در دنیایی که سیاست بیش از هر زمان دیگر، بازی منافع شده است، شنیدن تماسهای تلفنی میان وزیر خارجه پاکستان، محمد اسحاق دار، و وزیر خارجه ایالات متحده، مارکو روبیو، درباره “سرنوشت تجهیزات نظامی بهجامانده در افغانستان“، بهراستی بیش از آنکه موجب امیدواری شود، بر زخمهای باز مردم افغانستان نمک میپاشد.
چه گفتوگویی؟ دو وزیر خارجه که کشورشان طی دههها، مستقیم و غیرمستقیم در برافروختن آتش جنگ، ویرانی و خونریزی در افغانستان نقش داشتند، امروز در حال مذاکره بر سر «مدیریت مؤثر تجهیزات نظامی» هستند؛ همان تجهیزاتی که باید از آن بهعنوان نماد خیانت یاد کرد، نه ابزار «مدیریت». جای شگفتی نیست که این دو مقام، بهجای عذرخواهی از مردم افغانستان، حالا نگران ایناند که مبادا این سلاحها به دست گروههای افراطی بیافتد! مگر خودِ طالبان که امروز قدرت را در اختیار دارند، از نظر شما گروه افراطی هستند؟ و اگر گروه افراطی هستند، پس چگونه با حمایت آشکار شما دو کشور، دو بار به قدرت بازگشتند؟ اگر افراطی نیستند، پس چرا نگرانید؟
پاکستان، که در طول سه دهه گذشته رحم مصنوعی برای تولد و رشد طالبان بود، چگونه امروز میتواند نگران استفاده «نادرست» از سلاحهایی باشد که عملاً برای طالبان به ارث گذاشته شد؟ و ایالات متحده، که در واپسین روزهای حضور خود، عملاً دولت جمهوریت را تنها گذاشت و در یک معامله ننگین، افغانستان را با تمام امیدهایش در بشقابی زرین تقدیم طالبان کرد، امروز با چه رویی درباره نگرانیهای امنیتی حرف میزند؟
اگر طالبان، از نظر شما، توانایی مدیریت این سلاحها را ندارند، پس چرا در تخریب ساختار جمهوریت که با هزاران قربانی ساخته شده بود، از هیچ خیانتی کوتاهی نکردید؟ آیا هدفتان واقعاً مقابله با تروریزم بود یا تأمین منافع منطقهای خودتان از مسیر ویرانی یک ملت؟
فشارهای امروز ایالات متحده و پاکستان بر طالبان، به هیچ وجه ناظر بر نگرانیهای حقوق بشری یا امنیتی نیست. این فشارها، تنها و تنها ناشی از آن است که دیگر منافع گذشته در دوران بیکفایت حامد کرزی و بیکفایتتر از او در زمان اشرف غنی احمدزی، تأمین نمیشود. آن زمان که زیرساختها و سنتهای فرهنگی ملت ما بهدست متحدان شما تخریب میشد، و هر روز دهها کودک بیگناه در انفجارها پرپر میشدند، کجا بود وجدان جهانی شما؟
اکنون، همانهایی که با اطمینان گمان میبردند طالبان، ابزار ارزان تر برای تحقق منافعشان خواهد بود، مأیوساند. پاکستانیها با رؤیای «عمق استراتژیک» و امریکاییها با نیت مهار چین، روسیه، ایران و ناامنسازی خاورمیانه، طالبان را به قدرت بازگرداندند. اما تاریخ همیشه مطابق نقشههای قدرتهای فریبکار پیش نمیرود.
طالبان امروز در یک آزمون تاریخی قرار دارند. آزمونی برای آنکه نشان دهند آیا ادامهدهنده راه وابستگیاند یا آغازگر مسیر ملتسازی و آبادانی؟ اگر طالبان واقعاً به آینده افغانستان میاندیشند، باید لجاجت را کنار بگذارند و به تشکیل یک دولت همهشمول، برآمده از اراده و تنوع ملت افغانستان تن دهند. حکومتی که در آن، همه اقوام، مذاهب و فرهنگها جایگاه و سهم برابر داشته باشند.
تاریخ، چشم دارد. مردم افغانستان، بیدارتر از همیشهاند. دیگر نه به لبخندهای ساختگی واشنگتن دل میبندند و نه به وعدههای اسلامآباد اعتماد میکنند. و نه به حرف های عوام فریبانه حکام کشور دل خوش می کنند. این ملت، از میان زخمها برخاسته و منتظر عمل است، نه حرف!
اگر طالبان بخواهند در چارچوب منافع بیگانگان بازی کنند، سرنوشتشان نیز چون دیگر بازیگران تاریخ، به فراموشی سپرده خواهد شد. اما اگر به مردم بازگردند، صدای درد را بشنوند و راهی برای همه بگشایند، شاید هنوز فرصتی برای نجات باقیست.
و این، انتخابی است که نه در پایتختهای بیگانه، که تنها در کابل باید گرفته شود!