نویسنده:م. کهریزنوی
امروز، جهان در آستانهٔ خطرناک ترین پیچ تاریخی خود پس از جنگ جهانی دوم ایستاده است. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در گفتوگویی با «ایندیا تودی» سخنانی بر زبان آورد که لرزه بر اندام سیاست مداران اروپا انداخت:
«اگر اروپا حمله کند، کسی باقی نمیماند تا در مذاکرات صلح شرکت کند.»
این جمله، نه فقط تهدیدی صریح، بلکه آیینهای از توازن وحشت در قرن بیست و یکم است؛ زمانی که جهانِ مدرن، هنوز در بند همان غریزهٔ کهنِ سلطه و قدرت باقی مانده است. پوتین از «ظرافت در جنگ اوکراین» سخن گفت، اما در همین جنگِ «با ظرافت» بیش از یک میلیون نفر کشته و زخمی شدهاند؛ حقیقتی که نشان میدهد حتی جنگِ محدود نیز، در عصر تسلیحات اتمی، به معنای سقوط اخلاق و عقلانیت است.
بدنهٔ تحلیل:
متأسفانه، جهان امروز همچنان جهانِ زور است، نه جهانِ خرد و عدالت. قدرت نظامی، جایگزین گفتگو و اخلاق شده است. از عراق و افغانستان تا لیبی و سوریه، و اکنون اوکراین، سیاستهای امریکا و ناتو یک مسیر روشن را دنبال کردهاند: گسترش نفوذ، فروش سلاح، و حفظ سلطهٔ اقتصادی از طریق جنگهای نیابتی.
اروپا، به ویژه آلمان، فرانسه و انگلیس، گویا فراموش کردهاند که همین جنگ افروزی و سیاستهای تجاوزکارانه، دو بار جهان را به کام آتش کشیده است. امروز، همان تکرار تلخ، در قالب حمایت بیپایان از اوکراین در برابر روسیه، دوباره در حال بازتولید است.
روسیه در نگاه بسیاری از تحلیل گران، کشوری است که میان غرور تاریخی و منطق ژئوپلیتیک حرکت میکند. مسکو نه از سر توسعه طلبی، بلکه از سر «دفاع پیشدستانه» در برابر گسترش ناتو، وارد میدان شد. سخنان پوتین در گفتگو با «ایندیا تودی» دقیقاً بازتاب همین نگرش است: «یا ما این مناطق را با زور آزاد میکنیم، یا نیروهای اوکراینی آن را ترک خواهند کرد.»
از دید کرملین، دونباس نه فقط یک منطقه استراتژیک، بلکه «مرز هویتی» روسیه است؛ جایی که امنیت ملی، فرهنگ روسی و عمق دفاعی کشور در آن معنا مییابد. امروز مسکو ۸۵ درصد دونباس را در کنترل دارد و هشدار پوتین مبنی بر «آمادگی کامل برای جنگ با اروپا» پیامی روشن دارد:
روسیه آماده است تا در صورت عبور غرب از خطوط قرمز، از تمامی ظرفیتهای نظامی، حتی اتمی، استفاده کند.
اظهارات اخیر دونالد ترامپ و فرستادهاش استیو ویتکاف دربارهٔ «طرح صلح امریکا» در ظاهر نشانهای از دیپلماسی است، اما در باطن، بخشی از بازی دوگانهٔ واشنگتن است. امریکا در طول تاریخ معاصر، هیچگاه صلحی واقعی نخواسته است؛ بلکه همواره در پیِ مدیریت جنگها و کنترل توازن قدرت بوده است.
نسخهٔ اولیهٔ طرح صلح، عملاً به نفع روسیه بود، اما پس از فشار متحدان اروپایی، اصلاح شد تا رضایت اوکراین نیز جلب گردد؛ یعنی همان سیاست سنتی امریکا: «جنگ را ادامه بده، اما با نام صلح!»
وقتی پوتین گفت: «اگر اروپا ناگهان جنگ را شروع کند، آنوقت خیلی خیلی سریع میتواند وضعیتی پیش بیاید که دیگر کسی نماند که بتواند در مذاکره شرکت کند.»
او نه از روی هیجان، بلکه با آگاهی از واقعیتهای توازن اتمی سخن گفت. این هشدار، در واقع دعوتی به عقلانیت است: یادآوری اینکه جنگ در عصر سلاحهای هستهای دیگر برنده ندارد.
اما غرب، به جای درک این پیام، آن را تهدید تلقی کرد و بر حمایت نظامی از اوکراین افزود؛ گویی سیاست مداران اروپایی مصمماند تا بار دیگر، زمینِ اروپا را به میدان نابودی جمعی بدل سازند.
جهانِ امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند خرد، گفتگو و فروتنی سیاسی است. اما متأسفانه، سیاست مداران غربی در مستی قدرت و برتریطلبی غرقاند. هشدار پوتین دربارهٔ نابودی کامل در صورت حملهٔ اروپا، شاید برای گوشهای غربی تهدیدی خشن باشد، اما در واقع، دعوتی است به بازگشت از پرتگاه.
در جهانی که بمب اتم در آستانهٔ تصمیم یک دکمه است، تنها خرد میتواند حافظ انسانیت باشد، نه سلاح. روسیه، با همهٔ سخت گیری و نظامی گریاش، دست کم واقعیتهای ژئوپلیتیکی را درک میکند. اما غرب، هنوز از خواب برتری جویی بیدار نشده است.
اگر تاریخ درسی داشته باشد، آن است که هیچ امپراتوری با جنگ، جاودانه نمانده است. و شاید زمان آن رسیده که جهان، پیش از آنکه دیر شود، از «منطق قدرت» به «خرد صلح» بازگردد، زیرا در جنگ آینده، دیگر کسی نخواهد ماند تا دربارهٔ صلح سخن بگوید!



