدرقه میگردد. از لالاییهای مادرانه در گهواره تا مرثیههای سوزناک بر مزار عزیزان، فارسیزبانان جهان، رگههای عمیق حیات فردی و اجتماعی خود را با موسیقی کلمات و ژرفای معانی شعر و ادب فارسی درمیآمیزند. این آمیختگی چنان است که گویی شعر در خون این تمدن جاری است. بیست و هفتم سنبله/ شهریور، روز ملی شعر و ادب فارسی در تقویم فرهنگی ایران، تنها یک مناسبت تقویمی نیست؛ فرصتی است برای بازخوانی عظمت زبانی که حافظ میراث هزارساله خرد و احساس بشری است و تبریکی است به تمام دوستداران فرهنگ و ادب در سراسر گیتی.
زبان فارسی همواره دومین زبان جهان اسلام و زبان حوزه تمدنی گویندگان این زبان بوده است. این زبان، حامل هزاران اثر گرانسنگ در زمینههای ادبی، عرفانی، فلسفی، تاریخی و علمی است. اشعار حافظ شیرازی، که دیوان او در خانه هر فارسیزبان یافت میشود، تنها مجموعهای از غزل نیست، بلکه کشکولی است از عشق، حکمت، عرفان و جامعهشناسی که هرکس به فراخور حال خود از آن بهره میبرد:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
این بیت از جمله ابیات بسیار معروف و کلیدی است که به نوعی «مانیفست رندی» حافظ محسوب میشود. او در این بیت مخاطب را به سه عمل دعوت میکند: «می خوردن»، «رندی کردن» و «خوش بودن». اما در ادامه یک هشدار جدی و شرط اخلاقی مهم میدهد: «ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.
- می خوردن: در ادبیات عرفانی و غنایی فارسی، «می» تنها یک نوشیدنی مادی نیست؛ بلکه نمادِ عشق، حقیقت، رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به حالتی از شور و شناخت است. حافظ از «می» به عنوان وسیلهای برای رسیدن به مکاشفه و رستگاری یاد میکند.
- رندی کردن: «رند» در اصطلاح حافظ، شخصیتی است آزاده، فارغ از قید و بندهای ریاکارانه، هوشمند، حقطلب و در عین حال عاشق. رندی، یک مکتب فلسفی-اخلاقی در مقابل زهدِ فروخته شده و ریاکارانه است. رند ظاهربین نیست و به باطن امور میپردازد.
- خوش بودن: حافظ شاعر شادی و زندگی است. او «غم» را دشمن انسان میداند و سفارش به خوشباشی و استفاده از لحظه میکند.
حافظ پس از این دعوت به رهایی و شادی، خط قرمز خود را مشخص میکند: «دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.» این بخش از بیت، حافظ را از یک شاعرِ صرفاً هنجارشکن جدا میکند و به او عمق فلسفی و اخلاقی میبخشد.
- تزویر: به معنای ریا، نیرنگ و دورویی است.
- دام تزویر: یعنی دامِ ریاکاری گستردن.
- چون دگران قرآن را: این بخش حملۀ تندی به متظاهران به دیانت و زاهدان ریاکار است که از قرآن و دین به عنوان «دام» برای فریب مردم و رسیدن به مقاصد دنیوی خود استفاده میکنند.
حافظ میگوید: «ای انسان، آزاده و رها زندگی کن، عاشق باش و از زندگی لذت ببر؛ اما هرگز مانند متظاهران و مقدسنمایان، دین و قرآن که نماد حقیقت و ارزشهای متعالی است را وسیلهای برای فریب و ریاکاری قرار مده. مرز بین «رندی» و «هرج و مرج اخلاقی» در همین نکته است. رند حافظ، عاشق حقیقت است و دینفروشان، دشمنان حقیقت.
یا:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
این بیت که در مقدمه بسیاری از نسخههای دیوان حافظ آمده، به نوعی سرلوحه زندگی و اندیشه اوست و نشان میدهد که سرچشمه اصلی الهام و موفقیتش چیست.
- صبح خیزی و سلامت طلبی: «صبح خیزی» در فرهنگ عرفانی، نماد بیداری روح، طلوع حقیقت و شروع روزی نو برای سیر و سلوک است. «سلامت طلبی» نیز به معنای جستجوی صحت و درستی در نیت، عمل و اعتقاد است. حافظ خود را الگویی برای این دو ویژگی یعنی “سحرخیزی معنوی و طلب سلامت باطنی” معرفی میکند.
