نویسنده: ز. نظری
در روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، افغانستان یکی از تلخ ترین مصادیق تاریخی خشونتهای سیستماتیک علیه زنان را تجربه میکند؛ خشونتی که نه تنها جسم و روان زنان را زخمی کرده، بلکه روح جامعه را نیز در بند کشیده است. این نوشتار با رویکردی تحلیلی و چالشی، از منظر دین مقدس اسلام، فلسفه اخلاق و حقوق بشر، به بررسی خشونت علیه زنان در دوره طالبان و نیز در دوره حکومتهای جمهوری حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی میپردازد. هدف، نه صرفاً نکوهش، بلکه دعوت به تفکر، بازگشت به عقلانیت دینی و بازسازی معنوی و انسانی جامعه است.
خشونت علیه زنان یکی از کهنترین و در عین حال پایدارترین اشکال تبعیض در تاریخ بشر است. سازمان ملل متحد، روز ۲۵ نوامبر را به منظور یادآوری و مبارزه با این پدیده بهعنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان تعیین کرده است؛ در واقع روزی برای فریاد وجدان جهانی علیه تحقیر انسانیت.
اما در افغانستان، این روز نه بهعنوان یادآوری گذشته، بلکه بهعنوان بازتابی از حال و اکنون معنا مییابد. بیش از چهار سال است که زنان افغانستان زیر فشار ساختارهای مردسالارانه و قوانین تحمیلی گروه طالبان، از ابتداییترین حقوق خود چون آموزش، کار، آزادی رفت وآمد و مشارکت اجتماعی محروم شدهاند.
با این حال، عدالت در تحلیل اقتضا میکند که تنها طالبان را مقصر ندانیم؛ زیرا بذر این بیعدالتیها در دوره حکومتهای پیشین جمهوری نیز کاشته شد، زمانی که کرامت زن در لابهلای شعارها و ظواهر مدرن گم شد، و نه دولت و نه نخبگان فرهنگی در جهت تحکیم بنیاد انسانی زن در جامعه کاری مؤثر نکردند.
خشونت علیه زنان؛ از تعریف جهانی تا مصادیق بومی؛ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، خشونت علیه زنان را «هرگونه عمل خشونتآمیز بر پایه جنسیت که منجر به آسیب جسمی، جنسی یا روانی زنان شود» تعریف کرده است. اما در بستر فرهنگی و اجتماعی افغانستان، خشونت تنها در قالب ضرب و شتم خلاصه نمیشود، بلکه در قالب تحقیر سیستماتیک، حذف اجتماعی، نادیده انگاری حقوق، ازدواجهای اجباری، و سلب فرصت رشد فکری تداوم یافته است.
این نوع خشونت، «جنایت خاموش» است؛ جنایتی که نه با خون، بلکه با سکوت و ترس تداوم مییابد.
طالبان و خشونت ساختاری؛ تعارض آشکار با اسلام و انسانیت؛ طالبان با وضع بیش از ۷۰ فرمان محدودکننده علیه زنان، از جمله ممنوعیت آموزش، اشتغال، سفر بدون محرم و حتی شنیدن صدای زنان، جامعه را به سوی «انسان زدایی از زن» سوق دادهاند.
اما این رویکرد هیچگونه پشتوانه دینی ندارد. اسلام حقیقی، نه تنها زن را موجودی شریف و دارای کرامت الهی میداند، بلکه او را محور تربیت، علم و اخلاق جامعه معرفی میکند.
قرآن کریم میفرماید:
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ…» (اسراء: ۷۰) یعنی: و همانا فرزندان آدم را گرامی داشتیم!
این آیه به روشنی بیان میکند که کرامت انسانی، اختصاص به مرد ندارد، بلکه شامل تمام فرزندان آدم است، اعم از زن و مرد.
پیامبر اکرم (ص) در حدیثی که ابنماجه و ترمذی روایت کردهاند، فرموده است:
«بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهترین باشد، و من بهترینِ شما برای خانوادهام هستم.»
این سخن رسول رحمت (ص) معیار روشنی است برای سنجش میزان اخلاق اسلامی هر حاکم و هر نظام سیاسی. طالبان اگر خود را خادم شریعت میدانند، باید به این معیار اخلاقی بازگردند.
