نویسنده: دکتر سید عزت الله حسینی
هر سال در بیستم میزان/مهر، فارسیزبانان در ایران، افغانستان و تاجیکستان ـ و در حقیقت همه دوست داران شعر و اندیشه در جهان فارسی به یاد خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی گردهم میآیند. حافظ تنها شاعر شیراز نیست، بلکه زبان و جان فرهنگ فارسی است؛ صدایی که از دل قرن هشتم برخاسته و هنوز در گوش جان بشر امروز طنین دارد. روز بزرگداشت حافظ، روز پاسداشت شعر، عرفان، عشق و آزادگی است؛ روزی برای یادآوری اینکه سخن او محدود به مرز و ملت نیست، بلکه جهانی و جاودانه است.
در تقویم فرهنگی فارسیزبانان، این روز نه تنها یاد شاعر، بلکه یاد اندیشهای زنده است. مردمان در آرامگاه حافظ در شیراز، و همزمان در کابل، دوشنبه و سمرقند گرد هم میآیند تا بر زبان «لسانالغیب» درود فرستند. حافظ، زاده قرن هشتم هجری، در ظاهر غزلسرایی عاشق پیشه بود، اما در باطن، فیلسوفی بود که با زبانی شاعرانه، رازهای هستی و عشق را فریاد زد. او از جنس کلمه نبود، از جنس حقیقت بود.
انتخاب روز بیستم مهر بیدلیل نیست. دکتر کمالی سروستانی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی، میگوید: «در دیوان حافظ همه سخن از “مهر” و محبت است؛ از اینرو ماهِ مهر را برگزیدیم و چون نمرهٔ حافظ در میان شاعران نمره اش ۲۰ است، روز بیستم را روز او نامیدیم.» (نمرهٔ ۲۰ در مکاتب و دانشگاههای ایران بالاترین نمره است.)
حافظ را نمیتوان در مرزهای ایران محصور کرد؛ او متعلق به همهٔ گویندگان فارسی است؛ افغانستان، تاجیکستان و ایران و بلکه فراتر از آنهاست. زبانِ او زبانِ دل و جان است، نه زبانِ قوم و ملت. حافظ از درد و عشق انسان، از آزادی روح و بیزاری از ریا سخن میگوید. وی شاعری ست که شرق و غرب، مؤمن و بیدین، عارف و عامی در برابرش تعظیم میکنند.
در افغانستان، حافظ نه تنها در کتابخانهها، بلکه در مساجد و دلهای مردم حضور دارد. در بسیاری از مساجد، به ویژه در مناطق شیعه نشین، طلاب پس از آموزش قرآن به حافظ خوانی می پردازند؛ غزلهای او درسی از اخلاق، عشق و ایماناست. در شب یلدا، مردم افغانستان با فال حافظ، نه برای تفأل بلکه برای تأمل به سراغ او میروند. فال حافظ برای آنان گفتوگویی است میان انسان و روح شاعر؛ پرسشی از زمین و پاسخی از آسمان. در افغانستان، ایران و تاجیکستان، غزلهای او ورد زبان پیر و جوان است و در آیینها، محافل، مکاتب ودانشگاه ها جایگاه ویژه دارد.
نام و غزلهای حافظ چنان در تاروپود زندگی فارسیزبانان تنیده شده که شناخت فرهنگ این سرزمینها بیحضور او ممکن نیست. دیوان حافظ در خانههای ما همان جایگاهی را دارد که کتاب مقدس در دیگر فرهنگها دارد؛ گشوده میشود تا راهی به درون انسان گشوده گردد. حافظ آینهای است که در آن، روح جمعی ملتهای فارسیزبان دیده میشود.غزلهای حافظ چنان با فرهنگ، اندیشه، آیینها و زندگی مردم فارسی زبان درآمیخته که بی تردید باید او را نماد هویت فارسی زبانان و شاعر جهانی عشق و رندی دانست. هرگاه سخن از ادبیات فارسی به میان میآید، نخست نام حافظ است که بر لبها مینشیند؛ او برای ما همان است که دانته برای ایتالیا و شکسپیر برای انگلستان است.
تأثیر حافظ از مرزهای شرق فراتر رفته است. گوته، شاعر و فیلسوف آلمانی، او را همزاد خود میدانست و از شعر و روح آزادش الهام میگرفت. گوته در «دیوان غربی–شرقی» نوشته است:
«حافظ! در برابر تو زانو میزنم؛ تو آموزگار منی، ای شاعر عشق و آزادی!»
