مطیعالحق خالص، رئیس اداره ملی حفاظت از محیط زیست حکومت سرپرست طالبان، خواستار حضور رسمی افغانستان در اجلاس تغییرات اقلیمی COP30 در برزیل شده است. او تأکید کرده که افغانستان با وجود نقش ناچیز در انتشار گازهای گلخانهای، قربانی مستقیم تغییرات اقلیمی است و به شدت از خشکسالی، سیلابها و کاهش منابع آبی آسیب دیده است. پس از بهقدرترسیدن طالبان، بسیاری از پروژههای محیطزیستی بینالمللی در افغانستان متوقف شدهاند که این مسئله ضررهای سنگینی به مردم وارد کرده است. طالبان با طرح اصل عدالت اقلیمی، از سازمان ملل خواستهاند تا به افغانستان اجازه مشارکت رسمی در گفتگوهای جهانی اقلیم داده شود. در همین حال، دیوان بینالمللی دادگستری نیز با صدور نظری مشورتی، بر مسئولیت کشورها برای محافظت از محیط زیست و پرداخت غرامت در صورت آسیب، تأکید کرده است. سال گذشته هیئتی از طالبان به عنوان ناظر در COP29 شرکت کرده بود.
درخواست رسمی طالبان برای حضور در اجلاس جهانی تغییرات اقلیمی (COP30) را میتوان در چارچوب تلاشهای این گروه برای یافتن روزنهای جهت تعامل با جامعه جهانی ارزیابی کرد. افغانستان بدون شک یکی از کشورهایی است که در برابر بحران اقلیمی بیشترین آسیب را دیده، ولی کمترین نقش را در تولید آلودگی جهانی داشته است. این واقعیت تلخ، اصل عدالت اقلیمی را بهدرستی برجسته میسازد؛ اما مسئله فقط در عدالت اقلیمی خلاصه نمیشود.
با وجود اینکه بحرانهای اقلیمی مانند خشکسالیهای متوالی، سیلابهای مخرب و نابودی زمینهای کشاورزی زندگی میلیونها هموطن را تهدید کرده، اما توقف همکاریهای بینالمللی در این حوزه پس از بازگشت طالبان به قدرت، شکاف موجود را عمیقتر ساخته است. طالبان با طرح خواستههای خود از جایگاه یک دولت عملگرا، در واقع میکوشند نشان دهند که برای مسائل جهانی دغدغه دارند؛ اما هنوز چالش اصلی، مسئله مشروعیت سیاسی و حقوق بشری این گروه در سطح بینالمللی است.
جامعه جهانی تاکنون تمایلی به رسمیت شناختن طالبان نشان نداده و مشارکت آنها در نشستهایی چون COP، به شکل ناظر و بدون حق رأی، مؤید همین سیاست است. اکنون، طالبان میخواهند بحران اقلیمی را به ابزار مشروعیتسازی دیپلماتیک بدل کنند؛ ابزاری که برخلاف موضوعاتی چون آموزش دختران یا حقوق زنان، برای جهان حساسیت سیاسی کمتری دارد و میتواند بستری کمهزینهتر برای ورود دوباره طالبان به تعاملات بینالمللی باشد.
از منظر فنی و حقوقی، خواسته طالبان بر پایه اصول معتبری چون «مسئولیت مشترک با تمایز» و «عدالت اقلیمی» قابل دفاع است، اما مسئله این است که پذیرش رسمی چنین حضوری در نهادهای بینالمللی، عملاً معادلات سیاسی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد و به رسمیتشناسی ضمنی تعبیر خواهد شد.
جامعه جهانی در موقعیتی پیچیده قرار دارد: از یکسو نمیتواند رنج مردم افغانستان در برابر تغییرات اقلیمی را نادیده بگیرد و از سوی دیگر، نمیخواهد گامی در جهت تثبیت جایگاه بینالمللی حکومتی بردارد که هنوز در معرض انتقادهای جدی در زمینه حقوق بشر و مشارکت سیاسی قرار دارد.
اگرچه بحران اقلیمی نیازمند پاسخهای فوری، فراگیر و بیتبعیض است، اما برای طالبان نیز روشن است که ورود به عرصه جهانی از درِ محیطزیست ممکن است، اما تنها در صورتی دوام خواهد داشت که همراه با اصلاحات بنیادین در سیاست داخلیشان باشد.