بحران‌های پایه‌ای از یاد رفته در کشوری بر باد رفته

بحران‌های پایه‌ای از یاد رفته در کشوری بر باد رفته

سوگمندانه باید اذعان نمود که بیش از چهار دهه انقلاب، کودتا، تلاطم سیاسی، یورش خارجی، جنگ، ویرانی، آوارگی و فقدان حاکمیت ملی مشروع، تمام ذهن‌ها و اندیشه‌ها را بر مسائل و موضوعات روز مرۀ سیاسی، نظامی، امنیتی و امدادی متمرکز کرده است. گمشده و دغدغه‌ی اصلی نخبگان و شهروندان عادی این دیار طی چهار دهه‌ی گذشته، قطع جنگ، پایان تجاوزات خارجی، برقراری صلح، تأمین امنیت، ایجاد ثبات و برقراری حاکمیت سیاسی مشروع بوده است.

تمرکز بر این نیازها و موضوعات اضطراری، عاجل ‌و روزمره، نخبگان و توده‌های کشور ما را از اندیشیدن، پرداختن و تمرکز بر بحران‌ها و تهدیدهای پایه‌ای و راهبردی  که موجودیت و بقای کشور ما و آینده و سرنوشتِ جامعۀ ما را با چالش جدّی مواجه می‌سازد، بازداشته است. بحران‌ها و تهدیدهایی که اگر با برنامه‌ریزی و دوراندیشی، مهار و مدیریت نشوند، ممکن است در آینده کشوری به نام افغانستان در نقشه‌ی جغرافیای جهان وجود نداشته باشد. در این یادداشت مختصر به تعدادی از آن تهدیدها و بحران‌های پایه‌ای و هستی‌سوز، اشاره می‌شود:

  1. بحران‌های اقلیمی و زیست محیطی:

یکی از بحران‌های پایه‌ای و زیست محیطی که بقای جامعه و کشور افغانستان را مورد تهدید قرار می‌دهد، تغییرات اقلیمی و بحران‌های زیست محیطی در کشور است. نزولات آسمانی و میزان بارندگی هر سال نسبت به سال‌های قبل کمتر می‌شود. هوای کشور رو به گرمی می‌رود. کمبود آب و تنش آبی در بسیاری از مناطق کشور محسوس است. رودها از خروش افتاده‌اند. قله‌ها‌ و کوه‌ها دیگر پر برف نیستند. چشمه‌ها خشک شده‌اند. دریاچه مرزی هامون به کلی خشک شده است و سطح آب رودخانۀ مرزی جیجون (آمو) به شدّت کاهش یافته است. بیابان و شن‌زار در ولایات جنوب و غرب (فراه، نیمروز، چخانسور و … ) در حال توسعه و پیشروی می‌باشد. به دلیل نبود یا کمبود آب، روستاها و مناطق بسیاری از سکنه خالی شده‌اند.

در یک نگاه کلی، افغانستان از منظر شرایط اقلیمی و تغییرات ریست محیطی، به سوی گرم شدن، خشک شدن، کم‌آبی، چالش غذایی و فروپاشی زراعت و باغداری به پیش می‌رود. در کشوری که پایه‌ی اقتصاد و معیشت آن را کشاورزی و باغداری و مالداری تشکیل می‌دهد و هشتاد در صد مردم آن از بخش‌های یادشده امرار معاش می‌کنند؛ تغییرات اقلیمی پیش‌گفته اگر مدیریت و آسیب‌شناسی و حتی المقدور پیش‌گیری نشوند، در نهایت منجر به خالی شدن کشور از سکنه و تبدیل آن به بیابان خواهد شد.

  • بحران مهاجرت و فرار نیروهای مفید و کارآمد جامعه:
بیشتر بخوانید:  کارت هوشمند دارندگان کارت آمایش چاپ شده و آماده تحویل است

پس از کودتای هفت ثور/اردبهشت سال ۱۳۵۷ خورشیدی و آغاز سرکوب گستردۀ مخالفان و دگراندیشان، جمع کثیری از فعالان سیاسی، نخبگان علمی، متنفذین اجتماعی، سرمایه‌داران، اساتید دانشگاه‌ها و عالمان دینی، افغانستان را ترک کردند و غالباً به کشورهای همجوار (ایران و پاکستان) مهاجرت نمودند. با آغاز قیام‌های مردمی علیه نظام خلقی و سپس تهاجم نظامی اتحاد شوروی و تداوم  چهارده سال جنگ، میلیون‌ها تن از مردم افغانستان به کشورهای همسایه پناه بردند و تعداد قابل توجهی از نخبگان و تحصیل‌کرده‌های آنان به کشورهای مهاجرپذیر غربی مهاجرت نمودند و هیچگاه به کشورشان باز نگشتند.