گوته در شراب کلمات حافظ، بادهٔ رهایی و انسانیت را میچشید و اعتراف کرد که شعرش بیحافظ ناقص است.
در نگاه حافظ، زشت ترین صفت ریا و تزویر است. او انسان کامل را «رند» میداند؛ آزادهای رها از قید ظاهرگرایی و داوری دیگران. رندی در شعر حافظ، نماد خرد آزاد و ایمان عاشقانه است. حافظ یکی از مهم ترین نقدهای خود را متوجه ریاکاران و زاهدان ظاهربین میکند:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
مشکلی دارم، ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
در بیت نخست: واعظان کاین … چون به خلوت…
حافظ در این بیت، ریاکاری عالمان و واعظان زمانه را نکوهش میکند.
میگوید کسانی که در برابر مردم با چهرهای زاهدانه، در مسجد و منبر سخن از پرهیزکاری و تقوا میگویند، وقتی به خلوت میروند، رفتاری برخلاف گفتار خود انجام میدهند.
این بیت فریادی است علیه دوچهرگی دینی؛ یعنی آنکه در ظاهر، چهرهی قدسمآبانه دارد، اما در باطن، اسیر شهوت، طمع یا قدرت است.
حافظ در واقع میگوید: «دینداری حقیقی در خلوت شناخته میشود، نه در جلوهی منبر.»
در بیت دوم: مشکلی دارم… توبه فرمایان…
حافظ با لحنی طنزآمیز و انتقادی میگوید: من پرسشی دارم که باید از «دانشمند مجلس» (یعنی عالم آگاه یا فیلسوفی که در مجالس سخن میگوید) بپرسم: «چرا کسانی که دیگران را به توبه و بازگشت از گناه دعوت میکنند، خود کمتر توبه میکنند؟»
او با این پرسش، تناقض میان گفتار و کردار واعظان و عالمان ظاهربین را برملا میکند. در نگاه حافظ، انسان باید پیش از پند دادن به دیگران، خود را اصلاح کند. توبه فرمایی بدون توبهکردن، همان ریا و نفاق است.
این دو بیت، یکی از برجسته ترین جلوههای اندیشهی رندی حافظ است؛ رندی یعنی آگاهی از ظاهر فریب دنیا و نهادن صداقت و عشق بهجای تزویر و تظاهر.
او در برابر دینِ ریاکارانه، از دینِ عشق و صدق دفاع میکند، دینی که با حقیقت و درون انسان پیوند دارد، نه با نمایش و قضاوت مردم. یعنی زهد و تظاهر را نقد میکند و رندی و صداقت را راه رهایی از نفاق میداند.
اگر رندی در شعر حافظ عقل را آزاد میکند، عشق دل را میافروزد. عشق برای او نه یک احساس گذرا، بلکه نیرویی الهی و بنیادین است که انسان را از خاک تا افلاک میبرد.
و عشق در جهانبینی حافظ، مایهی تعالی انسان و راهی به حقیقت است. او در غزلی مشهور اش چنین میگوید:
اگر آن تُرکِ شیرازی به دست آرَد دلِ ما را
به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بخارا را
اگر آن معشوق شیرازی، که به زیبایی و دلبری شهره است، دل مرا بهدست آورد، من در برابرِ تنها یک خال سیاه بر چهرهاش، دو شهر آباد سمرقند و بخارا را میبخشم!
در این بیت، «ترک شیرازی» نماد جمال و عشق است. حافظ با اغراق شاعرانه میگوید که ارزش عشق راستین از همه داراییهای دنیا بیشتر است. سمرقند و بخارا، نماد قدرت و ثروتاند؛ اما خال یار، نشانهٔ حقیقت و عشق است — و در این نگاه، عشق بر همهچیز برتری دارد.
در خوانش عرفانی، «ترک شیرازی» میتواند نماد جمال الهی باشد و «سمرقند و بخارا» رمزی از دلبستگیهای مادی. یعنی اگر دل انسان به نور حقیقت پیوند خورد، همهٔ دنیا در برابر آن بیارزش میشود. در اندیشهٔ حافظ، عشق نه احساس زمینی، بلکه نیرویی الهی است که همهٔ ارزشهای مادی را بیمقدار میسازد؛ سمرقند و بخارا در برابر آن هیچ اند.
حافظ در حقیقت مفسّر خاموش قرآن است. او آیات آسمانی را نه بر زبان، که در جان خویش تفسیر کرده است.
