در نخستین سالگرد شهادت آیتالله سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور فقید جمهوری اسلامی ایران، این ضایعه اندوه بار را به ملت شریف ایران، خانوادههای معظم شهدا، و نیز تمام آزادگان منطقه تسلیت عرض میداریم. بیتردید، فقدان شخصیتی چون رئیسی، نهتنها برای ایران، بلکه برای منطقه، خسارتی سنگین و جبرانناپذیر است.
در این مقاله، بهطور تطبیقی عملکرد دو رئیسجمهور آیتالله سید ابراهیم رئیسی در ایران و اشرف غنی احمدزی در افغانستان را تحلیل میکنیم. این تحلیل بهدنبال پاسخ به این پرسش کلیدی است: چگونه یک رئیسجمهور غیرافغانستانی میتواند منشأ خیر برای مهاجرین افغانستانی شود، در حالیکه رئیسجمهور مردم افغانستان، به هنگام بحرانیترین لحظات کشور، با خیانت به مردم، از کشور فرار میکند؟ در این مسیر، بر خدمات ملموس شهید رئیسی در حمایت از مهاجرین افغانستانی، از جمله تأسیس سازمان ملی مهاجرت و رویکرد انسانی او، در برابر خیانتهای مستند اشرف غنی خواهیم پرداخت. در پایان نیز با خطاب به حاکمان فعلی افغانستان (طالبان)، پیشنهادهایی جهت برونرفت از انسداد سیاسی و اجتماعی ارائه خواهد شد.
سیاستمداران بزرگ نه با کلمات، که با کنشهای خود در تاریخ ماندگار میشوند. تفاوت میان یک رهبر دلسوز با یک رئیسجمهور بیمسئولیت و بیکفایت، در بزنگاههای حساس نمایان میشود. یکی در میانه بحرانها میماند، فریاد محرومان را میشنود و حتی فراتر از مرزهای ملیاش میاندیشد؛ و دیگری، هنگام فروپاشی، پشت به ملت کرده و با میلیونها دالر از بیتالمال، از میدان میگریزد.
شهید سید ابراهیم رئیسی، که تنها سه سال بر مسند ریاستجمهوری ایران بود، با سابقهای طولانی در قوه قضائیه و نگاه عدالتمحور، به عنوان یک شخصیت انقلابی و مردمی شناخته میشد. مهمترین ویژگی آقای رئیسی، پیوند ناگسستنیاش با اقشار فرودست جامعه، چه در ایران و چه در میان مهاجرین افغانستانی بود.
او در دوره مسئولیت خویش؛ دستور تدوین طرح جامع ساماندهی اتباع خارجی را صادر کرد، ایجاد سازمان ملی مهاجرت را بهعنوان نهاد متولی امور مهاجرین پیگیری نمود، بر حفظ کرامت انسانی مهاجران بهویژه مهاجرین افغانستانی همواره تأکید داشت، حمایت از آموزش کودکان مهاجر، دسترسی به خدمات درمانی و تلاش برای رسمیسازی اقامتها را دستور کار قرار هویش قرار داده بود. و مهمتر اینکه رئیسی هیچگاه نگاه امنیتی به مهاجرین افغانستانی نداشت، بلکه آنها را همیشه سرمایههای انسانی و فرهنگی معرفی میکرد.
و اما!
اشرف غنی با شعار دولتسازی، شفافیت و پایان فساد به قدرت رسید. اما واقعیت آن بود که او نهتنها موفق به ساختن دولتی شایسته نشد، بلکه با سیاستهای انحصارگرایانه، قومیسازی ساختارهای قدرت، حذف نخبگان و بیتوجهی به بدنه جامعه، افغانستان را تا پرتگاه فروپاشی هدایت کرد.
اوج فاجعه، فرار غنی از کشور در ۲۴ اسد ۱۴۰۰ بود. گزارشهای موثق نشان میدهد که او با چندین میلیون دالر پول نقد از خزانه ملی، با چند هواپیما به خارج گریخت. بر اساس ماده ۶۴ قانون اساسی افغانستان، رئیسجمهور موظف به حفاظت از استقلال، تمامیت ارضی، نظم عمومی و حقوق اساسی مردم است. اما اشرف غنی نهتنها این وظایف را انجام نداد، بلکه با فرار از کشور بدون واگذاری قدرت قانونی، عملاً زمینه تسلط طالبان بر کابل را تسهیل کرد.