با سقوط نظام خلق و پیروزی گروه‌های مجاهدین، هر چند شمار قابل توجه از مهاجرین به میهن خود بازگشتند؛ اما با آغاز جنگ‌های تنظیمی ـ قومی میان احزاب مجاهدین، بار دیگر فرایند مهاجرت به خارج از کشور رونق گرفت.

در طول بیست سال حضور جامعۀ جهانی و استقرار نظام جمهوریت، علی‌رغم برقراری نظم و امنیت نسبی و سرازیر شدن کمک‌های خارجی و بهبود وضعیت معیشت و درآمد در کشور؛ باز هم فرایند مهاجرت نخبگان و نیروهای مفید جامعه به خارج از کشور ادامه یافت.

پس از سقوط جمهوریت و استیلای مجدد طالبان، موج گسترده و بی‌سابقه‌ی مهاجرت نخبگان و نیروهای مفید و افراد عادی به خارج از کشور آغاز شد. برخی امارها حکایت از آن دارد که هشت میلیون نفر پس از استیلای طالبان، افغانستان را ترک کرده‌اند. افرادی که غالباً نیروهای مفید و کارآمد جامعه را تشکیل می‌دادند؛ از جنرالان و افسران مسلکی اردو و پلیس، مسئولین و مأمورین دستگاه امنیتی، وزیران، والی‌ها، وکلای پارلمان، مسئولین و منسوبین دستگاه قضایی، کارمندان و کارشناسان دولتی تا اساتید دانشگاه‌ها، نیروهای متخصص، نویسندگان، هنرمندان، شاعران، روزنامه‌نگاران، اصحاب رسانه، سرمایه‌داران، تاجران، ورزشکاران، افراد تحصیل‌کرده و سایر اقشار و اصناف. در این مهاجرت بی‌سابقه، هر آن کس که سرش به تنش می‌ارزید و از سواد، تحصیلات، تخصص، تجربه، مهارت، سرمایه، هنر،  توان و دست و پا برخوردار بود، کشور را ترک کرد و فقط کسانی که توان رفتن را نداشتند، در این کشور باقی ماندند.

بیشتر بخوانید:  امیرخان متقی : زبان فارسی و پشتو، زبان رسمی افغانستان هستند

این فرار بزرگ و مهاجرت عظیم، گسترده‌ترین فروپاشی در تاریخ افغانستان بود و این کشور عقب مانده و آسیب‌دیده از جنگ، در جریان آن فروپاشی بخش اعظم منابع انسانی و نیروهای مفید و سرمایه‌های مادی و انسانی خود را از دست داد و فرایند مذکور هم‌چنان ادامه دارد.

مهاجرت گسترده و بی‌رویه‌ی نیروهای مفید و منابع بشری ارزشمند و فرار مغزها و سرمایه‌ها به شکل مستمر از افغانستان، یکی از چالش‌ها و بحران‌های پایه‌ای به شمار می‌رود که نه تنها توسعه و ثبات این کشور را با خطر مواجه می‌سازد؛ بلکه بقا و دوام آن را نیز تهدید می‌کند.

  • بحران تعلیم و تربیت:

افغانستان به دلیل فقر و عقب‌ماندگی و فقدان بودجه و امکانات، حتی پیش از آغاز چهار دهه جنگ و بی‌ثباتی، فاقد یک نظام تعلیم و تربیت در سطح استانداردهای جهانی و آسیایی و منطقه‌ای بود و از تمام کشورهای همسایه در سطح نازل‌تر قرار داشت. با آغاز چهار دهه جنگ و فروپاشی نهادهای اساسی کشور،  همان نظام نیم‌بند هم فروپاشید و اکثر کودکان و نوجوانان این مرز و بوم از آموزش و تحصیلات محروم شدند.