- چون حافظ: این عبارت هم اشاره به نام شاعر دارد و هم به معنای «مانند حافظ» است. گویی میگوید اگر میخواهی مانند من (حافظ) به مقام والایی برسی، این دو صفت را پیشه کن.
- هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم: این مصراع دوم، کلید و اساس بیت و اندیشه حافظ است. «دولت» به معنای برکت، سعادت، توفیق و قدرت معنوی است. حافظ با صراحت تمام اعلام میکند که هر آنچه به دست آورده، اعم از مقام شعری، شناخت عرفانی و محبوبیت، همه را مدیون برکت و فیض قرآن است.
این بیت پاسخی قاطع به کسانی است که ممکن است حافظ را تنها یک میخواره عاشق پیشه بدانند. او خود را «پیرو» و «مرید» قرآن معرفی میکند و منشأ تمام موفقیتهایش را در ارتباط عمیق با قرآن میداند. این بیت، عرفان و شعر حافظ را در یک چارچوب کاملاً اسلامی و قرآنی قرار میدهد و نشان میدهد که «رندی» او نه تنها منافاتی با دینداری ندارد، بلکه برخاسته از فهمی ژرف و باطنی از معارف قرآنی است.
همچنین، مولانا جلالالدین بلخی، با مثنوی معنوی خود، پلی زد بین فرهنگها و ادیان. پیام او که بر محور عشق و وحدت وجود میچرخد، امروزه یکی از پرفروشترین شاعران در غرب است:
بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند
این دو بیت، که در واقع اولین ابیات مثنوی معنوی هستند، به جرأت میتواند یکی از عمیقترین و پراجماعترین مقدمههای تاریخ ادبیات جهان دانست. مولانا تمام فلسفه عرفانی خود را در پشت این استعارهٔ زیبا و قدرتمند «نی» پنهان کرده است.
مولانا «نی» را انتخاب میکند که قبلاً نیستان بوده، از اصل خود (مزرعهٔ نی) جدا شده، سوراخهایش را سوزاندهاند و از دهانش نوایی خارج میشود. این دقیقاً تمثیلی از سفر روح انسان است:
- نیستان: و وحدت اولیه با حقیقت مطلق (پروردگارعالم) است. جایی که روح در نزدیکی معشوق ازلی و در وحدت کامل به سر میبرد.
- جدایی: قطع شدن از نیستان، نماد هبوط روح انسان به دنیای مادی (عالم کثرت) است. اینجاست که احساس غربت و تنهایی آغاز میشود.
- سوراخهای سوزانده شدهء نی: رنجها، تجربیات سخت و سختیهایی است که روح در این جهان متحمل میشود. این رنجها روح را آماده و پاک میکنند.
- نوای نی: صدای نی، نماد ناله و اشک و همچنین شعر و موسیقی عرفانی است. این همان «حکایت» و «شکایت» است که در واقع بیان درد فراق و اشتیاق بازگشت به اصل خویش است.
مولانا با فعل امر«بشنو» آغاز میکند. این یک دعوت جهانی است نه فقط برای خواننده، که برای همه انسانها. او میگوید: گوش کن! گوش دادن فعالانه به این ناله، یعنی درک کردن وضعیت وجودی خودت. این شروع هر سیر و سلوک عرفانی است: یعنی خودآگاهی.!
نی تنها داستان خودش را تعریف نمیکند؛ او«حکایت» میکند. حکایت، داستانی است عبرتآموز که برای همه تکرار شده است. پس درد او، درد فراق یک درد جهانی و مشترک بین تمام انسانهاست.
«شکایت» نیز گله و ناله از این وضعیت نیست، بلکه فریادی است از عمق وجود برآمده که ناشی از عشق و اشتیاق شدید برای بازگشت است. این شکایت، عاشقانه است.
مولانا با این استعاره، به یک حقیقت فرا مذهبی و فرا فرهنگی اشاره میکند: همهٔ انسانها، فارغ از نژاد، ملیت و دین، روحی دارند که از اصل خود جدا افتاده و مشتاق بازگشت است.این احساس غربت و جستجوی معنا، یک تجربهٔ مشترک انسانی است.
به همین دلیل است که مثنوی او امروزه این چنین در سراسر جهان محبوبیت دارد؛ زیرا مردم در دنیای مدرن، با تمام پیشرفتهای مادی، همچنان همان درد دیرینه «جدایی» و «پوچی» را حس میکنند و نوای نی مولانا، این درد را به زیباترین شکل ممکن بازگو میکند و برای چاره این درد و رنج و جدایی عشق و بازگشت به اصل را پیشنهاد میدهد.