جامعه بینالمللی، مردم افغانستان و حتی نزدیکترین متحدان سیاسیاش، از جمله عبدالله عبدالله و حامد کرزی، او را به عنوان “خائن به ملت” مورد خطاب قرار دادند.
شاید مهمترین نکته در مقایسه این دو چهره (آقای رئیسی و غنی احمدزی)، در نگاه آنان به مردم افغانستان نهفته باشد. در حالیکه اشرف غنی در دوران قدرت، هزاران هموطناش را در پشت درهای بسته سفارتها، فرودگاهها و حتی در قایقهای غیرقانونی رها کرد، اما رئیسی تلاش کرد امنیت، خدمات و کرامت را برای آنان فراهم کند.
طرح «سازمان ملی مهاجرت» ابتکار آقای رئیسی بود. نهادی که نهتنها پاسخگوی نیازهای جمعیت چند میلیونی مهاجر افغانستانی میتواند شود، بلکه برای نخستین بار، برنامهای روشن و جامع برای ساماندهی وضعیت مهاجرت تدوین کرده بود. بر مبنای سخنان آقای رئیسی: «مدیریت مهاجرین افغانستانی باید با رعایت کرامت انسانی و منافع ملی توأم باشد. ما نسبت به مهاجرین مسئول هستیم.»
در طول سالهای اخیر، مهاجرین افغانستانی در ایران دستکم از امنیت، دسترسی به آموزش رایگان در مدارس، و امکان کسب مجوز اقامت و کار بهرهمند بودهاند.
قدرت فعلی کشور، که اکنون در دست طالبان است، باید از تجربیات تاریخی درس بگیرد. بیتوجهی به خواست مردم، حذف زنان از عرصه آموزش، تعطیلی نهادهای علمی و تمرکز قدرت در دست یک گروه خاص، کشور را بهسوی تکرار تجربههای تلخ گذشته سوق خواهد داد.
نگارنده بهعنوان یک هموطن، توصیههایی را به طالبان مطرح میکند، از جمله: تشکیل دولت فراگیر با مشارکت همه اقوام، مذاهب، نخبگان و زنان، بازگشایی مدارس، دانشگاهها و سایر نهادهای آموزشی برای زنان و دختران، پذیرش گفتوگوهای بینافغانی و طراحی نقشهراهی سیاسی بر پایه مشارکت، بهرهگیری از این فرصت تاریخی برای تبدیلشدن به یک حکومت ملی، نه یک حکومت گروهی.
اگر طالبان از سرنوشت دولتهای گذشته، از جمله دولت اشرف غنی، درس نگیرد، دیر یا زود با چالشهای مشابهی چون بحران مشروعیت، نارضایتی عمومی و انزوای بینالمللی مواجه خواهد شد.
ملتها، حتی اگر دچار رنج و جنگ شوند، حافظه تاریخی خود را از دست نمیدهند. آنها خوب میدانند چه کسی برایشان فریاد کشید، و چه کسی از پشت خنجر زد. آیتالله رئیسی، با تمام محدودیتها و چالشها، نشان داد که رئیس جمهور یعنی «بودن» در کنار مردم، حتی اگر آن مردم متعلق به سرزمین دیگری باشند.
در سوی دیگر، اشرف غنی بهعنوان رئیسجمهوری که نهتنها کشور را با فرار اش ترک کرد، بلکه آرمان جمهوریت را نیز با خود دفن نمود، در حافظه مردم افغانستان بهعنوان نماد خیانت و فرار، ثبت خواهد شد.
امروز بیش از هر زمان، افغانستان نیاز به رهبریهایی دارد که برای مردمش بایستد، نه اینکه با بستههای دالر از آنها بگریزد.
نویسنده: دکتر لنگرزاد