تداوم انسداد دروازههای آموزش بر روی زنان و دختران در افغانستان، یک بحران عمیق و چندبُعدی را رقم زده است. این وضعیت نهتنها مسیر زندگی و روند رشد فردی زنان را مسدود کرده، بلکه ظرفیتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور را بهگونه جدی تضعیف نموده است.
محرومیت دختران از آموزش پیامدهای گستردهای داشته است؛ از افزایش فقر، ازدواجهای زودهنگام و خشونتهای مبتنی بر جنسیت گرفته تا وابستگی شدید اقتصادی زنان به خانوادهها. در کنار آن، جامعه از نیروی متخصص، جوان و توانمند محروم مانده و امکان رشد و توسعه پایدار از بین رفته است.
به باور من، یکی از پیامدهای بسیار سنگینتر این وضعیت، فشار و بار روانی است که بر زنان و دختران تحمیل شده است. آمار افسردگی، خودکشی، بیانگیزگی و ناامیدی در میان زنان به شدت رو به افزایش است. انسداد آموزش، زمینه ازدواجهای اجباری و زودهنگام را گسترش داده و نرخ مرگومیر نوزادان نیز در خانوادههایی که مادران از تحصیل محروماند، بالاتر رفته است.
بهویژه زنانی که سرپرست خانوادهاند و پیشتر شاغل بودهاند، اکنون با بحران جدی اقتصادی مواجهاند. مجموع این عوامل ضربههای سنگین اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی بر افغانستان وارد میکند و تداوم این وضعیت کشور را در مسیر انزوای بینالمللی قرار میدهد.
حذف آموزش از زندگی زنان و دختران، خیانت به یک نسل و به کل مردم افغانستان است. نسل محرومشده از آموزش، نسلی است بهشدت توانمند، باانگیزه و دارای ظرفیتهای بزرگ علمی و اجتماعی. سالهایی که میتوانست اوج شکوفایی این نسل باشد، از آنان گرفته شد.
امیدوارم هرچه زودتر تصمیمهای عملی اتخاذ شود تا زنان و دختران دوباره به صحنههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان بازگردند و مسیر پیشرفت آنان احیا شود.