این دو بیت کوتاه، دروازهٔ ورود به یک جهانبینی گسترده است. مولانا میگوید: ای انسان، تو یک روح الهی هستی که موقتاً در این دنیای مادی به دور از وطن اصلیات به سر میبری. تمام نالهها، اشعار، عشقها و جستجوهایت در واقع شکوه از این جدایی و بیان اشتیاق بازگشت است. این را درک کن و بدان که این راه و این درد، مختص تو نیست؛ درد مشترک همهٔ ماست و راه حل آن، «عشق» و شنیدن ندای حقیقت در درون خویشتن است.
سعدی شیراز، پندنامههای اخلاقی خود را در قالب نثری مسجع و اشعاری دلنشین ارائه داد که بوستان و گلستان او را به کتابی جهانی تبدیل کرد:
بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
این دو بیت که در آغاز کتاب گلستان سعدی آمده، از مشهورترین و تاثیرگذارترین ابیات کل ادبیات فارسی است و فراتر از یک شعر، به یک «منشور اخلاقی جهانی» تبدیل شده است. این بیت چنان ژرف است که به تمام زبان های زنده دنیا ترجمه شده است.
سعدی با نگاهی عمیق از یک استعارهٔ پزشکی-فلسفی استفاده میکند: «انسانیت یک پیکر واحد است و هر فرد انسانی، عضوی از این پیکر یگانه است.»
این نگاه، تمام مرزهای ساختگیِ نژادی، ملیتی، مذهبی و فرهنگی را درمینوردد. همانگونه که درد یک عضو، مثلاً درد چشم یا دست، تمام بدن را ناآرام میکند، رنج و ستم بر هر انسان در هر نقطه از جهان، باید برای همهٔ انسانهای دیگر دردناک باشد. این نگاه، پایهترین اصل برای همدلی و مسئولیت اخلاقی جهانی است.
این اندیشه ریشه در مفهوم عرفانی «وحدت وجود» و نیز آموزههای اسلامی دارد که بر برابری تمام انسانها («إن أكرمكم عند الله أتقاكم»( سوره حجرات، آیه ۱۳)، یعنی «به درستی که گرامیترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست» تأکید میورزد.
این آیه نشان میدهد که معیار اصلی کرامت و ارزش انسانها نزد خداوند، مال، مقام، قدرت، رنگ پوست یا نژاد و ملیت نیست، بلکه تقوا و پرهیزکاری است. یعنی کسی که به احکام خداوند عمل میکند، از گناه دوری میجوید و در زندگی فردی و اجتماعی پاکدامن و مسئولیتپذیر است، نزد خداوند گرامیتر است.
سعدی در مصراع دوم، استدلال خود را به ژرفای هستی شناسی میبرد: «که در آفرینش ز یک گوهرند».
«گوهر» به معنای ذات، مادهٔ اولیه و سرشت است. سعدی میگوید همهٔ انسانها در ذات و ماهیت خود یکسان آفریده شدهاند. هیچکس به طور ذاتی برتر یا فروتر از دیگری نیست. این نگاه، هرگونه توجیه ایدئولوژیک برای نژادپرستی، تبعیض، بردهداری و استعمار را باطل میکند. تفاوتها در ثروت، قدرت، رنگ پوست یا ملیت، تنها عوارض سطحی و گذرای زندگی هستند و به «گوهر» و ذات مشترک انسانها ربطی ندارند. سعدی در ادامهٔ همین شعر نتیجهای عملی از این پیش فرض فلسفی میگیرد:
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
اگر عضوی به درد بیاید، دیگر اعضا نمیتوانند در آرامش باشند. این یک دستورالعمل اخلاقی است: بیتفاوتی در برابر رنج دیگران، نه تنها غیراخلاقی که غیرطبیعی و برخلاف سرشت انسانی است. سعدی انسانهایی را که نسبت به درد دیگران بی تفاوت هستند، از دایرهٔ «انسانیت» خارج میداند.
این بیت سعدی، صدها سال پیش از شکلگیری مفاهیم مدرنی مانند حقوق بشر و شهروند جهانی، هستهٔ مرکزی آنها را بیان کرده است. این شعر به ما یادآوری میکند که امنیت و رفاه ما به امنیت و رفاه دیگران گره خورده است. هیچ دیواری نمیتواند سرنوشت ما را از سرنوشت همنوعان ما در آن سوی مرزها جدا کند. انسانیت یک کل است و تا زمانی که عضوی از این کل در رنج باشد، هیچکس به طور کامل در آسایش نخواهد بود.
