ما در عصری زندگی میکنیم که جنگها دیگر صرفاً با گلوله و توپ و تانک اداره نمیشوند؛ جنگ امروز، جنگ روایتها، تکنولوژی، اشغال نرم و تحریف حافظهی جمعی است. ما در جهانِ استعمارهای هوشمند شدهای زندگی میکنیم که ابزار آنها نه پرچمهای برافراشته، بلکه الگوریتمها، تکنولوژی، فرهنگسازیهای هدفدار و پروژههای حسابشدهی تغییر هویت است.
آنچه در گزارش پیش رو بهدقت مستند شده، فراتر از یک مجموعه اخبار پراکنده و حادثهنگار است. ما با یک پازل پیچیدهی ژئوپلیتیکی، فرهنگی و امنیتی روبهرو هستیم که نامش را میتوان «پروژهی فلسطینیسازی کشمیر» گذاشت. پروژهای که با همکاری راهبردی هند و رژیم صهیونیستی، با الگوبرداری دقیق از مدل اشغال، پاکسازی هویتی و تغییر بافت جمعیتی در فلسطین، در حال پیادهسازی است.
بگذارید صادقانه و بیپرده صحبت کنیم. امروز درهی کشمیر دیگر تنها یک منطقهی مورد مناقشه در شبهقاره نیست، بلکه به آزمایشگاهی برای پیادهسازی سیاستهای صهیونیستی با چاشنی هندوتوا تبدیل شده است. از حذف زبان فارسی گرفته تا ممنوعیت استفاده از اسامی مقدس اهل بیت (ع) بر در و دیوار، ریکشا ها واتوبوسها، تا نابودی تدریجی نمادهای اسلامی و فرهنگی، همه و همه نشانههایی از یک هجمهی برنامهریزیشده برای استحالهی فرهنگی مسلمانان کشمیر است.
کشمیر سالهاست درگیر نظامیگری و فشار امنیتی است؛ اما اکنون، آنچه بیش از سربازان و گلولهها خطرناک شده، حذف هویت است، زبانها را تغییر دادهاند، نامها را پاک کردهاند، شعرهای سعدی و حافظ را از در و دیوار مدارس پاک کردهاند و حالا تابلوهای عبری، بر کوچههایی سایه انداخته که روزی نام فاطمه و قائم (عج) بر آنها افتخار آفرین بود.
این یک الگوی شناختهشده است. همان الگو که در کرانه باختری فلسطین پیاده شد، حالا در کشمیر نیز با همان ترتیب در حال اجراست:
- حذف قوانین خاص محلی (کشمیر، لغو ماده 370).
- ورود مهاجران با مشوقهای اقامتی و اقتصادی.
- تغییر بافت جمعیتی با خرید زمین توسط غیر بومیها.
- تحقیر و بیهویتسازی مسلمانان بومی.
- و در نهایت، تثبیت استعمار از طریق اقتصاد، تکنولوژی و فرهنگ.
و این فقط یک تقابل ساده هندو و مسلمانان نیست؛ این یک ائتلاف فکری، سیاسی و تکنولوژیک میان هندوتوای افراطی و صهیونیسم جهانی است؛ دو جریانی که در تئوری «حق تاریخی بر سرزمین» با هم همسو شدهاند. برای آنها، مسلمانان کشمیر همانند فلسطینیان، باید یا تابع مطلق باشند یا فراموششده، حذفشده و خاموش.
در کنار این استراتژیها، مسئلهی ورود سازمانیافته یهودیان ساکن سرزمینهای اشغالی به شمال هند و کشمیر، ابعاد تازهای به این پروژه میدهد. اقامتگاهها، تجارت آزاد مواد مخدر، گسترش زبان عبری، و نفوذ اقتصادی و فرهنگی یهودیان افراطی، عملاً باعث شکلگیری کلونیهایی شدهاند که نه تنها قانونگریز بلکه قانونساز شدهاند. گزارشهای محلی حاکی از آن است که حتی نیروهای پلیس و شوراهای محلی نیز در مقابل قدرت مالی این گروهها سر تعظیم فرود آوردهاند.