اسلام، تعلیم و تعلم را فریضهای همگانی میداند چنانچه پیامبر اسلام فرموده است: « کسب علو و دانش برای زن و مرد مسلمان واجب است.»
در حالیکه طالبان با بستن دروازه مکاتب و دانشگاهها بر روی دختران، در حقیقت دروازه معرفت الهی را بستهاند و به نام دین، با روح دین مقابله کردهاند.
از منظر حقوق بشر نیز، این رفتارها نقض صریح مواد ۲ و ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر است که بر برابری، کرامت انسانی، و حق آموزش تأکید دارد.
اما نکته اساسی آن است که خشونت، چه به نام دین و چه به نام مدرنیته، در هر دو حالت غیرانسانی و ضد عقلانی است.
جمهوریت، آزادی ظاهری و بیعدالتی عمیق؛ طالبان تنها نماد خشونت فیزیکی و آشکارند، اما پیش از آنان، در دوران جمهوریت، خشونت نرم و ریشه دار فرهنگی و اخلاقی علیه زنان رواج داشت.
در حکومتهای حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی، زنان در ظاهر در پارلمان، رسانهها و نهادهای دولتی حضور داشتند، اما در واقع، این حضور اغلب صوری، تبلیغاتی و فاقد قدرت تصمیمگیری واقعی بود. شکایتهای بیشمار زنان از آزارهای جنسی و اداری هیچگاه به نتیجه نرسید؛ عدالت برای آنان، تنها واژهای در سخنرانیها بود.
تلویزیونها و رسانههایی چون طلوع، بهجای آنکه فضای آگاهی و رشد فکری زنان را فراهم کنند، در بسیاری از برنامهها، زن را به کالای تصویری و ابزاری برای جذب مخاطب تبدیل کردند. این نیز شکلی از خشونت فرهنگی است.
اسلام، زن را مایه عزت و مصونیت جامعه میداند، نه ابزاری برای لذت یا رقابت رسانهای.
قرآن میفرماید:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ.» (حجرات: ۱۳) یعنی: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است.
این آیه شریفه بیان میکند که ارزش انسان نه در جنسیت، بلکه در تقوا و اخلاق است.
اما در نظامهای کرزی و غنی، قومگرایی، تبعیض زبانی، و سیاستهای ضدملی، جامعه را از مسیر ملتسازی و عدالت خارج ساخت. آنان نه نظامی عادلانه برای شکوفایی زن ایجاد کردند و نه ساختار حمایتی مؤثری برای جلوگیری از خشونتهای خانگی و اجتماعی فراهم آوردند.
اگرچه امروز زنان افغانستان با درهای بستهای روبه رو هستند، اما تاریخ گواه است که هیچ دیواری نمیتواند راه نور را برای همیشه ببندد. دخترانی که از رفتن به مکتب محروماند، با کتابهای پنهانی و با ذهنهای بیدار، در سکوت، انقلاب معرفت را میپرورانند.
از منظر دین اسلام، طلب علم و آزادی عقلانی، عبادتی است که هیچ قدرتی نمیتواند آن را خاموش کند. امام علی (ع) در «نهجالبلاغه» میفرماید: «عقل، شرافت انسان و سرچشمه هر نیکی است.»
و این عقلانیت، همان چیزی است که باید طالبان و سایر مدعیان حکومتداری بدان بازگردند.
خشونت علیه زنان در افغانستان، صرفاً بحران جنسیتی نیست؛ بلکه بحران عقلانیت، بحران اخلاق و بحران انسانیت است. طالبان باید دریابند که دین، نه برای حذف زن، بلکه برای تکریم او نازل شده است؛ و حکومتهای گذشته جمهوریت باید پاسخ دهند که چرا با وجود آزادی ظاهری، بنیاد فکری و فرهنگی کرامت زن را بنا نکردند.
راه رهایی افغانستان از این چرخه خشونت، نه در شعارهای تند و نه در تحمیل قدرت، بلکه در بازگشت به روح قرآن، خرد نبوی، عدالت علوی و وجدان انسانی است.
به دختران و زنان سرزمینم میگویم: شما حاملان نور هستید. روزی خواهد آمد که دروازههای دانش، فرهنگ و عدالت دوباره بر روی شما گشوده شود، زیرا هیچ تاریکی نمیتواند خورشید آگاهی را خاموش کند.




