در کشوری که روزگاری سرچشمه کوههایش هزاران چشمه را زنده میکرد و رودهایش از کوهساران هندوکش تا هامونهای خشک جنوب میدویدند، امروز بیش از «بیست و یک میلیون انسان» از دسترسی به آب صحی محروماند. این رقم نه تنها یک آمار سرد و بی روح نیست، بلکه فریاد خاموش میلیونها زن و کودک و پیرمردی ست که هر روز برای جرعهای آب پاک، در برابر چاههای خشکیده یا نهرهای آلوده صف میکشند.
دفتر کمکهای بشردوستانه اتحادیه اروپا امروز هشدار میدهد که بحران آب در افغانستان به مرحلهای رسیده که دیگر نمیتوان آن را فقط یک «چالش طبیعی» دانست؛ این بحرانی است که در عمق خود، بازتاب بی کفایتی سیاسی، فروپاشی مدیریتی و غفلت تاریخی ماست.
سالها درگیری، ویرانی و تغییرات اقلیمی، بیتردید در خشکیدن سرزمین ما سهم دارند؛ اما سهم کسانی که نام خود را «رهبر» گذاشتند، بسیار بیشتر است. در بیست سال حکومت جمهوریتِ حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی، میلیاردها دالر کمک جهانی به افغانستان سرازیر شد؛ پولهایی که اگر درست مدیریت میشد، امروز هیچ کودکی در دشتهای دایکندی و بامیان و قندهار از تشنگی نمیگریست. اما آنچه دیدیم، چیزی جز فساد، بیکفایتی، قومگرایی و عطش سیریناپذیر قدرت نبود.
رؤسایی که بهجای ساختن آینده، سرگرم ساختن قصرهای خود در دوبی و ترکیه بودند؛ و تیمهایی که بهجای چاه آب، چاه فساد را حفر کردند.
اکنون چهار سال است که طالبان قدرت را در دست گرفتهاند؛ گروهی که وعده «عدالت و خدمت» میداد، اما در عمل متاسفانه مثل حکومتهای پیشین، از درد مردم فاصله گرفته است.
درحالیکه بخش بزرگی از منابع کشور صرف تجهیز و تمویل نیروهای نظامی آنان میشود، پروژههای حیاتی مانند تأمین آب، برق، آموزش و بهداشت یا تعطیلاند یا در سطحی نمادین اجرا میشوند. واقعیت تلخ این است که در افغانستان امروز، آبِ سالم، رویای لوکسی برای فقرا و دغدغهای بیاهمیت برای صاحبان قدرت است.
اما بحران آب تنها بحران فقر نیست؛ بحران اخلاق و مسئولیت انسانی است.
چگونه ممکن است در کشوری که از نظر منابع طبیعی ظرفیت خودکفایی دارد، میلیونها انسان از ابتداییترین نیاز زندگی محروم باشند؟
چگونه است که زمامداران دیروز و امروز، در سخن از «استقلال» میگویند، اما در عمل، حتی استقلال یک قطره آب را برای ملتشان فراهم نکردهاند؟
یونیسف هشدار داده که اگر روند فعلی ادامه یابد، تا سال ۲۰۳۰ منابع آب کابل کاملاً خشک خواهد شد. این هشدار فقط درباره خشکیدن چاهها نیست؛ بلکه درباره خشکیدن وجدانها نیز است.
وقتی در کشوری، آب پاک یافت نمیشود، امید نیز پاک از دلها میرود.
ای کاش کسانی که امروز خود را «صاحب قدرت» میدانند، درک کنند که قدرت واقعی نه در سلاح، که در خدمت به انسان است.
ای کاش روزی بیاید که هر زمامدار در افغانستان، پیش از آنکه در اندیشه حفظ کرسیاش باشد، در اندیشه پرکردن مشک آب یک کودک تشنه باشد. آب، امروز فقط مایهی حیات نیست؛ معیار انسانیت است. و تاریخ، بیرحمانه از ما خواهد پرسید: وقتی ملتت تشنه بود، تو چه کردی؟