سعدی در این دو بیت کوتاه، باشکوهترین و انسانیترین مفهوم ممکن را ارائه میدهد: «وحدت بنیادین نوع بشر».او با زبانی ساده و بیانی استعاری، پیچیدهترین مفاهیم فلسفی و اخلاقی را چنان بیان میکند که برای هر انسان در هر جای جهان قابل درک است. این بیت، عصارهٔ حکمت زبان فارسی-اسلامی و ندایی برای صلح، برابری و همبستگی جهانی است.
و فردوسی توسی با شاهنامه، نه تنها زبان فارسی را از گزند فراموشی نجات داد، که حماسه، تاریخ و هویت یک ملت را در هم تنید و جاودانه کرد. او شاهکار خود را با ستایشِ بنیادینترین ارزش انسانی آغاز میکند:
به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد
این بیت، در واقع اولین بیت شاهنامه است و انتخاب آن برای غنای زبان فارسی، بسیار نمادین و قدرتمند است.
فردوسی اثر حماسی عظیم خود را نه با ستایش پادشاه یا قدرت، که با ستایش «خرد» آغاز میکند. او «خداوند جان و خرد» را میستاید. این انتخاب، پایههای فلسفی تمدن حوزه فرهنگی فارسی زبانان و اعتقاد اسلامی شان را نشان میدهد: تمدنی که ایمان به خداوند و عقل و خردورزی را والاترین ارزش میداند. فردوسی در همان مصراع دوم، با تواضعِ بسیار عمیقی میگوید: «کزین برتر اندیشه بر نگذرد». یعنی که برتر از خرد، اندیشهای وجود ندارد و عقل انسان به درک کامل ذات بینهایت خداوند قادر نیست. این نگاه، هم عقل و خرد را میستاید و هم آن را در مقابل امر متعالی متواضع میسازد.
فردوسی با این شروع، هدف خود از سرایش شاهنامه را تنها نقل داستانهای پهلوانی نمیداند، بلکه حفظ و انتقال خرد و حکمت یک تمدن را معرفی میکند. زبان فارسی، به یُمن آثار بزرگی مانند شاهنامه، تنها یک زبان نیست، بلکه حاملِ خرد است. این بیت، پیامی فراتر از مرزهای حوزه فارسی زبانان دارد. ستایش خرد و عقلانیت، یک ارزش جهانی است و امروزه بیش از هر زمان دیگری مورد نیاز جامعه بشری است. فردوسی، شاعری جهانی است زیرا مخاطب او هر انسانی است که برای خرد و اندیشه ارزش قائل است.
این انتخاب هوشمندانه نشان میدهد که هدف فردوسی تنها روایت جنگ و پادشاهی نبوده، بلکه حفظ و انتقال گنجینهٔ خرد و حکمت حوزه تمدنی فارسی زبانان برای نسلهای آینده بوده است. اینها تنها نمونههایی از هزاران چهره درخشان هستند که فارسی را به زبانی برای تعالی روح و گسترش دانایی تبدیل کردهاند.
این بیت، کاملاً اصیل است و عمق فلسفی اثر فردوسی و نقش زبان فارسی به عنوان حامل حکمت را به زیبایی نشان میدهد.
یک زبان زمانی به عنوان یک زبان «علمی» و «جهانی» شناخته میشود که توانایی بیان مفاهیم پیچیده فلسفی، علمی و ادبی را داشته باشد و قابلیت ترجمه متقابل با دیگر زبانهای مهم جهان را دارا باشد. زبان فارسی به خوبی از این آزمون سربلند بیرون آمده است.
از یک سو، مترجمان دوره اسلامی، با نهضت ترجمه بینظیر خود، تقریباً تمامی آثار مهم یونانی، سریانی و هندی را به فارسی و سپس به عربی برگرداندند و بستری برای شکوفایی تمدن اسلامی فراهم آوردند. از سوی دیگر، در دوران معاصر، هزاران اثر فاخر ادبی و علمی از زبان فارسی به بیش از ۸۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. رباعیات خیام به دهها زبان، دیوان حافظ به انگلیسی و آلمانی، و مثنوی مولانا به اغلب زبانهای اروپایی، تنها نمونههایی از این نفوذ فرهنگی است.
همزمان، ادبیات جهان نیز به زبان و ادبیات فارسی راه یافته است. شاهکارهای نویسندگانی چون شکسپیر، داستایوفسکی، لئوتولستوی، هوگو و مارکز و دیگر نویسندگان بزرگ جهان به فارسی برگردانده شدهاند و در کنار ترجمه آثار کلاسیک علمی و فلسفی غرب، نشان میدهند که زبان فارسی نه تنها زبانی کهن، بلکه زبانی پویا و توانمند برای تعامل با دنیای مدرن است.
