ادامه قطع برق در یازده ولایت افغانستان، یکبار دیگر نشان میدهد که بحران انرژی در این کشور از یک مشکل موقتی فراتر رفته و به معضلی ساختاری و چندوجهی تبدیل شده است.
این وضعیت در آستانه فصل سرما، زمانی که نیاز شهروندان به برق برای گرمایش و روشنایی به اوج خود میرسد، ابعاد بحرانیتری به خود میگیرد.
افغانستان که در دهههای گذشته میدان جنگهای مخرب بوده، در بخش زیرساختهای انرژی با خلأ عمیقی مواجه است که ریشه در سالها بیتوجهی و فقدان برنامهریزی بلندمدت دارد.
وابستگی گسترده افغانستان به برق وارداتی، آسیبپذیری این کشور را در برابر تحولات منطقهای و نوسانات سیاسی دوچندان کرده است. این وابستگی نه تنها بار مالی سنگینی بر دوش اقتصاد شکننده افغانستان تحمیل میکند، بلکه امنیت انرژی کشور را نیز در معرض تهدید جدی قرار داده است.
در دنیای معاصر که برق شریان حیات جوامع محسوب میشود، نبود آن به معنای فلج شدن بسیاری از فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و آموزشی است.
دو دهه گذشته که میتوانست فرصتی طلایی برای ایجاد زیرساختهای پایدار انرژی باشد، متأسفانه با مدیریت ناکارآمد و اولویتبندی نادرست مواجه شد. هرچند اقداماتی صورت گرفت، اما این تلاشها هرگز به سطح سرمایهگذاریهای استراتژیک و زیربنایی نرسید که بتواند بحران را از ریشه حل کند. حکومتهای پیشین بیشتر به راهکارهای کوتاهمدت و واردات برق از کشورهای همسایه تکیه کردند، اما نتوانستند بنیانهای تولید داخلی را استوار سازند.
حل دایمی این معضل مستلزم تحولی بنیادین در سیاستگذاری انرژی است. افغانستان با پتانسیلهای غنی آبی و خورشیدی خود، میتواند در درازمدت به خودکفایی برسد، اما این مسیر نیازمند سرمایهگذاری کلان، برنامهریزی علمی و اراده سیاسی قوی است.
ساخت سدهای برقآبی، توسعه نیروگاههای خورشیدی و بادی، و ایجاد شبکههای انتقال کارآمد باید در اولویت قرار گیرد. بدون چنین تحولی، افغانستان نمیتواند به توسعه پایدار دست یابد و کارخانهها، ادارات و بخشهای مولد اقتصادی همچنان در رکود باقی خواهند ماند.
واقعیت آن است که برق تنها یک نیاز اولیه نیست؛ بلکه محور توسعه و پیشرفت هر جامعه مدرن است. تا زمانی که افغانستان با ارادهای استوار و چشماندازی راهبردی به مصاف این چالش نرود، حلقه مفرغ فقر، بیکاری و عقبماندگی همچنان بر جامعه حاکم خواهد بود.




