نویسنده: م. کهریزنوی
به مناسبت اول عقرب /آبان، سال روز تأسیس دانشگاه کابل ـ که نهتنها نخستین نهاد آموزش عالی افغانستان بلکه قلب تپندهی خرد و اندیشهی این سرزمین است، این روز فرخنده را به همه استادان، دانشجویان و دوستداران علم و دانایی تبریک میگوییم.
دانشگاه کابل در طول نزدیک به یک قرن، نماد فرهنگ، زبان، دانش و امید بوده است؛ اما این نهاد مقدس علمی، بارها قربانی بیخردی سیاسی، تبعیض زبانی و تحجر مذهبی گردیده است. از کاجها و سپیدارهای همیشه سبزش تا کلاسهای خاموشِ امروز، قصهی دانشگاه کابل قصهی علم در برابر جهل است. در این قلم، با نگاهی تحلیلی و انتقادی، به تاریخ کوتاه این نهاد، نقش بزرگ زبان فارسی در رشد علمی آن، و خیانتهای امریکا، کرزی، غنی و طالبان در نابودی علم و محرومیت زنان از تحصیل میپردازیم.
تاریخ دانشگاه کابل، در واقع تاریخ بیداری و آگاهی افغانستان است. این نهاد عظیم علمی در اول عقرب ۱۳۱۱ خورشیدی با تأسیس دانشکده طب در زمان محمد نادرشاه پایهگذاری شد؛ روزی که نخستین نهال دانش در خاک این سرزمین کاشته شد تا بعدها از ریشههایش کاجهای دانایی و سپیدارهای فرهنگ برویند.
محوطهی دانشگاه کابل با آن درختان سر به فلک کشیده، فضای سبز زیبا، نسیم صبحگاهی و زمزمهی دانشجویان، همواره یادآور روزهایی بود که علم و امید در این خاک جاری بود. اما متأسفانه این فضای سبز دانایی، بارها لگدمال بیخردی و خودکامگی سیاستمداران شد.
دانشگاه کابل در طول تاریخ، مهد شکل گیری دهها دانشکده از طب، حقوق، ساینس و ادبیات تا انجنیری، زراعت و شرعیات بوده است. این دانشگاه ، از همان آغاز، نقش مهمی در پرورش ذهنیت علمی و روش تحقیق و استدلال منطقی در میان نسلهای تحصیلکرده افغانستان داشته است. نخستین استادان این دانشگاه، از کشورهای مختلف آمدند، اما روح دانشگاه کابل از دل فرهنگ و زبان مردم این سرزمین برخاست.
بیهیچ تردید، زبان فارسی ستون فقرات علمی دانشگاه کابل بوده و است. همهی کتابها، منابع درسی و گفتوگوهای علمی، به زبان فارسی نوشته و تدریس میشدند.
زبان فارسی نه صرفاً زبان شعر و ادبیات، بلکه زبان علم، فلسفه و دانشگاه است. از ابنسینا و رازی تا ناصر خسرو و بیرونی، بزرگترین دانشمندان این حوزه با همین زبان تفکر کردند و نوشته اند. فارسی زبانی است که توانایی انتقال مفاهیم فلسفی، علمی و منطقی را در بالاترین سطح داراست؛ زبانی که هم دقیق است و هم لطیف، هم علمی است و هم انسانی.
بیاحترامی به این زبان، در حقیقت بیاحترامی به میراث علمی و فرهنگی تمام ملتهای این حوزه است؛ از خراسان تا بخارا و از کابل تا تهران و از دوشنبه تا دهلی.
با آغاز دوران جمهوریت، میلیاردها دالر کمک بینالمللی به افغانستان سرازیر شد؛ اما نه برای توسعه، نه برای علم، نه برای دانشگاه کابل هیچ هزینه ای نشد. حامد کرزی با سیاستهای قبیلهگرایانه که اطرافیان اش غرق در فساد بودند، افغانستان را به جولانگاه بیبرنامگی بدل کرد. پس از او، اشرف غنی احمدزی که خود را “اکادمیک و علم دوست” مینامید، در عمل بزرگ ترین ضربه را بر دانشگاه کابل و روح آموزش وارد کرد.
او که زمانی ریاست دانشگاه کابل را بر عهده داشت، به جای اعتلای علم، در جهت حذف زبان فارسی و تقویت سیاستهای تفرقهافکنانه گام برداشت. او و تیم اش حتی به دانشجویان فارسیزبان اجازه نمیداد از واژههای علمی و زیبایی چون «دانشگاه» و «دانشکده» استفاده کنند. این رفتار نه فقط تعصب، بلکه خیانت فرهنگی بود.
