بنِ کج؛ بیست سال فریب و فرار با بکس‌های دالر

بیست‌وچهار سال پیش در چنین روزی، در شهر بن آلمان، کنفرانسی برگزار شد که قرار بود سرآغاز فصل تازه‌ای از صلح، بازسازی و مردم‌ سالاری در افغانستان باشد؛
بنِ کج؛ بیست سال فریب و فرار با بکس‌های دالر

نویسنده: م. کهریزنوی
بیست‌وچهار سال پیش در چنین روزی، در شهر بن آلمان، کنفرانسی برگزار شد که قرار بود سرآغاز فصل تازه‌ای از صلح، بازسازی و مردم‌ سالاری در افغانستان باشد؛ اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، نه تولد جمهوریت کارآمد، بلکه آغاز دوران تازه‌ای از وابستگی، فساد و خودفروشی سیاسی بود. از همان روز، سرنوشت مردم افغانستان نه در کابل، بلکه در میزهای تصمیم‌گیری بیگانگان رقم خورد، تصمیمی که هنوز پس از دو دهه، زخم‌های آن بر پیکر ملت باقی است.
کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ میلادی که با شعار «آغاز نوین برای افغانستان» برگزار شد، در واقع سرآغاز فاجعه‌ای دیگر بود. از همان نخستین روز که تصمیم‌گیری برای سرنوشت مردم افغانستان به دست بیگانگان و چند چهره قدرت‌طلب سپرده شد، پایه‌های جمهوریتی نهاده شد که نه جمهور داشت، نه استقلال، و نه خرد سیاسی. نتیجهٔ آن بیست سال تجربه تلخ، فرار اشرف غنی با بکس‌های دالر از بیت المال، سقوط دولت، بازگشت طالبان، و بازتولید استبداد در چهره‌ای دیگر بود.
کنفرانس بن در دسامبر ۲۰۰۱ میلادی، درست پس از سرنگونی طالبان توسط ائتلاف بین‌المللی به رهبری امریکا برگزار شد. این کنفرانس، که با شعار بازسازی افغانستان و تأسیس دولت موقت برگزار گردید، عملاً به نقطه آغاز دخالت‌های سنگین خارجی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی کشور بدل شد. در ظاهر، هدف کنفرانس تعیین مسیر سیاسی تازه برای افغانستان بود، اما در باطن، معامله‌ای میان واشنگتن، سازمان استخبارات پاکستان، و چند چهره وابسته افغان برای مهندسی آینده قدرت بود.
آنچه در بن رقم خورد، نه یک «تفاهم ملی» بلکه یک توافق تحمیلی بین‌المللی بود. همان‌جا تهداب کج و وجی دولتی نهاده شد که از اساس، وابسته، قوم‌گرا، و ناکارآمد بود. این قلم نگاهی دارد به پیامدهای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی آن تصمیم تاریخی، و نقدی است بر بازیگران اصلی از امریکا و خلیلزاد گرفته تا کرزی، غنی و طالبان، که هر یک به سهم خود، در فروپاشی جمهوریت و نابودی امید مردم نقش داشتند.
ایالات متحده امریکا، که خود را ناجی افغانستان معرفی می‌کرد، در واقع معمار اصلی ساختارهای فساد، وابستگی و تفرقه در نظام سیاسی پس از بن بود. واشنگتن با شعار «دمکراسی و مبارزه با تروریزم» وارد افغانستان شد، اما نتیجهٔ آن بیست سال حضور، چیزی جز فروپاشی دولت، ویرانی زیرساخت‌ها، و گسترش تروریزم نبود.
امریکا همان کشوری بود که دیروز طالبان را دشمن اعلام کرد و امروز با همان طالبان در دوحه پیمان صلح بست. همان کشوری که به‌نام مبارزه با تروریزم، هزاران غیرنظامی در افغانستان را در بمباران‌ها کشت و در نهایت، میدان را به همان سپرد که دیروز آنها را تروریست‌ می خواند و تا دیروز هدف مبارزه شان معرفی می‌شدند.
نقش زلمی خلیلزاد، نماینده امریکا، در هر دو دوره از کنفرانس بن تا توافق دوحه نمونه روشن از همان سیاست متناقض واشنگتن است: حمایت از طالبان در خفا، و تبلیغ دموکراسی در ظاهر.!
