حکومتهای کمونیستی در افغانستان، بهویژه دوران ننگین و خونبار حفیظالله امین، یکی از سیاهترین صفحات تاریخ این کشور را رقم زدند. این دوران که با خیانت، سرکوب و وابستگی کامل به بیگانگان همراه بود، نشاندهندهی چهرهی واقعی حکومتهای دستنشاندهای است که بر اساس ایدئولوژیهای وارداتی و بیریشه، بر مردم خود ستم کردند.
حفیظالله امین، یکی از منفورترین چهرههای تاریخ افغانستان، با دستان آلوده به خون هزاران انسان بیگناه، به نماد خیانت و قساوت تبدیل شد. او نهتنها به کشتار مخالفان سیاسی و نیروهای مذهبی روی آورد، بلکه حتی یاران خود را نیز از دم تیغ گذراند. او متهم به جاسوسی برای امریکا بود، در حالی که به ظاهر در خدمت ایدئولوژی مارکسیستی شوروی قرار داشت. در یکی از فجایع دهشتناک این دوران، امین پنجهزار انسان مسلمان و بیگناه را تنها به جرم “خمینیست بودن” (اصطلاح که کمونیست های افغانستان به کار می بردند) به زندان افکند و بدون محاکمه، آنان را به رگبار بست. اجساد آنان در گورهای دستهجمعی مدفون شد، بیآنکه هیچ دادگاهی برگزار گردد.
کمونیستهای دستنشانده شوروی، در راستای تحکیم قدرت خود، به سرکوب گستردهی نخبگان علمی، فرهنگی و مذهبی افغانستان پرداختند. آنها، به دلیل هراس از هرگونه مخالفت، بسیاری از علمای دین، استادان دانشگاه، روشنفکران مستقل و بزرگان قومی را به بند کشیدند، شکنجه کردند و به قتل رساندند. این رژیمها تلاش داشتند تا هرگونه صدای اعتراض را خاموش کنند و فرهنگی تحمیلی و بیهویت را بر ملت افغانستان تحمیل نمایند.
تجربهی تاریخی نشان داده است که حکومتهایی که بر اساس وابستگی به بیگانگان بنا شدهاند، هرگز دوام نمیآورند. رژیمهای کمونیستی افغانستان، از نورمحمد ترکی تا نجیبالله، همه سرنوشت مشابهی داشتند: آنان که خود را نمایندگان “خلق” میدانستند، سرانجام توسط همان خلق طرد شدند. مردم افغانستان، که قرنها برای استقلال و آزادی خود جنگیدهاند، هیچگاه حکومتی را که برخاسته از ارادهی ملت نبود، نپذیرفتند. سقوط نهایی نجیبالله و پایان عمر کمونیسم در افغانستان، گواهی بر این حقیقت تاریخی است.
امام خمینی (ره)، رهبر انقلاب اسلامی ایران، با بینشی ژرف و الهامگرفته از تاریخ و سنت الهی، در همان اوایل انقلاب اسلامی پیشبینی کرد که “کمونیسم به زبالهدان تاریخ خواهد پیوست.” این پیشبینی دقیقاً به حقیقت پیوست؛ امپراتوری شوروی، که پشتیبان اصلی رژیمهای کمونیستی در افغانستان بود، فروپاشید و این حکومتهای پوشالی نیز یکی پس از دیگری سقوط کردند. افغانستان، پس از دههها مبارزه، توانست از شر کمونیسم رهایی یابد، هرچند که آثار و تبعات شوم آن تا سالها باقی ماند.
حکومتهای کمونیستی افغانستان، بهویژه دوران سیاه حفیظالله امین، نمونهی آشکاری از حکومتهای سرکوبگر و وابسته بودند که با جنایت، خیانت و سرسپردگی به بیگانگان، تلاش کردند تا ملتی را به زانو درآورند. اما تاریخ نشان داده است که اینگونه حکومتها هرگز پایدار نمیمانند و سرانجام در برابر ارادهی مردم سقوط میکنند. آنچه باقی میماند، درسهای تاریخی برای آیندگان است: هر حکومتی که برخلاف هویت ملی، فرهنگی و دینی مردمش حرکت کند، دیر یا زود محکوم به نابودی خواهد بود.
سرنوشت حفیظالله امین و دیگر کمونیستهای افغانستان، هشداری برای تمامی کسانی است که گمان میکنند با سرکوب و وابستگی به بیگانگان، میتوانند بر سرنوشت یک ملت حکومت کنند. تاریخ قضاوتی بیرحم دارد و آینده را تنها ملتهایی رقم خواهند زد که بر پایهی استقلال، آزادی و عدالت بنا شده باشند.
نویسنده: ز. نظری