در روزگاری که زاهدان، ایمان را به ظاهر عبادت و ریا آلودند، حافظ با نغمهای صادقانه فریاد زد:
عیب رندان مکن، ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
در این دو مصراع، حافظ آموزهای عمیق از قرآن را در جامی از شعر ریخته است؛ همان حقیقتی که خداوند در سوره انعام آیه ۱۶۴ فرموده است: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» یعنی؛ هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نخواهد کشید.
زاهدِ ظاهرپرست میپندارد که با نکوهش دیگران، خود پاک میشود، اما حافظ او را به درون خویش بازمیگرداند و میگوید: قاضی خلق مباش، که هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد.
ایمان، در داوری دیگران نیست، در اصلاح خویشتن است. و در ادامه، با زبانی حکیمانه و استوار میافزاید:
من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود، عاقبت کار که کِشت
این بیت، ترجمانی است از آیات سوره زلزال، آیات ۷ و ۸:
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ»، «وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»
یعنی؛ هر کس همان را درو میکند که کِشته است؛ نیک یا بد، نتیجه کار هر کس در دست خویش است! حافظ با این منطق قرآنی، بنیاد داوریهای سطحی و زاهدانه را درهم میشکند. از نظر او «رند» نه بیدین است و نه لاابالی؛ بلکه انسانی است که از قید تظاهر رسته و حقیقت ایمان را در درون یافته است. رندی حافظ، همان صداقت با خویشتن و پرهیز از ریاکاری است.
پیام حافظ روشن است: پیش از آنکه به گناه دیگران بنگری، در آیینه دل خویش بنگر. پیش از آنکه توبه فرمایان را بستایی، ببین که خود در مسیر توبهای یا در دام خودبینی. بدینسان، حافظ نه تنها شاعر شراب و شور، بلکه شاعر قرآن و اخلاق است. در جهان حافظ، هر کس مسئول خویش است؛ چنانکه قرآن فرموده است و چنانکه وجدان پاک انسان حکم میکند.
حافظ نه تنها عاشق و رند، بلکه عاشق قرآن و معرفت الهی بود:
صبحخیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
صبحخیزی در اینجا کنایه از بیداری دل، تلاش، عبادت و تهجّد است و سلامتطلبی، جستوجوی سلامت روح و رهایی از آلودگیهای نفسانی. «دولت قرآن» یعنی توفیق و برکت الهی که از انس با قرآن بهدست میآید.
حافظ با افتخار میگوید: «اگر بیدار و هوشیارم، اگر به آرامش و سلامت روح رسیدهام، اگر به دانایی و کمالی دست یافتهام، همه از برکت قرآن است.» او خود را شاگرد مکتب قرآن میداند؛ نه تنها در ظاهر، بلکه در معنای باطنی و عرفانی آن.
حافظ از قرآن عشق و حکمت آموخته است؛ نه خشکاندیشی و ظاهرگرایی. اگر از «می» سخن میگوید، آن استعارهای است از معرفت، عشق و شور الهی، نه بادهٔ مادی. سرچشمهٔ شور، عشق و حتی رندی او، نور قرآن و الهام الهی است.
در اندیشهٔ حافظ، قرآن کتاب عشق و خرد الهی است؛ عشق امتداد بندگی و معرفت است، نه تضاد با آن. رندی نماد آزادگی و رهایی از ریا و تزویر است و عشق حقیقتی است که انسان را به جوهر خود بازمیگرداند، و قرآن سرچشمهٔ خرد و الهام است.
حافظ صدای جاودانی است که چند قرن است مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و حتی غرب را به عشق، حقیقت و صداقت فرا میخواند. روز بزرگداشت حافظ فرصتی است برای پاسداشت این میراث فرهنگی و ادبی و ترویج آموزههای او در میان نسلهای نو.
این روز فقط گرامیداشت یک شاعر نیست؛ بزرگداشت انسان آزاد اندیشی است که با زبان شعر، پیام خرد، عشق و صداقت را به جهان رساند. حافظ در قرن چهاردهم میلادی زیست، اما اندیشهاش هنوز در قرن بیستویکم زنده است. هر فارسیزبانی که دیوان او را میگشاید، در حقیقت آیینهای از خویشتن میبیند. حافظ شاعر ایران نیست؛ او شاعر دلهای ماست؛ شاعر افغانستان، تاجیکستان، ایران و تمام جهان. بزرگداشت حافظ یعنی بزرگداشت خودِ انسان؛ انسانی که میخواهد آزاد بیندیشد، راست بگوید و عاشقانه زیست کند.