در بن، حامد کرزی با حمایت مستقیم امریکا و پاکستان به ریاست دولت موقت رسید؛ انتخابی که نه بر اساس شایستگی، بلکه براساس مصلحت واشنگتن و توافقات پشت‌ پرده انجام شد.
کرزی و پس از او اشرف غنی، به‌جای ساختن دولت ملی، به توزیع پُست‌ها میان هم‌قوم و هم‌تیمی خود پرداختند. کابینه‌ها مملو از افراد بی‌کفایت، فاسد و قدرت‌طلب بود. ملت افغانستان که امید به دموکراسی بسته بودند، بجای آن با دولتی روبه‌ رو شدند که نه جمهوریت داشت، نه عدالت، نه صداقت و نه کارآمدی. غنی که از بیرون آمد و از میان مردم نبود، و با مردم نیز نماند؛ چنانکه در آخرین روز، همان‌گونه که آمده بود، با بکس‌های پر از دالر های که از بیت المال دزدیده بود، از همان دروازه فرار کرد.
در هر کشوری که رهبرش از میان مردم اش نباشد، دولت او ریشه ندارد؛ و هر درخت بی‌ریشه‌ای، دیر یا زود می‌افتد.
امروز، طالبان دوباره بر کرسی قدرت تکیه زده‌اند؛ اما نه به عنوان منجی، بلکه به عنوان بازتولید همان استبداد، با نقاب دین. آنان مکاتب و دانشگاه‌ها را بر روی زنان و دختران بستند، زنان نان‌آور خانواده‌ها را از کار محروم کردند، و یکبار دیگر، افغانستان را از جهان جدا ساختند.
طالبان، مانند دولت جمهوریت، حکومتی قوم‌محور و انحصاری تشکیل داده‌اند حتی بد تر از جمهوریت. نه از اقوام دیگر کسی را در قدرت می‌پذیرند و نه از روشنفکران و دلسوزان ملی کسی را تحمل می‌کنند. این واقعیت تلخ است که طالبان در خودخواهی و تک ‌روی، چیزی کمتر از کرزی و غنی ندارند؛ با این تفاوت که طالبان، خودکامه‌ای مذهبی‌اند، و جمهوریت‌چیان، خودکامه‌ای متمدن‌نما.
همان‌طور که گفته‌اند: «خانه‌ای که تهدابش کج باشد، سقفش دیر یا زود فرو می‌ریزد.»
کنفرانس بن، تهداب کج نظام جمهوریت افغانستان بود. ساختاری بر پایه دخالت بیگانه، فساد داخلی، و بی‌باوری به اراده مردم. طبیعی بود که چنین نظامی با یک فشار کوچک، فرو بریزد.
ملت افغانستان در این میان قربانی اصلی بود، ملتی که نه در کنفرانس بن نماینده واقعی داشت، نه در دولت موقت سهمی از عدالت یافت، و نه امروز در حکومت طالبان صدایی برای شنیده شدن دارد.
بیش از نود درصد مردم زیر خط فقر، میلیون‌ها نفر در مهاجرت و تبعید، زنان محروم از آموزش، و نسلی که آینده‌اش در سایه جهل و جنگ می‌پوسد، همه حاصل همان تصمیمات کج بن است.
و در نتیجه کنفرانس بن را باید نه «آغاز جمهوریت»، بلکه آغاز خیانت به جمهوریت دانست.
دولتی که از بیرون ساخته شود، هرگز به مردم اش وفادار نمی‌ماند. رهبرانی که از بطن ملت برنخیزند، هرگز درد ملت را نمی‌فهمند. امریکا با دخالت‌های حساب‌شده‌اش، افغانستان را به میدان بازی قدرت‌های جهانی بدل کرد؛ رهبران خودخواه داخلی با فساد و تبعیض، امید مردم را سوزاندند؛ و طالبان با جهل و تعصب، آخرین رمق آزادی را گرفتند.
اگر قرار است آینده‌ای ساخته شود، باید از دل مردم، با اراده مردم و برای مردم باشد؛ نه در تالارهای بن، نه در دفاتر دوحه، و نه در سفارتخانه‌های غرب.
افغانستان زمانی آزاد و آباد خواهد شد که عقل و عدالت جای تعصب و معامله را بگیرد، و رهبرانش از میان مردم برخیزند، نه از میان سفارت‌ها.

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط
0 0 رای ها
Article Rating
اشتراک در
اطلاع از
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x