هرچند در عصر جمهوریت تلاش‌هایی به منظور احیای نظام تعلیم و تربیت انجام گرفت و بسیاری از مکاتب و دانشگاه‌ها بازگشایی و مشغول فعالیت شدند؛ اما باز هم سطح و کارآیی نظام تعلیم و تربیت افغانستان با استانداردهای جهانی و منطقه‌ای فاصله‌ی زیاد داشت و دارد.

با استیلای مجدد طالبان بر کشور و ممنوعیت تحصیل زنان، نظام تعلیم و تربیت افغانستان بار دیگر راه زوال و انحطاط را در پیش گرفت. علاوه بر ممنوعیت زنان و دختران از تحصیل که خود یک پسرفت عظیم بود، بسیاری از اساتید، پژوهشگران، کادرهای علمی دانشگاه‌ها و مؤسسات تحصیلات عالی و معلمان و مدیران مکاتب و کارمندان وزارت‌های معارف و تحصیلات عالی کشور را ترک کردند و آسیب جبران‌ناپذیر علمی، آموزشی، فرهنگی و تربیتی بر کشور وارد گردید.

بر پایه‌ی آنچه به اختصار تبیین گردید، یکی از بحران‌های اساسی که بقا و آیندۀ جامعۀ ما را با تهدید جدّی مواجه می‌سازد، بحران تعلیم و تربیت است. نسلی که طی چهار دهه‌ی گذشته رشد نموده‌اند، غالباً بی‌سواد یا کم‌سواد هستند. نسل‌هایی که اکنون در حال رشد هستند، باز هم از نظر سطح تعلیم و تربیت با استانداردهای جهانی و منطقه‌ای فاصله دارند. با این وضعیت آیا این کشور در آینده از نیروی متخصص، مسلکی، با مهارت، دانا و توانا خالی نخواهد شد؟ آیا جامعۀ ما فرسنگ‌ها از کاروان پرشتاب علم، تکنولوژی، صنعت و … عقب نخواهد ماند؟

  • بحران شکاف‌ها و تضادهای تباری و قومی:
بیشتر بخوانید:  طالبان از توزیع بیش از 300 هزار جلد پاسپورت در دو ماه گذشته خبر داد

باوجود اینکه گرایش‌ها و تنش‌های مبتنی بر تبار و قومیت در سراسر جهان رو به کاهش و افول است و دیگر آدمیان همدیگر را کمتر با انگیزه‌های خون و نژاد و رنگ و فرهنگ و زبان می‌کُشند؛ اما متأسفانه در کشور بلازدۀ ما گرایش‌ها و کشمکش‌های تباری و قومی هر روز پر رنگ‌تر از گذشته می‌شود. حتی روشنفکران و سوادمندان جامعه‌ی ما بیش از توده‌های ناآگاه بر طبل تشدید نفرت قومی و بازتولیدِ خصومت تباری می‌کوبند.

در گذشته‌ها (قبل از جنگ‌های قومی ـ تنظیمی دهۀ هفتاد) صرفاً میان پشتون‌ها و سایر اقوام پرشمار این سرزمین، بدبینی و بی‌اعتمادی وجود داشت. سایر قومیت‌های ساکن این دیار، پشتون‌ها را به انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی قومی و اِعمال تبعیض و ستم نسبت به غیرپشتون‌ها متهم می‌کردند اما پس از شکل‌گیری جنگ‌های قومی ـ تنظیمی در دهۀ هفتاد، گرایش‌ها و خصومت‌های تباری و قومی فراگیر و همه جانبه گردید. اکنون همه‌ی اقوام نسبت به همدیگر بی‌اعتماد هستند. پس از آن جنگ‌ها، دیوار بی‌اعتمادی میان تاجیک‌ها و هزاره‌ها و نیز تاجیک‌ها و ازبک‌ها قد بر افراشته است. حتی ازبک‌ها و ترکمن‌ها نسبت به هزاره‌ها نیز اعتماد چندانی ندارند.

تشدید گرایش‌ها و تنش‌های قومی ـ تباری در جامعۀ موزاییکی و کثیر الاقوام افغانستان که از مجمع الجزایر قومیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف تشکیل گردیده است، تهدید پایه‌ای در برابر وحدت ملی و یکپارچگی سرزمینی و تشکیل دولت ـ ملت به شمار می‌رود که بقا و ادامۀ حیات این کشور را با تهدید جدی مواجه می‌سازد.

نویسنده : نجفی

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط