دونالد ترامپ بار دیگر در پی آن است که نامش در میان نامزدهای جایزه صلح نوبل قرار گیرد؛ ادعایی که برای بسیاری از ناظران سیاسی جهان بیش از هر چیز به طنزی تلخ شباهت دارد. چگونه ممکن است چهرهای که سیاست خارجیاش با تهدید، تحریم، حمله نظامی و انزواگرایی تعریف میشود، سودای دریافت جایزهای را داشته باشد که نماد گفتوگو، همزیستی و انساندوستی است؟
کارنامه ترامپ در عرصه بینالمللی آکنده از بحران و تنش است. خروج یکجانبه از توافق هستهای ایران، حملات مستقیم یا غیرمستقیم به تأسیسات هستهای، و حمایت بیقید و شرط از اسرائیل در جریان حملات خونین به غزه، همگی نشان میدهد که او نه سازنده صلح، بلکه تشدیدکننده خشونت و بیثباتی بوده است. در دوران ریاستجمهوریاش، تصمیمهایی گرفت که سالها تلاش دیپلماتیک جامعه جهانی را بر باد داد و منطقه را در آستانه جنگی تمامعیار قرار داد.
ترامپ همچنین در آمریکای لاتین با تحریمهای سنگین و تهدیدهای سیاسی علیه کشورهای مستقل، فقر و ناامنی را گسترش داد. در عرصه داخلی نیز با دامن زدن به نفرت نژادی و دوپاره کردن جامعه آمریکا، خود به نمادی از تفرقه بدل شد.
شخصیت ترامپ – آمیخته با خودشیفتگی، دروغگویی و بیاحترامی به نهادهای بینالمللی ـ در تضاد آشکار با معیارهای جایزه صلح نوبل است. نوبل به کسانی تعلق میگیرد که تنشها را کاهش داده و به تقویت درک متقابل ملتها کمک کردهاند، نه به سیاستمدارانی که با لفاظی و تهدید، جهان را در مسیر بحران قرار دادهاند.
ترامپ در قاموس صلح، وصلهای ناجور است؛ تلاشی ناکام برای بازنویسی چهرهای که سالها با خشونت، جنگطلبی و خودمحوری گره خورده است. نامزدی او برای جایزه صلح نوبل بیش از آنکه نشانی از شایستگی باشد، یادآور پارادوکسی است میان قدرتطلبی و صلحطلبی — تضادی که در وجود ترامپ بهخوبی تجسم یافته است.