نویسنده:م. کهریزنوی
در پی حملات هوایی پاکستان بر خاک افغانستان و تأیید رسمی اسلامآباد، بار دیگر آتش زیر خاکستر تروریزم منطقهای زبانه کشید. جنگی که سالها به کمک استخبارات پاکستان و با حمایت امریکا در خاک افغانستان شعله ور شد، اکنون چون بومرنگی بازگشته و دامن حامیان دیروز را گرفته است. در میانهی این بحران، طالبان که با پناه دادن به گروههای تروریستی چون القاعده و طالبان پاکستانی (TTP) بذر ناامنی را در خاک خود کاشتهاند، امروز با پیامدهای خطرناک این بیخردی مواجهاند. این وضعیت نهتنها امنیت منطقه را تهدید میکند، بلکه نشاندهندهی فروپاشی مشروعیت سیاسی طالبان و تداوم سیاستهای غلط پاکستان در قبال افغانستان است.
افغانستان بار دیگر در مرکز بحران قرار گرفته است؛ انفجارها در کابل و قندهار، حملات هوایی پاکستان، و اعلام آتشبس موقت، همه نشانههایی از تنشهای ریشهداریاند که ریشه در دو دهه سیاستِ فریب، حمایت از تروریزم و بیخردی منطقهای دارد. این درگیریها نه صرفاً مرزیاند و نه اتفاقی؛ بلکه ادامهی همان پروژهای هستند که سالها پیش با طرح و اجرای امریکا و پاکستان آغاز شد ، پروژهای برای کنترل، تضعیف و تجزیهی افغانستان از درون.
اما اکنون، این آتش به خانهی حامیان دیروز برگشته است. پاکستان که زمانی «پدرخواندهی تروریزم» در منطقه لقب گرفته بود، امروز طعم خونِ سیاست خود را میچشد. و طالبان که روزی در سایهی این حمایتها به قدرت رسیدند، اکنون در موقعیتی قرار گرفتهاند که نه مشروعیت داخلی دارند، نه امنیت خارجی، و نه توان دفاع از خاک کشورشان را.
جنگ برای افغانستان دیگر نه فقط یک تراژدی انسانی، بلکه کابوسی تاریخی است. هر بار که این کشور در مسیر ثبات قرار میگیرد، بازیگران خارجی با توطئهای جدید، آن را دوباره در گرداب ناامنی فرو میبرند. طالبان، با تبدیل افغانستان به مأمن گروههای تروریستی نظیر القاعده و طالبان پاکستانی (TTP) و بیش از بیست گروه تروریستی دیگر کشور را از درون تهی کردهاند.
امروز اگر آسمان کابل و قندهار هدف حملات خارجی قرار میگیرد، نتیجهی مستقیم پناه دادن طالبان به همین گروههایی است که امنیت منطقه را تهدید میکنند. حکومتی که مشروعیت ندارد، چگونه میتواند از تمامیت ارضیاش دفاع کند؟
طالبان باید پاسخ دهند که چرا خاک افغانستان بار دیگر به پناهگاه تروریزم جهانی تبدیل شده است؟ چرا بهجای تشکیل حکومتی همه شمول و مبتنی بر اراده مردم، همچنان در انحصار قبیلهای و تفکر تنگاندیشانه فرو رفتهاند؟
و اما پاکستان…
آیا این شما نبودید که در بیست سال حکومت جمهوریت افغانستان، با حمایت مستقیم از طالبان افغان و طالبان خود تان (TTP)، خاک ما را به میدان خون بدل کردید؟ آیا شما نبودید که مدارس دینیتان، برای ریختن خون مردم افغانستان کارخانه تولید انتحاریها شد؟
چرا امروز، زمانی که آتش تروریزم دامن خودتان را گرفته، فریاد مظلومیت سر میدهید؟
در دوران جمهوریت، حکومت افغانستان بارها از اسلامآباد خواست که حمایت از گروههای تروریستی را متوقف کند، اما شما به دروغ گفتید که «ما تروریزم را حمایت نمیکنیم». خون هزاران شهروند افغانستان ریخته شد، اما شما خاموش ماندید. امروز همان طالبان پاکستانی خود تان همراه با طالبان افغان که روزی ابزار سیاست شما بودند، اکنون سربازانتان را میکشند و امنیت شهرهای شما را میبلعند.
بله، تاریخ انتقام خود را گرفته است. وزیر خارجه و وزیر دفاع شما خود اعتراف کردهاند که “ما در افغانستان از تروریزم حمایت کردیم.” و امروز، نتیجه همان است: ناامنی، هرجومرج، و انفجار در مرزهای خودتان.
اما تجاوز اخیر شما به خاک افغانستان، جنایتی تازه است؛ هیچ کشور مستقلی نباید سکوت کند در برابر چنین رفتار متکبرانه و ناقض حاکمیت ملی. این حملات نه امنیت میآورد، نه صلح ، بلکه تنها کینههای قومی و منطقهای را عمیقتر میسازد.
طالبان امروز باید بدانند که یکی از علتهای اصلی گستاخی پاکستان در تجاوز به خاک افغانستان، فقدان مشروعیت بینالمللی و مردمی آنهاست. حکومتی که بر پایهی سرکوب و حذف شکل گرفته باشد، نه از درون قوی است، نه در بیرون محترم.
اگر طالبان واقعاً دغدغهی استقلال و عزت افغانستان را دارند، باید حکومت همهشمول تشکیل دهند؛ حکومتی که در آن همه اقوام و جریانهای فکری و مذهبی کشور خود را شریک قدرت بدانند. تنها چنین حکومتی میتواند در برابر تجاوز خارجی بایستد.در غیر آن، افغانستان همچنان میدان رقابت دیگران باقی خواهد ماند.
تاریخ بارها به ما آموخته است که خشونت، همواره به سوی خالق خود بازمیگردد. امروز پاکستان گرفتار همان آتشی است که خود برافروخت. طالبان در سایهی همان حمایتهایی قدرت گرفتند که امروز خاک افغانستان را به میدان حملات هوایی بدل کردهاند. و امریکا، که سالها با سیاست دوگانهاش به تروریزم مشروعیت داد، اکنون شاهد فروپاشی همان نظم دروغینی است که با خون مردم ما بنا کرده بود.
اما راه نجات، هنوز باز است، نه در انتقام، بلکه در خرد، عدالت و همزیستی. افغانستان تنها زمانی روی آرامش خواهد دید که از اسارت تفکر قبیلهای، ابزارسازی دینی و سیاستهای نیابتی رهایی یابد.
صلح واقعی زمانی میآید که قدرت، در انحصار گروهی خاص نباشد؛ زمانی که صدای همهی اقوام، زنان، علما، روشنفکران و نسل جوان در ساختار قدرت شنیده شود.
آری، این جنگ بومرنگی بود که پرتابکنندگانش اکنون از بازگشت آن در هراساند.
و تنها حکومت عدالت محور میتواند شعلهی این چرخهی خون را خاموش کند.