در شرایط حساس و بحرانی کنونی که جهان اسلام با چالشهای متعددی از جمله بحرانهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و گسترش افراطگرایی و خشونتهای فرقهای روبهرو است، مسئولیت نخبگان دینی، سیاسی، فرهنگی و رسانهای بسیار سنگین و تعیینکننده است. امروز بیش از هر زمان، امت اسلامی به آگاهی، عقلانیت و وحدت نیاز دارد، نه به تعصب، تفرقه و هیاهوی فتنهانگیز.
در این میان، روحانیون شیعه و سنی وظیفهای اساسی دارند. آنان باید با شناخت دقیق شرایط زمانه، در خط مقدم مبارزه با جریانهای انحرافی و تکفیری مانند وهابیت قرار گیرند و با هر گونه ترویج خشونت، نفرتپراکنی و تحریف تعالیم اسلامی مقابله کنند. سکوت در برابر این جریانات، به معنای همراهی با فتنهگران و ضربه به چهرهی حقیقی اسلام است.
دولتهای اسلامی نیز باید با کنار گذاشتن سیاستزدگی و تعصبات قومی و فرقهای، زمینهساز عدالت، گفتوگو، توسعه و همزیستی باشند. بهویژه در مناطقی مانند کشمیر، بهجای حمایت از گروههای افراطی و تروریستی، که سیاستی ناپخته و زیانبار مانند آنچه پاکستان دنبال میکند، باید به تقویت همکاریهای اقتصادی، فرهنگی و علمی روی آورد. تجربه نشان داده که نگاه کوتاهمدت امنیتی و حمایت از تندروها، نه تنها به صلح و ثبات منجر نمیشود، بلکه منطقه را بیشتر در آتش خشونت و عقبماندگی فرو میبرد.
روشنفکران و رسانههای مسئول نیز باید به روشنگری بپردازند و از دین در برابر بهرهبرداریهای سیاسی و فرقهای دفاع کنند. آنان باید صدای عقل، گفتوگو، صلح و همدلی باشند.
اکنون زمان وحدت و بیداری است. تنها با همافزایی میان علما، دولتها، نخبگان و رسانههاست که میتوان با موج افراط، جهل و تفرقه مقابله کرد و آیندهای روشن و الهامبخش برای امت اسلامی ساخت؛ آیندهای بر پایهی اسلام رحمانی و عدالتمحور محمدی (ص).
حالا سوالی که مطرح می شود: آیا این فقط یک ماجرای محلی در کوههای هیماچال است؟
پاسخ واضح و روشن است؛ نخیر، این یک آزمایش ژئوپلیتیک برای بازتعریف ملت، زمین و هویت در جهان اسلام است.
اما در این میان، ما به عنوان رسانه، به عنوان روشنفکران متعهد، و به عنوان اعضای آگاه جامعه اسلامی، وظیفهای فراتر از گزارشگری داریم؛ ما باید صدای هویتی باشیم که در حال خاموش شدن است.
ما باید حافظ حافظهی فرهنگی ملتی باشیم که همزمان با فلسطینیها، در سنگرهای خود برای حفظ «نام»، «زبان» و «باور» میجنگند.
اگر امروز نایستیم، فردا مناطق دیگر مسلمان نشین نیز در خطر خواهند بود، نه با گلوله، بلکه با پاککن، با ساکت کردن صدا، و با جایگزین کردن خیابان قائم به خیابان داوود عبری.
ما در برابر پروژهای قرار گرفتهایم که هدفش «حذف از تاریخ» است. وظیفه ما اما، نوشتن دوباره تاریخ است، با قلمی مقاومتر از سیمان و با صدایی رساتر از هر پهپاد شناسایی. بیایید تا دیر نشده، نگذاریم «کشمیر» به «فلسطینِ فراموششده» تبدیل شود.
با امید به بیداری وجدانهای آزاد و با احترام به همه قلمهایی که به حقیقت وفادار ماندهاند!