افغانستان امروز در آینه گزارش سازمان ملل، تصویری از فقر، محدودیت، گرسنگی و بیهویتی را بازتاب میدهد؛ مردمی که پس از سالها جنگ، اشغال و معامله، حالا در وطن خود نیز غریب ماندهاند. امریکا با شعار «دموکراسی» آمد و با تحویل قدرت به طالبان رفت، طالبان هم با نام «شریعت» آمد اما بند و زنجیر بر زندگی زنان و دختران زد. و بازگشتکنندگان، قربانیان خاموشیاند که در میان بدهی، گرسنگی و بیعدالتی دستوپا میزنند. پرسش اینجاست: این چرخه شوم تا کی ادامه خواهد یافت؟
در اوت ۲۰۲۴، طالبان با تصویب «قانون امر به معروف و نهی از منکر» نه تنها محدودیتهای پیشین علیه زنان را رسمیت بخشید، بلکه آنها را گستردهتر ساخت؛ زن افغان امروز نه حق تحصیل دارد، نه حق کار، نه حتی آزادی حرکت. این در حالی است که امریکا با ادعای آوردن دموکراسی و آزادی، پس از دو دهه خونریزی و نابودی ساختارهای اجتماعی، افغانستان را در تاریکترین نقطه تاریخش رها کرد. حالا بازگشتکنندگان که امید به بازسازی زندگی داشتند با فقر، بدهی، گرسنگی و نبود اسناد هویتی مواجهاند. این وضعیت نه تصادف تاریخ است، نه قضا و قدر؛ بلکه نتیجه مستقیم معاملههای سیاسی و نظامی قدرتهای جهانی و رهبران بیمسئولیت داخلی است.
امریکا در ۲۰۰۱ با پرچم «جنگ علیه تروریزم» وارد افغانستان شد، اما در عمل ساختارهای فسادآلود جمهوری را پرورش داد، تروریزم را هرگز از بین نبرد و در نهایت با توافقنامه دوحه، قدرت را به همان گروهی سپرد که ادعای نابودیاش را داشت. این خیانت تاریخی، نقض آشکار حقوق بشر و بیاحترامی به خون هزاران شهروند بیگناه افغانستان است. امریکا نه تنها کشور را به ویرانهای بدل کرد، بلکه زمینه بازتولید تروریزم و سیطره طالبان را فراهم نمود. امروز باید پرسید: چگونه قدرتی که خود را «مدافع حقوق بشر» مینامد، افغانستان را به دست گروهی سپرد که آشکارا حقوق بشر را لگدمال میکند؟
طالبان با استناد به نام مقدس اسلام، قوانینی وضع کرده که هیچ نسبتی با روح دین رحمانی ندارد. قرآن کریم زن و مرد را در کرامت انسانی برابر دانسته است، اما طالبان زنان را از آموزش، کار، خدمات حقوقی و حتی دسترسی به هویت رسمی محروم کردهاند. این نقض آشکار شریعت و حقوق بشر است. آنها نه «امر به معروف» را اجرا میکنند و نه «نهی از منکر» را؛ بلکه ظلم، جهل و فقر را گسترش میدهند. بهجای آنکه از دین برای تعالی جامعه استفاده کنند، از آن بهعنوان ابزار سرکوب بهره میگیرند.
گزارش سازمان ملل نشان میدهد که بیش از ۹۴ درصد خانوادههای بازگشتکننده در افغانستان مقروضاند، بیش از نیمی از آنها با ناامنی غذایی دستوپنجه نرم میکنند و زنان، بهویژه زنسرپرستها نخستین قربانیان حذف وعدههای غذایی هستند. نبود اسناد هویتی، زنان را از فرصتهای اندک کار و خدمات محروم کرده و تبعیض دیجیتالی (تنها ۲۵ درصد زنان به تلفن همراه دسترسی دارند) شکاف جنسیتی را عمیقتر ساخته است. اما ریشه این وضعیت کجاست؟ امریکا با فرار شرمآور خود، طالبان با قوانین ضدانسانی و حکومتهای فاسد جمهوری با خیانتهایشان، هر سه در خلق این فاجعه شریک جرماند.
چرا باید ملتی که چهل سال قربانی جنگهای نیابتی و اشغالگری بوده، امروز هم میان طالبان و بحران معیشت اسیر باشد؟ چرا جامعه جهانی که برای امنیت خود میلیاردها دالر خرج میکند، در برابر گرسنگی و بیهویتی میلیونها شهروند افغانستان خاموش است؟ تا کی باید مادران، لقمه از دهان خود بزنند تا کودکانشان زنده بمانند؟ و آیا باز هم سرنوشت افغانستان در میزهای معامله قدرتهای جهانی رقم خواهد خورد؟
افغانستان امروز آینهای است از شکست اخلاقی و سیاسی امریکا و طالبان. امریکا با دموکراسی دروغین، طالبان با شریعت تحریفشده، و رهبران جمهوریت با فساد و خیانت، سه ضلع مثلث بدبختی مردم شدند. آینده افغانستان تنها زمانی روشن خواهد شد که جامعه جهانی بهجای معاملههای امنیتی، به سرمایهگذاری واقعی بر معیشت، آموزش و کرامت انسانی شهروندان کشور روی آورد؛ و طالبان نیز از حصار جهل و خشونت بیرون آمده و اسلام را در جوهر رحمانی و عدالتخواهانهاش بازتعریف کنند.
تا آن روز، هر شهروند افغانستان بازگشتکننده و هر زن محروم از تحصیل و کار، گواهی زنده بر خیانت جهانیان به ارزشهای حقوق بشر است. پرسش خردمندانه اینجاست: آیا بشریت از فاجعه افغانستان درس خواهد گرفت، یا باز هم تکرار تاریخ را تماشا خواهد کرد؟