زبان فارسی زمانی زبان رسمی و دیوانی چندین امپراتوری بزرگ، از شبهقاره هند تا آسیای صغیر و آسیای میانه بود. این گستره وسیع جغرافیایی، میراثی فرهنگی از خود به جای گذاشته که امروزه در کشورهای زیر به خوبی قابل ردیابی است:
افغانستان: فارسی (دری) زبان رسمی و زبان مادری دو سوم از مردم افغانستان است و همه باشندگان افغانستان می توانند به زبان فارسی صحبت کنند. اشتراکات زبانی و فرهنگی عمیق، باعث شده ادبیات فارسی ستون فقرات فرهنگ مشترک بین کشور های ایران، تاجیکستان و افغانستان باشد. هزاران کتاب، نشریه و برنامه رادیویی-تلویزیونی به این زبان تولید میشود و شعرای کلاسیک فارسی چون حافظ، سعدی، مولانا، سنایی، فردوسی، خیام و شاعران معاصر این سه کشور در زندگی روزمره مردم افغانستان نقشی زنده و پویا دارند. این زبان عامل مهمی در انسجام فرهنگی و پیشینه تاریخی غنی افغانستان است.
تاجیکستان: فارسی با لهجه و گویش تاجیکستانی، زبان رسمی این کشور است. جدایی سیاسی، پیوندهای ادبی و فرهنگی این کشور با ایران و افغانستان هرگز قطع نشده است. مردم تاجیکستان با اشعار شاعران معاصر ایران و افغانستان نیز آشنا هستند و این پیوند، پل مستحکمی برای گفتوگوی فرهنگی بین ملتها ایجاد کرده است.
ازبکستان، هند و پاکستان: در بسیاری از شهرهای تاریخی این کشورها مانند سمرقند، بخارا، دهلی و لاهور، بناهای تاریخی با کتیبههای فارسی آراسته شدهاند و خاندانهای بزرگی از شعرای فارسیزبان در این مناطق پرورش یافتهاند. زبان اردو، به شدت تحت تأثیر زبان فارسی قرار دارد و بخش عمدهای از واژگان و حتی دستور زبان خود را از فارسی وام گرفته است.
محتوای غالب در ادبیات فارسی، بر مبنای صلح، دوستی، اخلاق، عرفان و مبارزه با جهل و تعصب است. از پندهای اخلاقی سعدی که بر انسانیت مشترک تأکید دارد تا عشق مجازی و حقیقی حافظ که نماد وحدت در کثرت است، و از اندیشههای فلسفی-عرفانی سنایی غزنوی و مولانا که مرزهای اعتقادی را درمینوردد تا خردورزیهای فردوسی و خیام، همگی گواهی میدهند که این زبان، همواره حامل پیامهای آشتیجویانه و وحدتبخش برای بشریت بوده است. رابعه بلخی، از نخستین شاعران زن پارسیگو، عشق زمینی و آسمانی را در هم آمیخت و سنایی غزنوی عرفان و حکمت را به کرسی نشاند. این میراث، امروزه بیش از هر زمان دیگری میتواند به جهان پرآشوب ما آرامش بخشد.
زبان فارسی، تنها یک مجموعه واژه و دستور زبان نیست؛ یک جهانبینی، یک سیستم فکری و یک گنجینه بیپایان از زیبایی و حقیقت است. این زبان، زبان علم بوده است، زمانی که دانشمندان این حوزه تمدنی به فارسی مینگاشتند. زبان عرفان بوده است، زمانی که حافظ در آن سرود که می گوید:
درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد / نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد
این شعر به زبان محبتِ حکیمانه یا زبان عشقِ فلسفی سروده شده است؛ یعنی ترکیبی از عاطفه و خرد.
روز شعر و ادب فارسی، بهانهای است برای درنگ بر این میراث سترگ و یادآوری این نکته که این زبان، متعلق به همه بشریت است. تبریک این روز، تنها به فارسیزبانان محدود نمیشود، بلکه به تمام کسانی که در هر کجای جهان طالب زیبایی، خرد و صلح هستند، تبریک گفته میشود. زیرا فارسی، زبانِ زبانهاست؛ زبانِ دل است، زبانِ جان، زبان عشق و زبان خرد. پاسداشت آن، پاسداشت بخشی از حقیقت وجودی انسان و میراث مشترک فرهنگی اوست!




