تحولات اخیر در ولایت بدخشان، بهویژه درگیری میان طالبان و کشاورزان و همچنین اوجگیری اختلافات درونگروهی، پرده از بحرانی عمیقتر در ساختار سیاسی و اجتماعی حکومت طالبان برمیدارد. این بحران نه تنها از شکافهای قومی و منطقهای در بدنه این گروه حکایت دارد، بلکه ناکارآمدی مزمن در نظام حکمرانی طالبان را نیز برملا میسازد. آنچه امروز در بدخشان جریان دارد، زنگ هشداری است برای تکرار تاریخ تلخ بیستوپنج سال پیش؛ اگر طالبان عبرت نگیرند، همان راه فروپاشی در پیش خواهد بود.
ولایت بدخشان، سرزمینی کوهستانی و استراتژیک در شمالشرق افغانستان، در روزها و هفتههای اخیر به کانون تنش و درگیریهای خشونتبار بدل شده است. از تخریب مزارع خشخاش گرفته تا ظهور فرماندهان ناراضی درون طالبان، و اختلافات قومی و درونساختاری در بین اعضای این گروه، همه و همه نشانههاییاند از بحران عمیقتر مشروعیت و مدیریت در درون حاکمیت طالبان. این تحلیل، نگاهی ژرف به علل، پیامدها و چشمانداز این بحران دارد، همراه با طرح انتقاداتی صریح و توصیههایی به طالبان برای جلوگیری از انفجار اجتماعی قریبالوقوع.
طالبان، با آنکه ادعای وحدت اسلامی و پرهیز از تعصب قومی دارند، در عمل ساختار قدرت را به دست گروهی خاص از قوم پشتون و عمدتاً فارغالتحصیلان مدارس دینی پاکستان سپردهاند. اتفاقات اخیر در بدخشان، جایی که فرماندهان تاجیکتبار طالبان از سیاستهای تبعیضآمیز والی پشتونشان سرخورده و خشمگین شدهاند، نشان میدهد که شکافهای قومی در بدنهی طالبان در حال تشدید است. این تعارض در صورت تداوم، میتواند به تجزیهی درونی این گروه و سپس به جنگ داخلی دیگری منجر شود.
دهقانان بدخشان، نه قاچاقچیاند و نه قانونشکن حرفهای. آنها قربانیان فقر سیستماتیک و نابرابری تاریخیاند. طالبان اما به جای اصلاحات اقتصادی و ایجاد معیشت بدیل، به سرکوب و زورگویی متوسل شدهاند. از آن بدتر، آنکه برخورد طالبان با کشاورزان تنها در مناطقی مانند بدخشان با خشونت صورت میگیرد، در حالی که در مناطق پشتوننشین، کشت کوکنار همچنان ادامه دارد. این دوگانگی، عدالت را زیر سوال میبرد و اعتماد مردم به هرگونه اصلاح در آینده را به صفر میرساند.
ظهور چهرههایی چون صلاحالدین سالار، که از داخل خود طالبان علیه ساختار تبعیضآمیز و ناکارآمد این گروه شوریدهاند، حاکی از یک شکاف عمیق ایدئولوژیک در درون طالبان است. اختلافات درونگروهی، اگر با مشت آهنین و سرکوب پاسخ داده شود، نتیجهای جز شعلهور شدن آتش جنگ داخلی نخواهد داشت.
خطاب مستقیم به طالبان بدخشان:
امروز شما باید تقاص آن سربازان هموطن و همدیار خود را که طی بیست کشتید، پس بدهید. آن سربازان، نه اشغالگر بودند و نه کافر؛ بلکه جوانانی بودند که برای تأمین نان و امنیت خانوادهشان، به ارتش افغانستان پیوسته بودند. شما آنان را کافر گفتید، ولی حقیقت این است که آنان مسلمانتر از بسیاری از شما بودند. شما زن و فرزندشان را یتیم و بیسرپرست کردید، و امروز همان خاک، همان مردم، از شما میپرسند: «تاوان این خونهای به ناحق ریخته را چگونه خواهید داد؟»
خطاب به طالبان سراسری:
اگر کشت خشخاش جرم است، پس این قانون باید برای همه اقوام و مناطق یکسان اجرا شود. چرا بدخشان باید قربانی تخریب و سرکوب باشد، اما در ولایتهای دیگر طالبان چشمان خود را به روی کشت وسیعتر بستهاند؟ این سیاست دوگانه، چیزی جز قومپرستی در لباس شرع نیست. اگر عدالت میخواهید، از همینجا آغاز کنید.
آیا تاریخ در مسیر تکرار است؟
اگر طالبان امروز نتوانند سیاستهای قوممحور، سرکوبگر، غیرکارشناسی و غیراسلامیشان را متوقف کنند، باید بدانند که تاریخ بیستوپنج سال پیش در راه است. همان تفرقهها، همان سرکوبها، همان فقرها، و در نهایت، همان فروپاشی. شما با همان اشتباهات، همان نتایج را به دست خواهید آورد. اگر عبرت نگیرید، دوباره تاریخ شما را خواهد بلعید.
شما باید بدانید و بپذیرید که حکمرانی تخصص میخواهد، نه صرفاً مولوی بودن!
دولتداری با فتوای دینی و خطبههای جمعه پیش نمیرود. وزارت صحت عامه نیازمند داکتر و متخصص طب است، نه کسی که تنها کتابهای زرد رنگ را در مدارس پاکستان خوانده. وزارت فواید عامه نیازمند مهندس است، نه مولوی. وزارت مالیه باید به اقتصاددان سپرده شود، نه کسی که حتی حساب ساده را نمیداند. وزارت تحصیلات عالی باید تحت مدیریت استاد دانشگاه باشد، نه کسانی که در مدارس دینی پاکستان وقت گذرانده است. تا زمانی که شما افراد غیرمتخصص را بر پستهای تخصصی مینشانید، کشور به عقب خواهد رفت، نه رو به پیشرفت.
تحولات بدخشان امروز، آزمونی جدی برای طالبان است. آنان اگر خواهان دوام حکومت خود هستند، باید از شعارهای قومگرایانه، تبعیض مذهبی و سرکوب اجتماعی فاصله بگیرند. مشروعیت با سرنیزه نمیآید، بلکه از بستر عدالت، تخصص، عقلانیت و اعتماد مردم میروید. وقت آن رسیده که طالبان از تجربههای تلخ گذشته بیاموزند، پیش از آنکه دیر شود.
با آرزوی صلح، عدالت، و آیندهای روشن برای مردم رنجدیده افغانستان!
نویسنده: دکتر لنگرزاد