اشرف غنی و حامد کرزی هر دو محصول و مخلوق امریکا بودند؛ کشوری که با شعار دموکراسی و مبارزه علیه تروریزم وارد افغانستان شد اما در واقع، ریشهی بیثباتی، تروریزم و فساد را در خاک این سرزمین کاشت.
اما زخم دانشگاه کابل تنها از بیخردی سیاستمداران نبود؛ در سالهای جمهوریت، این نهاد علمی بارها هدف حملات تروریستی قرار گرفت. گروههای تکفیری چون داعش، با کینهای کور نسبت به علم و روشنی، بر پیکر دانشگاه کابل تاختند و دهها دانشجوی بیگناه را در کلاسهای درس، کتابخانهها و دهلیزهای دانشگاه به رگبار بستند. انفجارها و انتحارها، دیوارهای دانشگاه را لرزاند و زمینِ دانش را از خون جوانان رنگین ساخت.
آن روزها، دفترچههای درس در میان خاک و خون افتاده بود و صدای فریاد دانشجویان با صدای گلوله درهم آمیخت؛ صحنهای دردناک که نشان داد جهل، وقتی به سلاح آغشته شود، بیرحمتر از هر دشمن دیگری است. این جنایتها، نه تنها حمله به یک دانشگاه، بلکه حمله به روح علم و دانایی در افغانستان بود؛ جفایی بزرگ از سوی وهابیهای تکفیری بر پیکر حقیقت و انسانیت.
امریکا هیچگاه دوست مردم افغانستان نبوده و نیست. حضور نظامی امریکا و ناتو در دو دههی گذشته، نه تنها به رشد علمی و زیربنایی کمک نکرد، بلکه افغانستان را به میدان آزمون تسلیحات و سیاستهای کثیف خود بدل کرد. دانشگاه کابل که باید از سرمایههای علمی جهانی بهرهمند میشد، در سایهی سیاستهای امریکایی به حاشیه رانده شد. آنان با حمایت از رهبران فاسد و مزدور، بنیان علم و فرهنگ را ویران کردند و به جای کتاب، تفنگ را به این سرزمین هدیه دادند.
اگر حامد کرزید و غنی احمدزی به دانشگاه کابل خیانت کردند، و اگر وهابی های تکفیری این دانشگاه را به قتلگاه دانشجویان بدل کردند، طالبان آن را به قتلگاه علم بدل کردند. طالبان با تفکر تاریک، عده ای از استادان فهیم و باصلاحیت را از دانشگاهها اخراج کردند. شماری از استادان از ترس جان مهاجرت کردند و شماری خاموش ماندند.
اما فاجعهی بزرگتر، بستن دروازهی دانشگاهها بر روی زنان و دختران بود؛ تصمیمی ضداسلامی، ضدانسانی و ضدخرد!
اسلام، دینی است که نخستین فرمانش «اقرأ» است، یعنی بخوان! پیامبر اسلام (ص) فرمود: «طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان فرض است.» پس چگونه میتوان به نام اسلام، علم را بر زنان حرام کرد؟
این تفکر طالبانی نه از اسلام که از جهل برمیخیزد؛ از تعصب، از ترسِ دانایی. آنان نمیدانند که بستن دروازهی دانشگاه بر زنان، در واقع بستن دروازهی پیشرفت بر تمام ملت است.
دانشگاه کابل، روزی درخشانترین نقطهی فرهنگی افغانستان بود؛ جایی که زبان فارسی به مثابهی خون در رگهای علم جاری بود و جوانان، فارغ از قوم و مذهب، در کنار سپیدارها و کاجها رؤیای فردایی روشنتر را میدیدند.امروز اما این دانشگاه زیر سایهی سنگین جهل و تعصب، زخمی و خاموش است.
با این حال، تاریخ نشان داده است که دانش را نمیتوان محبوس کرد. حتی اگر طالبان دروازهها را ببندند، اندیشه از دیوارها عبور خواهد کرد.
روزی دوباره سپیدارهای دانشگاه کابل در نسیم آزادی خواهند لرزید، و دختران این سرزمین با چادر علم و وقار وارد تالارهای درس خواهند شد. آن روز، روز پیروزی خرد بر جهل خواهد بود.
و تا آن روز، قلمهای ما باید بیدار بمانند.