نویسنده: دکتر لنگرزاد
نشستهای اخیر دوغارون و میلک، بیش از آنکه صرفاً نشستهای مرزی باشند، گامهایی عملی برای پیوند دوباره اقتصادی و فرهنگی ج.ا.ایران و افغانستاناند. هر بار که کامیونی کمتر پشت مرز معطل میشود، هزینههای تجارت پایین میآید، بازارها نفس تازه میکشند و پیوند دیرینه دو ملت، از یادآوریهای تاریخی به سرمایهای واقعی برای آینده تبدیل میشود.
در دوغارون، تمرکز بر کاهش زمان توقف کامیونها، ارتقای تجهیزات گمرکی و تسهیل ترانزیت، نشان میدهد که دو کشور به دنبال شکل دادن به یک مسیر مطمئن و سریع برای تجارت هستند. در میلک نیز بازگشایی پل ابریشم، توافق بر تردد تانکرهای سوخت، تسهیل صدور ویزا و مقابله با قاچاق، همگی تصویری روشن از عزم مشترک برای ایجاد جریان روانتر مبادلات را ترسیم میکند.
برای ج.ا.ایران، این همکاریها یعنی گسترش صادرات غیرنفتی و تقویت جایگاه ولایات مرزی بهعنوان موتور محرک اقتصاد منطقهای. ولایات خراسان رضوی و سیستان و بلوچستان از طریق این مبادلات، فرصتهای تازهای برای اشتغال، رونق صنایع کوچک و افزایش درآمدهای پایدار پیدا میکنند. حضور پررنگتر ج.ا.ایران در تأمین نیازهای افغانستان، عملاً جایگاه این کشور را در معادلات اقتصادی منطقه تثبیت میکند و راههای تازهای برای دسترسی به بازارهای آسیای میانه میگشاید.
برای افغانستان، نتیجه این نشستها کاهش هزینه واردات، ثبات بیشتر در قیمت کالاهای اساسی و دسترسی آسانتر به مسیرهای ترانزیتی است. بازارهای هرات و نیمروز، با دسترسی مطمئنتر به کالا و سوخت، امنیت معیشتی بیشتری تجربه میکنند. در کنار آن، افغانستان با بهرهگیری از مسیرهای بندرعباس و چابهار، گزینههای متنوعتری برای اتصال به آبهای آزاد در اختیار دارد؛ امری که قدرت چانهزنی و استقلال اقتصادی این کشور را افزایش میدهد.
این همکاریها تنها به مبادلات اقتصادی محدود نمیشوند. زبان، فرهنگ و دین مشترک، بستری فراهم میآورد که تجارت و ترانزیت از دل پیوندهای اجتماعی تقویت شود. تسهیل ویزا، برگزاری رویدادهای فرهنگی مشترک و همکاری دانشگاهی میتواند این نزدیکی را عمیقتر کند و از دل آن، همکاری اقتصادی پایدارتر شکل گیرد.
اعداد و آمار موجود، از جمله رشد چشمگیر مبادلات در چهار ماه نخست سال، نشان میدهند که تقاضا و ظرفیت برای توسعه روابط اقتصادی میان ج.ا.ایران و افغانستان بالاست. این نشستها فرصتی هستند برای تبدیل این ظرفیت به واقعیتهای ملموس؛ واقعیتهایی که هم سفره مردم افغانستان را پررونقتر میسازد و هم اقتصاد منطقهای ج.ا.ایران را پویاتر میکند.
در نهایت، نشستهای دوغارون و میلک، فراتر از تفاهمنامههای رسمی، نماد یک مسیر مشترکاند: مسیری که منافع اقتصادی و فرهنگی را همزمان برای دو ملت به ارمغان میآورد و نشان میدهد همسایگی، اگر به زبان همکاری ترجمه شود، میتواند به سرمایهای پایدار برای آینده بدل گردد.
اقتصاد، ریل دوم سیاست خارجی است. هر دو کشور در یک «اقتصادِ سرزمینی مشترک» زندگی میکنند: ج.ا.ایران به بازار باثبات همسایه و عمق راهبردی ترانزیتی نیاز دارد؛ افغانستان به مسیرهای ارزان و قابل پیشبینی برای کالا، سوخت و دسترسی به دریا. نشستهای دوغارون و میلک اگر از «بیانیه» به «عملیات روزمره و قابل سنجش» تبدیل شوند—مرز ۲۴/۷، پنجره واحد، مسیر سبز، تسویه دوجانبه و کریدور رسمی سوخت آنگاه منفعت اقتصادی بهسرعت در سفره مردمِ هر دو سوی مرز دیده میشود و سرمایه فرهنگی مشترک، نقش طبیعی خود را بهعنوان ارزانترین «روغن زنجیرۀ ارزش» ایفا خواهد کرد.
اصل سادهٔ سیاستِ همسایگی؛ هر دقیقهای که کامیون کمتر پشت مرز میماند، یک قدم واقعی بهسوی همگرایی اقتصادی و فرهنگی برداشتهایم.